تناقضات اعضاء و پنهان سازی سران تشکیلات دو لبه یک شمشیر تیز هستند که در جنگ با یکدیگر، همواره در تعارض و ضدیت با هم به سوی تعیین تکلیف پیش می روند.
امروز در آلبانی، فرقه رجوی سردرگم، بی آینده و پریشان، در راهی بی ساربان، با گذشته ای ننگین و غیرقابل دفاع، به سوی ساحلی نامعلوم در پیش است.
به قول سران تشکیلاتی سازمان هم، نفرات تا فرق سر در تناقضات جدی و استراتژیک غرق هستند.
همه سر مناسبات و تشکیلات، حرف دارند! مگر می شود، مرگ احتمالی رهبر فرقه را برای سالیان پنهان کرد! غیبت مشکوک آقای مسعود رجوی، دیگر صدای کادرهای قدیمی را هم درآورده است.
امنیتی کردن این قضیه هم در آلبانی، شبیه دروغ سیزده بدر شده و کسی باور ندارد که امروز در شرایط نسبتا با ثبات آلبانی به لحاظ تهدیدات تروریستی و… شرایط برای ادامه پنهان کاری های امنیتی و اطلاعاتی در مورد مسعود رجوی به صلاح است.
بهترین موعد ظهور مسعود رجوی برای جلوگیری از تلاشی سازمان، بعد از اخراج سازمان از عراق بود! نیروهای سرخورده فرقه همه می دانند که اگر مسعود زنده بود، حتما تا به حال ظهور می کرد و به علت غیبت طولانی و مشکوک خود پاسخ می داد.
برای رهبران پوشالی که به ادعای خودشان دائما با سندرومی بنام رسالت نجات بشر دست و پنجه نرم می کنند؟! و دائما نسخه نجات می پیچند – نسخه نجات برای مردم و بدون مردم ایران- مقوله مرگ همواره همچون یک چالش بزرگ به درازنای تاریخ، مسأله برانگیز و از مهم ترین دغدغه ها بوده است. چرا که مرگ و کیش قدرت دو چیز آشتی ناپذیرند و هریک دشمن دیگری. مرگ به معنی خلاء قدرت است و گسیختگی در قدرت بزرگترین دلهره و نگرانی صاحبان قدرت را تشکیل می هد. به همین دلیل برای مقابله با سقوط در سیاه چاله ای که دوره” فترتِ قدرت” نامیده می شود، سال ها قبل از فرارسیدن مرگ واقعی، بختک آن در حرم امن اشان شروع به پرواز می کند. بغرنجی بنام خلأ قدرت – نقطه ای که در آن تمامی نظم کائنات ممکن است از هم بپاشد – مرگ رهبران قدر قدرت را در هاله ای از رمز و راز پنهان نگه میدارد. در اصل ابهام سازی پیرامون مرگ این دسته از صاحبان قدرت بخشی از مراسم و مناسک انتقال قدرت و تدفین است. براستی این همه دغدغه مرگ برای چیست؟ واقعیت آن است که برخلاف ادعاها و یاوه هائی چون برخورداری از الطاف غیبی و نظرکردگی و… که این حضرات مدعی آن می شوند، قدرت هم چون مائده ای آسمانی به ارث نمی رسد بلکه عموما در طی فرایندی دردناک و سرشار از خشونت وتصفیه و زندان و سرکوب ساخته و پرداخته شده، تثبیت و ساختاربندی می شود. قدرت بدون کالبدی بنام ساختارها و کارگزارانی وفادار، در این فرقه معنی ندارد! حتی رهبران باصطلاح کاریزماتیک هم برای اعمال و حفظ آن به درجاتی نیاز به چنین ساختارهائی دارند. رهبر در فرقه رجوی، ورای تشریفات شکل صوری انتقال، در فرایندی دردناک ساخته و پرداخته شده است!
اگر برای آقای مسعود رجوی، رهائی از سندروم مرگ و دست یابی به آب حیات، مانندحضرت خضرممکن نیست؛ اما رجوی ها ؛ برای مبارزه با مرگ و خلاء قدرت راه بکردیگری یافته اند: هنرآفریدن کپی برابراصل! هرچه در ساختن این المثنای برابربا اصل موفق تر باشی، بهمان اندازه در مبارزه علیه مرگ و خلاء قدرت موفق ترخواهی بود. این کاری است که مسعود رجوی از مدت ها پیش از مرگش به آن پرداخت و با ساختن و میراث نهادن پدیده ای بنام مریم رجوی و یک مشت کارگزار سرسپرده و گوش بفرمان، پیشاپیش به جنگ سیاه چاله ای بنام دوره”فترت” رفت! تا به این جا بیش از پانزده سال در هاله ای از مرگ و زندگی، و ایجاد دوگانه رهبرعقیدتی و رهبرسیاسی، و رهبردر سایه و رهبردر صحنه، زیست.
البته چنگ ودندان نشان دادن های آمریکا به آلبانی وایجاد مزاحمت برای خانواده های این اسرای رجوی تاثیری بمراتب بیشتر از تلاش های خود سازمان دراین زمینه دارد!
با لحاظ تمامی این پارامترها، همچنان تناقض غیبت یا مرگ رهبر اصلی ترین تناقض اسرای رجوی است! زمان نشان خواهد داد که این تناقض به چه سمتی هدایت خواهد شد و پاسخ چیست؟؟؟
فرید