زندگی ننگین رجوی در عراق

اگر به اعمال آقای مسعود رجوی طی سالیان زندگی در عراق توجه کنیم، همه اعمال وی فرصت طلبانه و مفت خورانه بوده است!

“استراتژی شکاف زی” که در واقع استراتژی” از این ستون به آن ستون فرج است”، استراتژی” ماندن بهر قیمتی” است. هویت این استراتژی به شرایط بیرونی که همان” جنگ و بحران” می باشد وابسته بوده و مناسبات بیرونی، آن را تغییر می دهد. در استراتژی” شکاف زی” هدف وسیله را توجیه می کند و می شود همه نرم هائی را که زمانی ارزش محسوب می شدند بیکباره ضد ارزش نامید و آن را تمام عیار نفی کرد. با این استراتژی نفرات مجازند که جاسوسی کرده و از تمامی امکانات جهت تبدیل جرقه به جنگ استفاده نمایند. هدف نهائی این استراتژی رسیدن به آرامش در سایه جنگ و در شکاف این فاجعه، زیستن است.

در قسمت اول خواندیم که:

پس از شکست مبارزه چریک شهری آقای رجوی که با هدف توده ای شدن و دامنگیر شدن آتش مبارزه مسلحانه در تمامی سطوح جامعه بعد از سی خرداد طراحی شده بود و به از بین رفتن بیش از نیمی از بدنه مجاهدین منجر گردید، باعث شد که رجوی برای ترمیم و تجدید سازماندهی با استفاده از” جنگ” امتیازات بسیاری از صدام گرفته و در قبال دریافت”خاک، سلاح و پول” بتدریج بصورت عضوی از بدنه ارتش صدام درآید.

شکل گرفتن جنگ جبهه ای با پشتیبانی آتش خمپاره و نیروی هوائی عراق و تسخیر چند پایگاه مرزی در واقع اثبات شکست مبارزه چریک شهری و وارد شدن به فاز وابستگی تام و تمام به عامل سیاسی- نظامی صدام بشمار میرفت.

حمله نظامی آمریکا به عراق با بهانه وجود سلاح های شیمیائی و درپی آن سقوط صدام، تمامی معادلات رجوی را بهم ریخت. رجوی که در سایه جنگ ایران و عراق به آرامش رسیده بود و در پادگان حفاظت شده اشرف مناسبات جدیدی از ارزش های فرقه ای را با هدف رباط سازی نیروئی به اجرا گذاشته بود، با سراسیمگی خود را تمام عیار در اختیار آمریکا قرار داد تا از فروپاشی مناسبات فرقه ای جلوگیری نماید.

در واقع آرامش آقای رجوی در سایه جنگ ایران و عراق به کابوسی مبدل شد و برعکس آنچه که تصور می کرد، صلح ایران و عراق طناب دار خودش شده و باعث شدت گرفتن ریزش نیروهایش گردید.

رجوی برای تسلط و مهار نیروهایش مجبور شد که از طرفی سرکوب و فشارهای روحی- روانی را درون مناسبات خویش گسترش داده و از طرف دیگر برای بقاء خویش، دشمنان جمهوری اسلامی را که او آنها را دوستان خویش می دانست برای حمله نظامی، تحریک نماید. در دیدگاه فرقه ای” دشمن دشمن تو دوست” محسوب می گردد. با همین استدلال اسرائیل و عربستان سعودی و آمریکا و متحدانش، دوستان مورد اطمینان آقای رجوی محسوب  گردیدند!

پروسه تبدیل سازمان مجاهدین به فرقه ای که براحتی مرگ تدریجی نیروهایش را عامل اصلی ماندگاریش می داند، جای بحث مفصل داشته و در این یادداشت نمی گنجد. ولی باید در همین جا تاکید نمود که با مجاهدین دیگر نباید بعنوان یک سازمان سیاسی تنظیم رابطه کرد. زیرا سازمان و یا حزب سیاسی از مشخصات و قوانین استاندارد و شناخت شده ای پیروی می کند که در آن حق عضویت و لغو آن در مناسبات و قوانین درون سازمانی بصورتی شفاف تدوین شده و بهمین دلیل می شود به آن اطمینان کرد. در مناسبات فرقه ای رهبر تعیین کننده و نقش خداگونه داشته و اعضا نسبت به دوری و نزدیکی به او در مدارهای تشکیلاتی قرار می گیرند و خروج آنها از فرقه معادل در خدمت دشمن قرار گرفتن و خیانت محسوب می گردد! برچسبی که آقای رجوی درطی سالیان به وفور به همه جداشدگان می زد و نانش را می خورد.

آقای مسعود رجوی، در حالی در شکاف حمله آمریکا به عراق، زیست. که فکر می کرد، با پاک کردن سازمان خود از لیست تروریستی اتحادیه اروپا و آمریکا، می تواند جائی در دل آنان باز کرده و به سربازان گوش به فرمان آنان مبدل گردد و در حاکمیت آینده ایران جایگاهی داشته باشد.

انسان فُرصت طلب فرزند حوادث است و همیشه پا بوس افراد قدرتمند می باشد. بنابراین انسان فُرصت طلب همیشه در پی بکار بردن دسایس و توطئه ها بوده و به رنگ های مختلف تظاهر می کند، چون او از فردای خود امیدوار نیست.

رجوی شاید خود را یک فرد زیرک و زرنگ می پنداشت اما، از قدیم گفته اند که یک پای آدم زرنگ همیشه در چاله است!

ادامه دارد …

فرید

خروج از نسخه موبایل