در عراق مسعود رجوی عنوان صاحبخانه را برای صدام حسین به کار می برد؛ او همیشه به صورت ضمنی عنوان می کرد که محدودیت هایی به خاطر صاحبخانه اش دارد و مجبور است ملاحظه او را هم داشته باشد. صدام حسین عملاً ولی نعمت مسعود رجوی به حساب می آمد و مسعود رجوی در همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن آخرین قدم در راه خیانت به مردم ایران را برداشت.
اما مریم رجوی این عنوان را در بحث های ایدئولوژی یا بهتر است گفته شود مغزشویی، خطاب به اعضای سازمان مورد استفاده قرار می داد و عنوان می کرد که از حالت مهمان خارج شوند و به صاحب خانه تبدیل گردند که منظورش این بود که مسئولیت پذیر باشند یعنی عملاً شکایت نکنند و ایراد نگیرند و انتقادی مطرح ننمایند.
این در حالی است که اعضای فرقه رجوی که از آن ها خواسته می شود تا به عنوان صاحبخانه نقش ایفا کنند کمترین حقی در کوچکترین تصمیمات سازمان و نحوه اداره آن نداشته و ندارند؛ زمانی می شود از کسی مسئولیت خواست که صاحب اختیار باشد. صاحبخانه ای که اختیار کوچکترین امور شخصی خود را هم ندارد چگونه می تواند مسئول و پاسخگوی مشکلات خانه خود باشد.
گزارشاتی که از آلبانی به دستم می رسد، که متأسفانه به دلایلی از درج جزئیات آن ها معذورم، حاکی از آنست که اوضاع درونی فرقه رجوی در آلبانی به شدت به هم ریخته و خارج از کنترل مسئولین است. حتی در نشست ها، اعضا عنوان کرده اند که تا دیروز صاحبخانه خوانده می شدند اما بهتر است از امروز متواری نامیده شوند چون صرفاً عده ای آواره هستند که هیچ اختیاری به آن ها داده نشده و در کشور غریب در بن بست مانده و راه به جایی ندارند.
چهل سال است که مسعود رجوی به صورت مستقیم و بلامنازع رهبری تام الاختیار سازمان مجاهدین خلق را به عهده داشته و هرگز هیچ حقی برای کسی در تصمیم گیری ها قائل نبوده است؛ تمامی تصمیمات سازمان ریز یا درشت توسط شخص او گرفته شده است؛ او همیشه خودش تصمیم گیرنده و متکلم وحده بوده و به کسی اجازه دخالت نداده است. حال که کشتی مجاهدین خلق را به گل نشانده ناپدید شده و وارثانش تقصیر را به گردن اعضا می اندازند و از آنان مسئولیت می خواهند. مسئولین فرقه در کمال وقاحت به اعضا می گویند که خودتان پا پیش بگذارید و مسئولیت قبول کنید و مشکلات را حل نمایید.
البته اطلاع دارم که بسیاری از اعضا در برابر این گستاخی و وقاحت مسئولین که از رجوی به ارث برده اند می ایستند و جوابشان را می دهند. خیلی ها در نشست ها شرکت نمی کنند و دستورات را اجرا نمی نمایند و حرف های تکراری سالیان را به سخره می گیرند.
موج مسأله داری و نارضایتی در تشکیلات مسئولین را کلافه کرده است؛ در نشست ها علناً دست به اعتراض می زنند به صورتی که هرگز در سازمان سابقه نداشته است. برچسب طلبکار که برای ساکت کردن معترضین و منتقدین به کار برده می شد دیگر کارآیی ندارد و افراد به صراحت می گویند که طلبکارند و تا طلب خود را وصول نکنند دست بردار نیستند.
ابراهیم خدابنده