به بهانه فروغ جاویدان – قسمت چهارم

نشستهای خسته کننده انقلاب روزانه و بصورت تمام وقت برگزار میشد. مسعود، شروع کننده نشستها بود ولی مریم مباحث باصطلاح ایدئولوژیکی را پیش میبرد. آن زمان ما تصور میکردیم که این گفته های خودش است ولی بعدها متوجه شدیم که او از روی کتب روانشناسی و فلسفی نت برداری میکرده و از فیلتر ذهنی خودش عبور داده و به خورد ما در جلسات میداده است. در یک جمله اگر بخواهیم بگوییم که تمام حرف او از این داستان انقلاب چه بود میتوان گفت که انسان به خودی خود هیچ اصالتی ندارد! او میگفت که هرکس در این دنیا باید به نقطه رهبری وصل باشد و مجاهدین که مسعود بر آنها منت گذاشته و رهبریشان را قبول کرده است! خوش شانس ترین توده جهان هستند.
مریم در تمامی جلساتی که برگزار میکرد فقط یک هدف داشت که در ذهن نیروها فرو کند و آنکه بایستی آنچه در ذهن و فکر خود دارید را دور بریزید و به آنچه سازمان به شما می گوید اعتقاد داشته باشید. یعنی پایه ای ترین خصلت انسان که همان آگاهی و اختیار است را نفی میکرد. حقیقتا و به دور از هرگونه مبالغه ای مریم رجوی در عمق اندیشه خود هرگز به آزادی و آزادگی و اینکه انسان میتواند هر لحظه سرنوشت خود را تعیین کند و هر لحظه انتخاب آگاهانه خود را داشته باشد، معتقد نیست و تمام آنچه در سخنرانی ها و برنامه های خود بیان میکند فقط و فقط جنبه تبلیغی دارد. چرا که اگر کسی تا بن و استخوان به آزادی و آزادگی انسان اعتقاد داشته باشد،هرگز نمیتواند در جامعه بسیار کوچکی که برای خودش درست کرده و به تعداد محدودی انسان حکومت میکند، اینگونه خفقان و اختناق بوجود آورد. ممنوعیت استفاده از تلفن و داشتن ارتباط با خانواده حتی سالی یکبار اصلا انتظار زیادی نیست که نیروها از داشتن این امکان محروم بودند! اجازه استفاده از اینترنت که اکنون در عقب مانده ترین جوامع هم چیزی بسیار معمولی شده است، در سازمان حرام و ممنوع بود. هرگز دو نفر اجازه صحبت با هم در خصوص سازمان و مشکلاتشان را نداشتند و اینکار یکی از بدترین تخلفات تشکیلاتی محسوب میشد. در سازمان این قانون وجود داشت که یا بایستی از سازمان و رهبری تعریف و تمجید کنید ویا اگر بخواهید انتقادی مطرح کنید که متوجه خط و خطوط سازمان باشد یا انتقادی به رهبری داشته باشید، بلافاصله بشما مارک نفوذی و مامور اطلاعات رژیم زده میشد که مجبور بودی که ساکت شوی و حرف نزنی! مثلا اگر کسی میگفت؛ اکنون که دیگر صدام سرنگون شده است و مملکت دست امریکایی ها افتاده و آنها از ما خواسته اند که این کشور را ترک کنیم، چرا بایستی برای در عراق ماندن اینقدر اصرار کنیم و بهتر است تا قبل از اینکه بخواهند به زور سازمان را اخراج کنند خودمان پیش دستی کنیم و از این کشور خارج شویم، چون هیچ جواب قانع کننده ای نداشتند مجبور بودند که بگویند که این حرف نشان بریدگی از مبارزه دارد و این حرف مثل حرف پاسداران و مامور اطلاعاتی رژیم است وکسی که این حرف را میزند هیچ فرقی با این افراد ندارد! پس حکم صادر میشد که جزای کسی که این حرف را بزند اعدام است!
مریم رجوی در سخنرانی خود مدعیست که به آزادی زنان و برابری آنها با مردان اعتقاد دارد.سوال اینجاست که تو چطور در سازمان خودت و زنان ومردانی که سالیان سال مانند موش آزمایشگاهی آنها را تربیت کرده بودی جرات نداشتی اجازه دهی که یک زن و یک مرد که رابطه مسئول و تحت مسئولی با هم داشتند برسر موضوعات کاری خودشان و یگان تحت مسئولیتشان نیم ساعت در یک اتاق نشست وجلسه ای برگزار کنند. تو چطور میتوانی دم از آزادی و برابری زن و مرد بزنی؟ آیا این قانونی که به دستور مستقیم تو در سازمان وضع شده بود نشان از دید جنسیتی شخص تو به انسان بطور عام و به زن بطور خاص نیست و اگر نیست پس خودت بگو که چیست؟! انقلاب پوشالی مجاهدین که بعد از عملیات فروغ در سازمان براه افتاد فقط و فقط برای سرکار گذاشتن نیروها بود و هیچ کارکرد دیگری نداشت. آنها روزها و ماه ها را با بحث های صد من یک غاز تلف کردند و هیچ کاربردی بصورت عملی در سازمان مشاهده نشد. چرا که مسعودگفت چون حمایت ابرقدرت ندارم و چون میخواهم خودم و بدون وابستگی به دولتی رژیم را سرنگون کنیم به انقلاب مریم رو آورده ایم. اکنون مشاهده میکنیم که بعد از نزدیک به سی سال از روزی که برای اولین بار این بحث در سازمان مطرح شده است، هم به ابر قدرت یعنی امریکا وابسته شده اند هم به رژیم منحوس صهیونیستی آویزان شده اند و از همه خفت بار تر به عربهای آل سعود که دشمنی شان به مردم ایران دیگر روشنتر از نور خورشید است! پس مشاهده کردید که این انقلاب که ما از اول گفتیم پوشالی است هیچ فایده ای نداشت و نتوانستید با آن یک متر از خاک ایران را هم آزاد کنید و مجبور شدید برای گوشه چشمی از سوی امریکا، تا فرق سر در منجلاب وابستگی و مزدوری فرو بروید.
مسعود روزی گفت: که شما منظور نیروها بودند چون به همسران خود یعنی خانواده وابسته بودید پشت گردنه چار زبر ماندید و نتوانستید رژیم را سرنگون کنید! اکنون سوال از برادر مسعود اینست که تو پشت چه مانده بودی که اینگونه به دامان تمامی دشمنان مردم ایران مانند امریکا و اسراییل و سعودی و… افتاده ای و اینگونه برایشان دل میدهی و قلوه میگیری؟
مراد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا