پرونده فرقه رجوی در عراق بسته شد وهمه اعضاء فرقه و رهبران و… از عراق اخراج شدند، آقای مسعود رجوی هم غیب شده بود! البته همه رهبران فرصت طلب در سربزنگاه ها از پاسخگوئی فرار می کنند و هیچ وقت جوابگوی اعمال ننگین خود نبوده اند.
فرصت طلب، سودجو و سوداگر، دروغگو، متقلب، ریاکار، پنهان گر، مشکوک، مظنون، پارانوئید، سادیست، آزارگر، شادی کُش، رنج آفرین، مچ گیر، پلیس، متکبر، برتر از همه، همه چیزدان، حقیقت در مُشت، کنترل کننده، گروگانگیر و تله گذار، سرد، منزوی و نچسب، خودشیفته، خودمحور، خودبین، خودپسند، حسود، تنگ نظر، انحصار طلب و…
اگر مشتاق اید که بدانید این صفات متعلق به کیست و چگونه بدست آمده، باید بگویم در فرقه رجوی، مسعود همه این خصوصیات را یکجا در خود جمع کرده بود! ما سالها در فضای مسموم رهبر فرقه آقای مسعود رجوی بر اساس تجربیات عملی زندگی کرده و رنج ها برده ایم.
زندگی در کنار انسان های فرصت طلب و سودجو و سوداگر چون مسعود رجوی و مریم قجر، تجربه ای بسیار سخت و البته گرانبها بود.
رجوی های سوداگر و فرصت طلب با ما چه کردند؟ زندگی در کنار اینگونه افراد بما این احساس را می دهد که ما صرفنظر از سودی که برای او داریم، ارزش و مقداری نداریم و فقط مورد استفاده قرار می گیریم. رابطه بر اساس نیاز سوداگر و توان ما در برآوردن آن نیاز استوار بوده است. چنین رابطه ای، احساس پوچی، مصرف شدگی و فریب خوردگی را در انسان تثبیت می کند و شخص را سرخورده از رابطه می کند و دلسردی گزنده ای بر جای می گذارد. علت اصلی چنین احساسی این است که فرصت طلب و سوداگر، بهنگام همسوئی با او و نیازش، خوش خلق و خوش رفتار و دلجو است و بهنگام ذره ای زدن ساز مخالف و بی نیازی، تندخو و سرد و دل کنده می شود و این دوگانگی رفتار، ما را گرفتار ندانم چکاری می کند.
فرد سودجو و سوداگر در ما احساس بی ارزشی، ناامنی و نوعی عجز و لذا خشم از علت دلبستگی یا وابستگی بوجود می آورد. ما با بدبینی به رابطه نگاه می کنیم و خیال می کنیم که طرف مقابل، ما را احمق می پندارد. در حالی که ما در رویای بوجود آمدن یک رابطه امن، به خواست های طرف دیگر پاسخ مثبت می دهیم.
رجوی های سوداگر، با ما مثل شیئی برخورد می کردند که به هنگام نیاز سراغش می رود و چون در این رابطه فقط نیاز او تعیین کننده میزان و مقدار و نوع ارتباط یا اقامت در ایستگاه رابطه است، دراین حال، طرف دیگر دچار نوعی سردرگمی و خوش رقصی و مهر طلبی عصبی می شود. او تشنه ای است که پیوسته در هوس رسیدن به آب، سراب را اشتباه می گیرد و وقتی که خسته از سرمایه گذاری عاطفی به این حقیقت تلخ پی می برد که سراب دست نیافتنی است، یا گرفتار افسردگی می شود و یا گرفتار نوعی تلخی و تلافی جویی عصبی! این دینامیسم، شخص را از خودش و طینت عادی خود خارج می کند و فرد از خودش دورتر و دورتر می شود و کسی می شود که او نیست. نتیجه اینکه نه فقط شخص، رابطه ای سالم با دیگری را بدست نمی آورد، بلکه رابطه با خویشتن را نیز از دست میدهد و از دست رفتگی نوع دوم بسیار دردناک، اضطراب انگیز، خسته کننده و غم انگیز است، حالتی رفتاری که متاسفانه همه به نوعی گرفتار شده بودیم.
