نجات یافتگان خاری در چشم رجوی در آلبانی و هر جای دیگر

شاید شنیده باشید که مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین خلق بارها و بارها در نشستهای مختلف و متعدد برای اعضای سازمان، برای کسانی که قصد جداشدن از فرقه را داشتند خط و نشان میکشید که سرانجامی جز مرگ بدست سازمان نخواهند داشت و آنها را از مرگ می ترساند و به تمام جداشده ها القاب بریده و مزدور و خائن و همچنین خونخوار و زالو میداد. مسعود رجوی بارها و بارها جداشدگان را به مرگ خونین تهدید کرد و حکم قتل آنها را صراحتا صادر نمود.
بماند که زالو ترین و خونخوارترین فرد هیچکس جز خود مسعود رجوی نبود و به همه اعتمادها و فداکاریهایی که برای او شد خیانت کرد. هیچ کس ترسو تر از خود او نبود زیرا بمحض خراب شدن شرایط به سوراخی خزید و دیگر آفتابی نشد و النهایه هم تا همین لحظه که این مقاله را میخوانید ازسرنوشت ننگین او خبری نیست. شخصا دوست دارم زنده باشد تا روزی به همه خیانتهایی که کرده است در همان دادگاههای خلق که خود به بقیه وعده میداد پاسخ بدهد. او به تمام خونهایی که مسبب ریختنش میباشد باید که پاسخ بدهد.


حال توجه کنید که با این تهدیداتی که شخص مسعود رجوی نسبت به جداشدگان کرده است و با توجه به ماهیت تروریستی که وی دارد و نمی شود تردید کرد که دست به هر جنایتی می زند، کدام جدا شده ای هست که احساس خطر نسبت به جان خودش نکند بویژه کسانیکه در کشور آلبانی زندگی میکنند و ماندن در آلبانی فعلا در سرنوشتشان میباشد. کشوری که به لحاظ اقتصادی در فقر شدید بسر میبرد و هر کسی برای بدست آوردن چند دلار پول دست به هر کاری میزند. از طرفی حضور باندهای مافیایی که در آلبانی بسیار فعال هستند و برای انجام هر جنایتی بسیار مستعد می باشند و با گرفتن مقداری پول از هیچ جنایتی ابایی ندارند. پلیس و نیروهای امنیتی کشور آلبانی هم هیچ تعهدی در قبال جان جداشدگان ندارند. نه تنها تعهدی ندارند بلکه خود تهدید بلقوه ای نسبت به جان جدا شدگان محسوب می شوند، بدلیل اینکه بالاترین مقامات و نیروهای امنیتی کشور آلبانی در خدمت اهداف فرقه رجوی که همان اهداف آمریکاست هستند.
اشتباه نکنید این حمایت نه به خاطر علاقه مقامات کشور آلبانی به فرقه رجوی و ایدئولوژی آنها است بلکه اولا به خاطر پولهای کلانی هست که فرقه در زمانهای مختلف به جیب مقامات سرازیرمی نماید و از طرفی چون فرقه تبدیل به ابزاری در دست سیاستمداران آمریکایی شده است و از طرفی دولت آلبانی بشدت تحت تاثیر سیاستهای آمریکاییها قرار دارد بنابراین هر آنچه که به آنها آمریکا دیکته کند انجام خواهند داد. فعلا که خط فعلی حمایت از فرقه در دستور کار مقامات آلبانی میباشد.
بنابراین باید به هر جدا شده ای حق داد که نگران جانش باشد چون مینیمم امنیت جانی را ندارند. این سخنان من طبق تجربه شخصی ام میباشد که با چشم خود دیده ام و تحلیل شرایط و امثالهم نمیکنم. حتی از طریق فیس بوک شخصیم، این جانب را به قتل تهدید کردند. عکسهای چت تهدید کردنها توسط عناصر فرقه موجود میباشد. بنابراین هیچ جداشده ای در هیچ جا در امان نیست ولی در آلبانی که الان صحبتش است ضریب میخورد.
