با سلام خدمت هموطنان و خانواده های عزیز
همانطور که مستحضر هستید در این اواخر خبر کشته شدن یکی دیگر از اعضای فرقه رجوی به نام مالک شراعی از جانب فرقه رجوی خبر ساز شد. مالک شاهد چه موضوعی در داخل سازمان بود که حذف فیزیکی و قربانی گردید؟
فرقه رجوی طی یک اطلاعیه ای سراپا دروغ مدعی شد که مالک شراعی بخاطر نجات جان یکی از دوستانش که در هنگام شنا در حال غرق شدن بود به کمک وی شتافته و بعد از نجات جان او خود غرق شده و البته تاکنون دیگر اثری از مالک پیدا نشده است. و النهایه او به عنوان یک شهید فرقه رجوی کارش تمام شد و تاریخ مصرفش به اتمام رسید.
وقایع این چند روز گذشته را که نگاه میکنیم، پی می بریم که از ابتدا تا این نقطه که صحبتش را میکنیم همه چیز مشکوک و توام با ابهام است. البته اگر کار به رسانه های آلبانی نمی کشید همه چیز در سکوت کامل تمام میشد و کسی هم چیزی نمی فهمید و آب از آب تکان نمیخورد. اما ورود مطبوعات آلبانی به این داستان به همت جداشدگان کار را برای عناصر فرقه رجوی سخت و دشوار کرد.
اما سوال مهم این است که چرا سازمان از این موضوع به این راحتی گذشت و به دنبال یافتن جسد نبود؟ من با شناختی که از سازمان دارم از کوچکترین موضوعات هم نمی گذرند و از کاه کوه می سازند مگر اینکه دست خودش در آن دخیل باشد. حال سازمان براحتی از پیدا کردن جسد یکی از اعضای خود صرفنظرمی کند و بدون رؤیت جسد گواهی فوت صادر می نماید، آیا این عجیب نیست؟
تمام کسانی که مدتی را در سازمان مجاهدین خلق بوده باشند میدانند که امکان ندارد کسی به تنهایی از مقر و اردوگاه مجاهدین خلق خارج شود. حتی بالاترین مسئولین سازمان از چنین امکانی بی بهره هستند. در سازمان همیشه میگویند که دلایل امنیتی علت این موضوع است و این ضابطه همیشه و در هر حالتی بوده و هست و خواهد بود که کسی به تنهایی تردد نمیکند. چند سالی هم هست که بجز مقوله امنیت، انقلاب ایدئولوژیک درونی هم وارد شده تا احیانا انقلاب افراد سوراخ نشود (یعنی فرار نکنند). بنابراین به تنهایی بیرون رفتن مالک برای شنا برای هیچ کس پذیرفته نیست و بسیار مشکوک میباشد. لذا بسرعت فرقه رجوی دریافت که بدجوری بند را آب داده و با عجله اقدام به انتشار یک اطلاعیه کرد و در آن مدعی شد که مالک بر اثر نجات جان یکی از دوستانش جان خود را باخته و غرق شده است. واضح است که جسد او هم البته هر کجا باشد داخل آن دریاچه نیست.
بنابراین برای سرپوش گذاشتن روی موضوع فورا به او عنوان شهید دادند و طی یک مراسم از او تجلیل کردند و کار را تمام شده تلقی نمودند و بنابراین مالک با تمام اطلاعاتی که داشت سرش زیر آب یا بهتر است بگویم زیر خاک رفت.
فکر میکنم که تناقضات در همین چند بند واضح باشند. از آنجا که پای پلیس آلبانی به میان آمد و از طرفی ناخواسته رسانه ها متوجه این موضوع شدند و کار به مطبوعات آلبانی کشید، کار طبق نقشه پیش نرفت و فرقه فکر دیگری کرد که وضع برایش خرابتر شد.
حالا سوال بعدی اینجاست که چرا پلیس به ناگهان از این موضوع کنار کشید و در قدم بعدی چرا عناصر فرقه داستان را کاملا عوض کردند و از تردد تکی مالک به نجات جان یکی از دوستان مالک رسیدند؟ چرا کسی را مریم رجوی به تلویزیون خود نمی آورد که او داستان را کاملا برای همه تعریف کند تا حداقل مقداری از این فضاحت را آدم های ساده لوح باور کنند؟
شخصا معتقدم که نمی توانند اینکار را بکنند زیرا داستان از اساس ساختگی است. دریاچه ای که مدعی شدند مالک در آن غرق شده است نه کوسه ماهی داشت و نه نهنگ و نه اختاپوس عظیم الجثه و نه ماهی های آدم خوار. یک مخزن آب کشاورزی بود که عرض و طول چندانی هم نداشت. پس جسد مالک که فرقه رجوی فورا فوت او را بدون تأیید پزشک قانونی اعلام نمود چه شده است؟
هر جسد غرق شده ای بعد از چند ساعت و یا حداکثر دو سه روز به کناره های ساحل می آید حتی اگر ماهی ها جسد را خورده باشند باقی مانده جسد به کناره ساحل می آید.
ضمن اینکه همه کسانی که مالک را میشناختند بخوبی میدانند که او شناگر ماهری بود و در آن دریاچه کوچک امکان نداشت که غرق شود. فرقه رجوی حتی احتمال فرار او را هم نداده است و فورا او را شهید مجاهد خلق اعلام کرده است.
اما من میگویم که در آن دریاچه کذایی نباید دنبال جسد مالک گشت بلکه باید رفت و داخل اردوگاه سوم مجاهدین خل در آلبانی را جستجو نمود. در آنجا احتمال پیدا کردن جسد خیلی بیشتر از داخل دریاچه است.