شخص، پس از مدتی تمام بازی های فرد سوداگر را می شناسد و دست او را می خواند، ولی گاه از ترس زندان و تنها ماندن به روی خود نمی آورد و به اسارت خود در رابطه ای سوداگرانه ادامه می دهد. هر قدر شخص به هوش، آگاهی و احساسات خود بی توجهی می کند و به کار غلط ادامه می دهد، گیر کردن در این چاله ی نامبارک ارتباط در مناسبات رجوی، جدی تر می شود و خود فرد نیز سوداگر دومی می شود که سر خود کلاه می گذارد و شریک جرم فرصت طلب می گردد. از حرمت ذات بتدریج کم می شود، اعتماد بنفس صدمه می بیند، بی مقداری غیرقابل تحمل می شود و از قدرت اراده نیز کاسته می گردد.
در چنین حالتی، تمام سندرم به دام افتادگی و اسیری ظاهر می شود. خشم و ستیز بحث و جدل، تسلیم از روی خستگی و آرزوی پایان این رابطه به شکلی معجزه آسا، مانند مرگ طرف دیگر در ذهن قوت می گیرد. این حالت، همان قفل شدگی و به بن رسیدن مسموم در تشکیلات رجوی است.
نکته دیگری که باید یادآوری کنم، طرح انواع مختلف مصرف شدن و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن است.
بدخیم ترین این سوءاستفاده ها، نوع عاطفی و روحی است، این جاست که احساس فریب خوردگی، تجاوز دیدگی عاطفی و خیانت دیدگی سراغ ما می آید. در این روابط، آسیب اصلی به احساس اعتماد ما می خورد و دیگر به هیچ آغوش امنی اعتماد نمی کنیم. ترس، اضطراب و گریز از نزدیکی و صمیمیت، طبیعت ثانویه ی ما می شود و در حالی که سخت مشتاق و خواهان رابطه ایم، آنقدر در روابط سختگیری می کنیم و آنچنان آزمون گر و اندک بین می شویم که هر انسان سلامتی، عطای ما را به لقایمان می بخشد و ترکمان می کند. وقتی که باز تنها می شویم دلتنگی و رابطه گرائی سراغمان می آید.
برای نجات خود از اینگونه روابط باید بدون ترس از دست رفتن رابطه عمل کرد. کل رابطه را باید قطع کرد. رابطه ای که از ابتداء وجود نداشته است.
آیا به نظر شما، بین اسیران و شخص مسعود رجوی، هیچ گاه رابطه یی وجود داشته است؟
آقای مسعود رجوی، در همان ساعت اولیه زندان های انفرادی در اشرف برای همه ما مرد و خاکستر شد، هر چه بعد از آن بود، برای سالیان مدید، یک رابطه یک سویه خشک و تشکیلاتی و جبر بود، نه اختیار …
پایان
فرید
سلام به خدا بعد از مدتی که برگشته ام به کشور عزیزم با من با نهایت احترام رفتار کردند حتی یک روز هم زندانی نشدم مرا به دکتر بردند پیش روانپزشک بردند واز هیچ خدمتی فرو گدار نکردند یاد حرفهای مهری حاجی نژاد بودم که مرا مدتی در مرده شور خانه انداختند به همراه عادل شکنجه گر مجید عالمیان بی پدر پنج سال تمام مرا بدست مخوف ترین سازمانها اطلاعاتی عراق المخابرات دادند حالا پس از 15 سال هر شب کاووس سلول زندان اطلاعات عراق و مرده شور خانه رجوی بی پدر را می بینم باز برایتان از دردی که کشیده ام خواهم نوشت