جداشدگان بدون مدارک هویتی:
این واژه اغراق آمیز نیست به دلیل اینکه تمام کسانیکه زمانی وارد سازمان شدند تمام مدارک شناسایی و تحصیلی آنها توسط مسئولین سازمان گرفته شده و بایگانی میگردد و دیگر به آنها بازگردانده نمیشود تا زمانیکه سازمان احساس کند باید آن مدارک به صاحب اصلی خودش باز گردانده شود که معمولا چنین اتفاقی نمی افتد و صاحب مدارک دیگر مدارک خودش را نمی بیند. کما اینکه هیچ کدام از جداشدگان مدارک خودشان را دیگر ندیدند. اعم از شناسنامه و پاسپورت و گواهینامه و مدارک تحصیلی و غیره. حتی کارت شناسایی که در اوایل دهه هشتاد آمریکاییها پس از سرنگونی صدام حسین به تک تک نفرات در کمپ اشرف داده بودند هم موقع خروج نفرات جداشده از آنها گرفته میشود و در بازرسی های شدید امکان خروج هیچ مدرکی ولو عکسهای یادگاری ندارند چه برسد به مدارک شناسایی معتبر که فرد در هر جامعه ای با آنها خود را معرفی میکند. حال با این اوصاف براحتی میشود حدس زد که همه کسانیکه از فرقه جدا میشوند و مسیر زندگی خود را از فرقه رجوی جدا میکنند در جامعه ای مثل آلبانی با چه مشکلات عدیده ای مواجه هستند. در واقع با بحران احراز هویت مواجه هستند. آنها فقط با یک برگه موقت که از طرف وزارت کشور آلبانی صادر شده است در جامعه تردد دارند. با آن برگه امکان هیچ کاری ندارند و نمی توانند شغلی و یا زندگی برای خود مهیا کنند. این برگه هم هر چند ماه تمدید میگردد. حتی کسانیکه خود را با هر مصیبتی به حوزه کشورهای شنگن در اتحادیه اروپا میرسانند امکان معرفی خود را ندارند و مدتها طول میکشد تا آنها شناسایی شوند و در این مدت در یک بلاتکلیفی مفرط بسر میبرند.
دولت آلبانی هم هیچ تعهدی نسبت به جان جداشدگان ندارد و اگر هر کدام از آنها برایشان اتفاقی بیفتد، حتی پیگیر اتفاق نمی شوند. خروج از آلبانی هم متاسفانه به این راحتی نیست زیرا بدلیل فقدان کارت شناسایی معتبر نفرات امکان تهیه پاسپورت ندارند و به هیچ کشوری امکان تردد ندارند مگر اینکه بتوانند از طریق قاچاق از کشور خارج شوند که آنهم هزینه های سنگینی دارد و اغلب نفرات در کشورهای مجاور دستگیر شده و در زندان بسر می برند. لذا افراد محکوم هستند تا با تمام تهدیدات بالقوه ای که جانشان را در مخاطره قرار داده بسازند. تعداد اندکی نیز برای فرار از تهدید مرگ توسط فرقه به جاسوسی و خبرچینی از وضعیت سایر جداشدگان برای سازمان می پردازند. فرقه تلاش میکند تا از نفرات جداشده در خدمت اهداف پلید خود استفاده کند که خوشبختانه اغلب نفرات جداشده تن به این ذلت نمیدهند.
