دیربازی است که بعضی ها، که مجهول المکان و مجهول الوجود هستند، از تاریکخانه پیام می دهند و پاشنه کش جوانان این مرز و بوم می شوند.
این بار نیز مسعود رجوی در التماس نامه ای، از جوانان خواسته که دلاورانه به سمت نیروهای انتظامی هجوم ببرند و” مشت را با مشت” پاسخ دهند. نمی دانم تو که لالائی بلدی چرا خوابت نمی بره؟ این مردک مثل اینکه به مفت خوری عادت کرده است. یک بار ندیدم این رهبر خود خوانده، پا در میدان گذاشته و قیمت بدهد.
اما در پاسخ به مسعود رجوی شیرین عقل، باید چند نکته را گوشزد نمود:
– مردم ایران همیشه و در طول تاریخ، مطالبات خود را درخواست نموده و به هر نحو ممکن دیر یا زود و در هر قالب ممکن به خواسته هایشان رسیده اند.
– سازمان مجاهدین که امروزه در فرهنگ مردم ایران به مثابه تروریست های فراری و مردم کش، قلمداد می شوند، هرگز نمی توانند نمایندگی مردم ایران را به گردن بگیرند.
– مسعود رجوی با سابقه ننگین همراهی با دشمنان جنایتکار و قسم خورده مردم، هرگز نخواهد توانست حتی یک دسته ی کوچک از مردم عادی را با سیاست های فرقه ای و استبدادی خود همراه سازد.
– انبوه جداشدگان از سازمان و هم چنین خانواده های اسیران کنونی سازمان، دست رجوی را رو کردند و امروزه جز کسانی که سر در آخور رجوی دارند، حتی یک نفر هم گول حرف های مردم فریبانه امثال مسعود رجوی را نمی خورند.
پس از حمله آمریکا به عراق و محاصره نیروهای رجوی در پایگاه اشرف، انتقال مسئولیت کنترل آنان به ارتش عراق و ضرب الاجل دولت عراق برای خروج آنان از این کشور و همچنین در پرتو تحولات درونی این سازمان مانند ناپدید شدن مسعود رجوی و گسترش فعالیت های مریم رجوی در اروپا، جابجائی نام این سازمان از لیست گروه های تروریستی در انگلیس و سپس اتحادیه اروپایی و رویکردهای موافق و مخالف با آنها در آمریکا و اروپا و… این سازمان را در شرایط حساس، پیچیده و مبهمی قرار داد.
بر اساس گزارش دیده بان حقوق بشر و سایر نهادهای بین المللی مانند صلیب سرخ، اعضای سازمان در معرض فشارهای روانی بسیار قرار داشته و در انزوا نگه داشته شده اند. تعداد بسیاری از اعضای سازمان قصد جدایی از آن را داشته اند، چنانچه بر اساس گزارش موسسه” رَند” 70 درصد ساکنان اشرف به رغم میل خود در اشرف بودند و در صورت ایجاد فرصت مناسب، آنجا را ترک می کنند. امروز در آلبانی هم وضعیت تغییری نکرده است. بحران های درون تشکیلاتی یکی پس از دیگری، از راه می رسند و ول کن رجوی ها نیستند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در ایران، سازمان مجاهدین خلق یکی از مهمترین گروه های چریکی بود که در عرض مدت کوتاهی با ورود علنی به فاز نظامی و آغاز جنگ مسلحانه علیه ایران از 30 خرداد 1360 تا کنون نه تنها 17 هزار نفر از مردم را قربانی اقدامات تروریستی خود کرد، بلکه به همکاری با رژیم صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران پرداخت و اکنون نیز به جریان سازی غرب علیه ایران نیز کمک می کند.
در گذشته، دولت های غربی عمدتا بخاطر اختلافاتشان با صدام آنان را در لیست گروه های تروریستی خود قرار دادند که لابی های مربوطه با دریافت پول کلان زمینه های خروج سازمان از لیست گروه های تروریستی کشورهای غربی به وجود آمد.اما از نظر مردم ایران این کار غربی ها اهمیتی ندارد.
ما تجربه همکاری و مزدوری رجوی برای صدام حسین را فراموش نکرده ایم. آیا شعار” امروز مهران فردا تهران” که بعد از پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی و نیرویی ارتش صدام حسین در عملیات آفتاب در سال 1367 توسط آن سناتور آمریکایی در واشنگتن مطرح شد، از دل استراتژی بیگانگان بیرون نیآمده بود؟ در آن شکاف، یعنی جنگ ایران و عراق، که شکافی بزرگ بود. هم خاک بود، هم سلاح بود، هم پول بود، هم پشتیبانی نظامی هوایی، زمینی و اطلاعاتی بود، آیا به نتیجه ای رسید؟ الان نیز غیر از این نخواهد بود. الان که اساسا با آن زمان قابل مقایسه نیست.
دوستان عزیز و گرامی در آلبانی. شما همه عمر خود را گذاشته اید، آن طرف چی؟ رجوی چه کرده است؟ رجوی حتی جسارت پذیرش یک اشتباه را ندارد؟ اگر دارد، بگویید کجا و چه اشتباهی بوده و چه انتقادی از خود دارد؟
ما از این پیام ها و بازی ها زیاد دیده ایم. تاریخ نمونه های بسیاری از این شیرهای قلابی به خود دیده است. آقای شیر. آقای گربه. آقای… خاطر جمع باش، که به موقع، تو را از سوراخ موش بیرون می کشند.
این گونه ادعاها را نباید چندان جدی گرفت. اما آن چه، جدی و مهم است، همانا ادامه مشی و منش ارتجاعی و بغایت تباه کننده است که مسعود رجوی تجسم آن بوده و اکنون نیز توسط مریم قجر و یک مشت اعوان و انصارسرسپرده و گوش بفرمان، در قالب ستایش از کیش شخصیت و شعارهائی چون برپائی هزاراشرف و آموزه های مسعود و سرسپردگی به اربابان قدرت، هم چنان به حیات خود ادامه می دهد.
در جهان فانتزی فرقه ها، پدیده ها با سیمای کمیک ابراز وجود می کنند. مریم رجوی نسخه کمیک مسعود رجوی است و بیش از هرکسی مارک او برپیشانی اش حک شده است. او از حقیقت مرگ و زندگی همسر و رهبرعقیدتی خود با خبراست و اساسا خود مخلوق این گونه ابهام آفرینی ها و این گونه مناسک انتقال قدرت است…
واقعیت این است که از نظر ما رجوی زمانی مرده است که در پروسه های مختلف، به دستور او مجاهدین را دسته دسته به زندان های اشرف بردند و اولین سیلی به گوش یک مجاهد، در اشرف نواخته شد، رجوی و ایدئولوژی منحط او، همانروز مرد و خاکستر شد…
این پیام های امروزی رجوی هم، پژواک و ادامه همان سوز و گدازهای او، در مسیر ناکام نرسیدن به قدرت است و بس.
فرید