یازده ماهی بود که درعراق اسیر بودم،رادیو داشتیم البته بطور مخفی و از تحولات بیرون و اخبار روز مطلع می شدیم، درکمپ موصل بودم، کسانی که به رادیو گوش می دادند اخبار را در شب روی کاغذ می نوشتند و روز بعد بطور چرخشی درهر آسایشگاه خوانده می شد، از اخبار درون ایران هم خبردار بودیم اما گاهی اخباری که گمان می رفت جو اردوگاه را ملتهب میکند توسط دست اندکاران خبر که در اصل صاحبان رادیو بودند پخش نمی شد.
تا آن زمان از مجاهدین تنها اسمی شنیده بودم و هیچگونه شناختی ازآنان نداشتم، می دانستم سازمانی است که سرانشان در دوران شاه زندانی بودند، اسم مسعود رجوی را هم شنیده بودم و قبل از اسارت هم در تهران یکبار با دوتن از دختران مجاهد که زیر پل سیدخندان در حال تبلیغ بودند روبرو شده بودم که با چند نفری که مزاحمشان شده بودند درگیر شدم، البته با لباس نظامی بودم و آنها را از دختران دور کردم، برگردیم به کمپ اسرا، نیم ساعتی در همان فضای سنگین بودیم که فرمانده اردوگاه سرهنگ فیصل جنایتکار وارد آسایشکاه شد و با لحنی عصبی گفت:
شرایط ایران بسیار خراب است و در اکثر شهرهای شما بین حکومت و سازمان مجاهدین جنگی شروع شده که معلوم نیست به کجا ختم شود،لذا اگر اخبارناگواری شنیدید آرامش خود را حفظ کنید، اگر با هم درگیر شدید ما مجبور می شویم که تمامی شما را سرکوب کنیم،سرهنگ فیصل تآکید کرد که بغداد دستور داده که رادیوی بغداد که لحظه به لحظه شرایط جاری در ایران به نقل از خبرگزاری های مختلف پخش می کند را برایتان پخش کنیم تا شما در جریان تحولات درون ایران باشید.
تا چند روزی فضای سنگینی بر ما اسیران حاکم بود،بچه هایی که اخبار رادیو مخفی خومان را پخش می کردند از همان روز اخبار را بصورت کامل در اختیار دیگران گذاشتند، اخباری که از بی بی سی و سی ان ان و حتی رادیو اسرائیل بدست میامد با اخبار رادیوی بغداد متفاوت بود، تا آن زمان همه اسیران با اتحادی محکم در کنار هم برادرانه زندگی می کردیم اما پس از چند روز که در جریان جنگ مسلحانه مجاهدین در درون ایران قرار گرفتیم تیغ نفاق مجاهدین چنان بر سرمان فرود آمد که بین اسیران چند دستگی افتاد و اتحاد ما را ازهم پاشید و ازهمین شکاف هم عراقی ها وارد می شدند تا از آنچه در درون اسیران می گذرد اطلاعات کسب کنند.
در آن دوران که جوان ۲۱ ساله ای بودم ابعاد فاجعه ای که مجاهدین دردرون کشور ایجاد کرده بودند را نمی فهمیدم، اما بحث ها در بین اسیران داغ بود، چند نفری که مهره مجاهدین بودند تلاش داشتند این حرکت را توجیه کنند و آنرا مشروع جلوه دهند، عده ای اما این عمل مجاهدین را ننگین و خیانت می دانستند و با همین بحث ها روز به روز بین اسیران فاصله و شکاف ایجاد می شد و دشمن عراقی هم کار خود را می کرد، طبیعتاً همین فضا هم در درون ایران ایجاد شده بود، پس اولین نتیجه سی خرداد مجاهدین ایجاد اختلاف بین مردم ایران بود که در حال جنگ با عراق بودند، سالها بعد وقتی که به این گروه نامبارک پیوستم هر روز بیشتر از قبل متوجه ابعاد خیانت بار سی خرداد آن سال میشدم، مجاهدین دقیقآ زمانی اعلام جنگ مسلحانه کردند که عراق و ارتش صدام جنایتکار خاک ایران را لوث کرده بود و همین جنگ و درگیری مجاهدین به عراق این امکان را می داد تا مواضع خود را در درون خاک ایران مستحکم کند، مجاهدین با شروع جنگ مسلحانه نیرو را دردرون قفل می کردند وعراقی ها با خیال راحت درشهرها و روستاهای اشغال شده ایران جنایت خود را انجام می دادند.
با شروع جنگ مسلحانه و خیانتکارانه، مجاهدین باعث شدند تا در درون ایران گروه های دیگر سیاسی که با جنگ مسلحانه مخالف بودند و از قبل به رجوی هشدار داده بودند هم زیر آوار همین سیاست جاه طلبانه از بین بروند و روند دمکراسی در ایران متوقف شود و آیت الله خمینی که تا آنزمان تآکید می کرد که رئیس جمهور بایستی غیر روحانی باشد مجبور شد که ریاست کشور را به روحانیون بسپارد و حکومت را یکدست کند، سی خرداد مجاهدین ضربه همولناکی به مردم ایران و به کشور وارد کرد و هر قدر هم که از آن دوران فاصله می گیریم ابعاد تخریب این تصمیم و حرکت جنایتکارنه روشنتر می شود،به همین دلیل هم هر سال برای برگزاری و تجمع در خارج کشور مجاهدین با مشکل روبرو هستند و ایرانیان خارج از کشور مانند بیست سال پیش در چنین مراسم هائی شرکت نمی کنند، از این رو مجاهدین برای پر کردن سالن های خود مجبور هستند که از کمپ های پناهندگان و از ملیت های دیگر حتی سیاه پوستان افریقا استفاده کنند که این کارشان هم با افشاگری بی امان اعضای جدا شده در خارج از ایران با مشکل روبرو خواهد شد، در ضمن یکی از ترکش های سی خرداد که به خود مجاهدین اصابت کرد، شرایط امروزی این گروه درآلبانی است که از همان سیاست اشتباه استراتژی سی خرداد سرچشمه گرفته، پس از سی خرداد رجوی مجبور به فرار از ایران شد وبه فرانسه پناه برد که پس از چند سال از فرانسه اخراج شد و به استان بوسی اربابش صدام شتافت، همان صدامی که در بحبوهه جنگ تجاوزکارانه علیه ایران و با اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین در خاک های اشغالی ایران مواضع خود را محکم کرده بود خدمتگذار خود رجوی را تحویل گرفت و این بار با در اختیار گذاشتن جنگ افزارهای گونگون او و ارتشش را به خدمت خود درآورد، امروزه خود سران فرقه مجاهدین هم به اشتباه تصمیم رجوی در سی خرداد سال ۱۳۶۰ پی برده اند اما جرأت اعتراف به آن را ندارند به همین دلیل هم مراسم سی خرداد را هر ساله تحت عناوین دیگر به اجرا می گذارند،چون با گذشت سالیان برای همگان روشن شده که استراتژی سی خرداد یک خیانت تاریخی بود.
ادوارد ترمادو