نجات یافتگان خاری در چشم رجوی
با توجه به توضیحات بسیار فشرده ای که در فوق دادم میتوانید حدس بزنید که جداشدگان از آن طرف که جانشان همواره در تهدید جدی است از طرفی خاری در چشم رجوی هستند زیرا تبلیغ زندگی میکنند و میگویند که میشود در دنیای آزاد زیست و به زندگی بدون ایدئولوژی منحط مسعود رجوی ادامه دارد و میشود از زیباییهای زندگی لذت برد. بنابراین عناصر فرقه رجوی هیچگاه چشم دیدن هیچ کدام از جداشدگان را ندارند. بالاجبار عناصر و اعضای فرقه برای کارهای پزشکی و خرید و امثالهم به خیابانها تردد دارند و جداشدگان را در محیط شهرمی بینند که در حال زندگی هستند و آزادانه میگردند و نیازی به شستشوی مغزی ندارند و آزاد هستند. بعد از این مشاهدات باید اعضا بروند و در نشست های درونی موسوم به عملیات جاری و یا پروژه خوانی های متعدد تناقضات خود و دیده های خود را بنویسند و بخوانند و عبور کنند. ولی عبوری در کار نیست و این دیده ها و شنیده ها باعث میگردد تا نطفه جدا شدن از فرقه شکل بگیرد. پس این یک مشکل جدی و بزرگ برای فرقه است، عناصر و مقامات فرقه برای یک لحظه هم چشم دیدن جداشدگان را ندارند و این عامل مهمی است که هم اکنون در سازمان شکل گرفته است و به عنوان یک تضاد جدی همواره روی میز سازمان است و بدنبال راه حلی برای خروج از این بحران مرگبار هستند.
تهدیدات و شانتاژ های مسعود رجوی خوشبختانه کارگر نیفتاده است و موج خروج از سازمان ادامه دارد. مقامات کشور آلبانی هم نمی توانند بدلیل فضای باز رسانه ای کشور آلبانی دست به کار حذف و یا اخراج جداشدگان از آن کشور بزنند زیرا باید پاسخگو باشند و به فضاحتهای بعد آن بیاندیشند بنابراین چون داستان سیاسی و بدرجاتی با جامعه آلبانی در هم آمیخته است دستشان باز نیست و به تمایلات فرقه نمی توانند آنطور که باید پاسخ بدهند، البته مزاحمتهایی ایجاد میکنند کما اینکه برای خود من نیروهای امنیتی آلبانی مشکلاتی ایجاد کرده بودند و دقیقا آن مزاحمت ها به درخواست عناصر فرقه بود و گرنه من در زمانی که در آلبانی بودم مرتکب هیچ خطایی در جامعه آلبانی نشده بودم و به زندگی عادی خودم ادامه میدادم و با شهروندان خوب و صمیمی احترام متقابلی داشتم و بقول معروف سرم توی لاک خودم بودم ولی مستمر زیر نظر آنها بودم و مدام مرا تعقیب میکردند و چند بار هم از من بازجویی بعمل آوردند که دقیقا خواست فرقه را پیش میبردند. چرا، چونکه من دیگر نمیخواستم مثل سابق زندگی کنم و در خیانت ها و جنایتهای سازمان مجاهدین خلق نقش داشته باشم. نمیخواستم هر آنچه که برایم دیکته میشد انجام دهم، نمیخواستم بر علیه دوستانم در آلبانی جاسوسی و خبرچینی کنم، ولی با این پلیس بازیها و ایجاد فشار و مزاحمت آنها قصد داشتند که من علیرغم جدا شدنم همچنان در خدمت اهداف آنها باشم و من حاضر به تسلیم در مقابل فشارهای آنان نبودم. البته اگر زمان صدام حسین در عراق بود قطعا که اوضاع فرق میکرد و اغلب افراد جداشده ممکن بود که مثل خیلی هایی که معلوم نشد چه سرنوشتی بر سرشان آمد مفقودالاثر میشدند ولی از شانس خوب این اتفاق نیفتاده و صدام حسینی در کار نبود.
به نظرم وضعیت کنونی در آلبانی یک برگ برنده در دست اعضایی است که هم اکنون در اسارت فرقه بسر میبرند و از دروغهای کلافه کننده مسعود و مریم عاصی شده و قصد تعیین تکلیف خود و خروج از فرقه را دارند. پیشنهادم به دوستانم که هم اکنون در اسارت فرقه هستند این است که باید بر این وضعیت کنونی شورید و به پاخاست و با سرنوشت خود بشکل منطقی برخورد کرد. تا چه زمان این موش و گربه بازیها را باید ادامه داد؟ سازمان بدلیل سیاستهای ضد خلقی خودش در یک بن بست مرگ بار از سال هشتاد و دو به بعد گرفتار شده است و مستمر با دروغگویی به اعضا و هواداران خود و نشان دادن در باغ سبز و وعده های سرخرمن سعی در نگه داشتن نیروهای مسئله دار خود دارد. بهتر از هر کسی من و شما میدانیم که هر چه هست دروغ است و دروغ. تنها واقعیت شارلاتان بازی یک رهبر فرقه ای دجال است.