همه میدانند که مالک از شاهدین بسته شدن خونین اشرف در 10 شهریور سال 92 بود که از آن قتل عام جان سالم بدر برد. اما آنجا مالک چه دیده بود که نباید به بیرون درز میکرد؟
چرا میگویم به بیرون درز پیدا نمیکرد؟ بخاطر اینکه مالک تصمیم گرفته بود که از سازمان بیرون بیاید و به دنبال زندگی خودش برود و اینرا به دوستان خود گفته بود و به گوش سازمان هم رسیده بود. بنابراین نباید اطلاعاتی که در نزد او بود به بیرون منتقل میشد.
زمانی که مالک و سایر نفرات را از اشرف به کمپ لیبرتی در بغداد منتقل کردند من در لیبرتی بودم و آنها حدود سه ماه در قرنطینه کامل بودند و هیچ کس نمی توانست با آنها ارتباط برقرار کند و بعد که آنها به مقرات خود در لیبرتی برگشتند در سکوت مطلق بودند و حتی آن زمان به همه افراد مقرات هم فرمان داده شده بود که از بازماندگان کشتار اشرف هیچ سوالی نپرسند. گویی آنها چیزهایی میدانستند که نباید به بقیه میگفتند کما اینکه خود مالک در گفتگویی با یکی از دوستانش که در این مورد سوال کرده بود گفته بود که نمی تواند حرفی بزند وگرنه کارش تمام است.
مالک شاهد قضایایی در روز آخر در اشرف بود که نباید به بیرون درز میکرد و لذا بصورت ناجوانمردانه ای حذف فیزیکی شد. او اولین قربانی از این دست نبوده و خدا کند که آخری باشد.
سه سال پیش هم قتل مشکوکی در هلند رخ داد که مدتی در سکوت مطبوعاتی بود و بعد از سه سال بالاخره ماه گذشته مجددا رسانه ای شد و مقداری سرو صدا کرد. منظورم قتل علی معتمد است که فردی به نام مرتضی صادقی از هواداران سابق فرقه رجوی همان زمان اعلام نمود که او همان محمدرضا کلاهی صمدی است که گفته میشود عامل بمب گذاری در حزب جمهوری اسلامی 7 تیر سال 1360 بوده است.
علی معتمد چندین سال بود که در هلند زندگی میکرد و با یک خانم افغانی ازدواج کرده و صاحب یک فرزند بود که از گذشته او هیچ اطلاعی نداشتند. اما سه سال پیش وی بصورت فجیعی بقتل رسید. تمام نشانه ها حاکی از این بود که خود سازمان در قتل او دست داشته چرا که جز سازمان کسی از هویت اصلی او اطلاع نداشته است. حتی پلیس و مقامات اداره پناهندگان که به او پناهندگی اعطا کرده بودند هویت واقعی او را نمی دانستند. مسعود رجوی هیچگاه مسئولیت آن انفجار را به صورت رسمی نپذیرفت ولی در داخل مناسبات به آن افتخار می کرد و از آن به عنوان انفجار خشم خلق که رژیم را بی آینده کرد یاد می نمود. بنابر این شکی باقی نمی ماند که این قتل توسط خود سازمان برای جلوگیری از درز برخی اطلاعات طراحی شده باشد.
به مورد دیگری اشاره میکنم که یک قتل مشکوک دیگر که در قرارگاه اشرف در دهه هشتاد اتفاق افتاد.
یاسر اکبری نسب از جوانانی بود که به اجبار از اروپا به عراق تنها به این خاطر این که پدرش در آنجاست اعزام شده بود. وی از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود و در برنامه های هنری ابداع کننده یک نوع رقص اسپانیایی بود. اما یک روزی گفته شد که یاسر در اعتراض به فشارهایی که نیروهای آمریکایی بر اشرف وارد میکنند دست به خود سوزی زده است. خودسوزی آنهم در نیمه شب و در یک محل دورافتاده که هیچ کس آنجا نبوده است. قاعدتا یاسر برای نشان دادن اعتراضش می بایست در روز روشن و جلوی دوربین و در مقابل آمریکایی ها خود را به آتش میکشید تا اعتراضش برد بیشتری داشته باشد.
عمو و خواهر یاسر برای دیدار با او به قرارگاه اشرف آمده بودند و یاسر قصد جدایی داشت و حتی نصایح پدرش هم در او کارساز نبود. معلوم نشد که یاسر برای چه حذف فیزیکی شد ولی در سازمان صحنه را طوری چیدند که چون یاسر خودکشی کرده و گناه کبیره مرتکب شده نباید مراسمی گرفت و پدرش مرتضی اکبری هم جرات نمی کرد که بالای قبر فرزندش برود و یا از او در جایی صحبت کند.
در سازمان مجاهدین خلق اتفاقات عجیب و وحشتناکی رخ میدهد که سران فرقه تلاش میکنند صحنه را کاملا وارونه جلوه دهند و النهایه یک سس شهید هم به آن می زنند و قال قضیه را میکنند. شلیک ناخواسته، بیماری لاعلاج، خودکشی و خودسوزی، ناپدید شدن، حادثه و سانحه از مواردی است که برای حذف فیزیکی افراد بهانه قرار داده می شود.
من از نجات یافتگان در آلبانی درخواست می کنم که موضوع را همچنان پیگیری نمایند و نگذارند سازمان براحتی از افراد خود قربانی بگیرد.
به امید روزی که افشاگری بشود و پرده از این جنایت ها برداشته بشود.
برای خانواده مالک آرزوی صبر جمیل دارم. دعا می کنم که همه اسیران فرقه رجوی سالم از این فرقه نجات پیدا کنند و به نزد خانواده های خود باز گردند.
بخشعلی علیزاده