بنابراین تصمیم بگیرید و زندگی را با تمام توان انتخاب کنید، قطعا که وقتی تعداد جداشدگان بیشتر شود فرقه امکان ترور ندارد و در مقابل اکثریت تسلیم خواهد شد، ترور روانی شخصیت خواهد بود ولی ترور فیزیکی دیگر کارایی نخواهد داشت، تمام جداشدگان با هوشیاری میتوانند جلوی ترور و حذف فیزیکی خود را در هر زمان و هر مکان بگیرند. دیگر جان شما در سازمان هم امن نیست، اتفاقا خطرناکترین دشمن دقیقا در کنار گوشتان است، ببینید چگونه مالک شراعی را سر به نیست کردند.
عناصر فرقه همیشه تلاش دارند تا با مظلوم نمایی کاذب نشان بدهند که در حق آنها نامردی شده است ولی این قلب کردن حقایق است و دقیقا قضایا عکس است کسی و یا کسانی که مورد نامردی و حق کشی قرار گرفته اند اعضای فعلی و قبلی سازمان هستند که مستمر با دروغ و دغل های سازمان نگه داشته شده اند و آنها رابه امید عملیات نظامی آمریکاییها نگه داشته اند و یا اینکه معجزه ای موهوم رخ دهد و برای آنها فضایی باز گردد و بلکه بتوانند به قدرت برسند. اما باید به جرات گفت که سازمانی که با نیروهای قبلی و فعلی خودش این چنین رفتار میکند و حق آنها را میخورد و آنها را به مرگ بشارت میدهد و مستمر دروغ به خورد آنها میدهد، با ملت بیچاره چه خواهد کرد؟ بعد میخواهند برای خلق قهرمان آزادی به ارمغان بیاورد.
سیاست تهدید و ارعاب از طرف مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو (رجوی) و سایر مسئولین فرقه قطعا که در قدم اول خورند داخلی و درون فرقه ای دارد تا کسی به بفکر خروج از سازمان نباشد، این حربه قدیمی ولی پر کاربرد ادامه داشته و دارد و برای جلوگیری از جداشدن اعضا از سازمان میباشد و بدین طریق اعضا را میترسانند که محکوم هستند که به وضعیت موجود تن بدهند و در اسارت فرقه باقی بمانند وگرنه بمحض خروج از سازمان جانشان گرفته خواهد شد و لاجرم باید برای حفظ جان خود هم که شده باقی ماندن در فرقه را به تمامی گزینه های موجود دیگر ترجیح بدهند و چنین است که نیروهای داوطلب که روزی خود با امیدها و آرزوهایی وارد سازمان شدند، خود را گرفتار در چنبره مرگبار رجوی ببینند و نه راه پس داشته باشند و نه راه پیش.
تهدید و شانتاژ از طرف فرقه همواره بوده و هست ولی وقتی تعداد بیشتر شود آنها امکان هیچ عمل تروریستی ندارند. و دستشان بجایی بند نیست.
براستی سازمانی که در شعارهایش آزادی و امید را ترویج میداد ولی در برخورد و مواجه شدن با نیروهای فعلی و سابق خود اینچنین میکند آیا صلاحیت رهبری یک کشور مثل ایران را دارد؟ اصلا معلوم نیست خلق قهرمانی که آنها از آن دم میزنند کجای این کهکشان قرار دارد. به ارمغان آوردن امید و آزادی پیش کش، لطفا نیروها را رها کنید و با سرنوشت انسانها بیشتر از این بازی نکنید و پرونده خود را سنگین تر از این ننمایید.
بخشعلی علیزاده

خروج از نسخه موبایل