شرم رهروان مصدق، از ظهور فرقه رجوی

خانم مریم رجوی، سرکرده انتخابی مسعود منتسب به فرقه استبدادی رجوی، دیروز در توئیت خود دررابطه با مصدق چنین آورده است:
” مجاهدین و شورای ملی مقاومت مفتخرند که راه مصدق بزرگ را در مداری تکامل یافته، با اتکا به‌زنان و مردان از جان‌‌گذشته‌یی استمرار بخشیده‌اند که‌ به‌قول او «در راه آزادی واستقلال ایران عزیز از همه چیز خود می‌گذرند».
برای روشن شدن بحث و اندیشه دکتر مصدق در زیر به خلاصه ای از بیوگرافی ایشان اشاره ای می کنم، تا بهتر روشن شود که فرقه سرکوبگر رجوی سال های نوری با دکتر مصدق فاصله دارد:
محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ (مطابق با شناسنامه) در سنگلج تهران متولد ودر ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.
تا قبل از تصویب قانون منع استفاده از القاب در زمان قاجار معروف به میرزا محمد خان مصدق‌السلطنه و مشهور به دکتر مصدق بود.
از زمان پهلوی، سیاست‌مدار، حقوقدان، نمایندهٔ هشت دوره مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخست‌وزیر ایران بود.
محمد مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است. مصدق در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، اگر چه از حکومت قاجار مأیوس بود، با توجه به این که می‌دانست رضا شاه حکومتی برمبنای دیکتاتوری ایجاد می‌کند، با این کار مخالفت کرد و بعد از آن یکی از منتقدین سرسخت رضاشاه بود. در زمان حکومت رضاشاه، مصدق زندان رفته و مدتی را در تبعید گذرانید.
او سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست انگلستان می‌دانست.
وی بعد از سقوط رضاشاه، از تبعید به عرصهٔ سیاست بازگشت. در سال ۱۳۲۸ با چندین حزب وارد اتحاد شد و با همکاری افرادی مانند حسین فاطمی به تأسیس جبههٔ ملی ایران اقدام کرد. جبههٔ ملی و در رأس آن‌ها مصدق، به پیشنهاد فاطمی برای شروع استعمار ستیزی در ایران، ملی شدن صنعت نفت را مطرح کردند. مصدق در سال ۱۳۳۰ به نخست‌وزیری رسید و در اولین قدم، نفت ایران را ملی کرد. به همین دلیل طرح سقوط دولت او توسط انگلستان (که تا قبل از ملی شدن نفت، صاحب عمدهٔ نفت ایران بود) ریخته شد و سرانجام در کودتای ۲۸ مرداد که توسط سازمان سیا انجام شد، دولت مصدق به صورت غیرقانونی و در حالی که محمدرضا پهلوی شدیداً با مصدق مخالفت می‌کرد و خواستار سقوط دولت مصدق بود، ساقط شد.
بعد از آن مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد و علی‌رغم دفاعیهٔ مستندی که از خود ارائه داد، به سه سال حبس انفرادی محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، مصدق به دستور محمدرضا پهلوی به قلعهٔ احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر خود، در آن جا تحت نظارت قرار داشت و به گفتهٔ خودش، «هر روز آرزوی مرگ می‌کرد».
مصدق سرانجام در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان در ۸۷ سالگی در بیمارستان نجمیهٔ تهران (تحت نظر مأموران ساواک)درگذشت و به دلیل مخالفت شاه با دفن او مطابق با وصیت‌نامه‌اش در کنار کشته‌شدگان قیام سی تیر، در احمدآباد به خاک سپرده شد.
مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضد استعماری معاصر بود که نه تنها در ایران بلکه در بین کشورهای جهان سوم هم از او به عنوان کسی که شجاعانه و با سرسختی تحسین‌برانگیزی مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام می‌برند.
مصدق از طرفداران انقلاب مشروطهٔ ایران بود و معتقد بود که شاه فقط باید نمادی برای وحدت باشد. مصدق در دوران نخست‌وزیری کوشید تا قدرت شاه را محدود به چارچوب مشخص شدهٔ آن در قانون اساسی مشروطه کند. در این دوره محمد مصدق به وضوح، قدرت برتر کشور (نسبت به شاه) بود. مصدق که در زمان نخست‌وزیری توانسته بود مشروطه را کاملاً اجرا کند و قدرت شاه و خانوادهٔ سلطنتی را محدود کند، بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد، هم‌چنان منتقد حکومت محمد رضا شاه بود. در زمان نخست‌وزیری او، خانوادهٔ سلطنتی (به خصوص اشرف پهلوی) از مخالفین سرسخت مصدق بودند. محققان معتقدند در جستجوی ریشهٔ اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، می‌توان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت.
شصت سال پس از کودتای بیست و هشتم مرداد سازمان سیا با انتشار اسنادی، به دخالت مستقیمِ خود در ایران معترف شد. دکتر محمد مصدق چهرهٔ آزادی‌خواه پرشور و استعمارستیزی بود که بر کشورهای خاورمیانه همچون مصر تأثیر گذاشت. او نخستین دولتمرد خاورمیانه بود که با اجرایی کردن اندیشه ملی شدن صنعت نفت پرچم مبارزه اقتصادی با قدرت‌های استعماری را برافراشت. از این رو در کشورهای خاورمیانه از او به عنوان «زعیم الشرق» یاد می‌شد و حتی جمال عبدالناصر خیابانی را در قاهره به نام محمد مصدق نام نهاد که اکنون نیز به این نام خوانده می‌شود.
مسعود رجوی از همان ابتدا با دجالیت و شیادی خاص خودش با رفتن به احمد آباد سعی در انحراف اذهان عمومی و انقلابی نشان دادن خودش داشت.
در کجای تاریخ سراغ داریم که دکتر مصدق، با دشمن در حال جنگ با مردم پیمان اخوت و برادری ببندد؟ مسعود رجوی با این کار خود، خنجری از پشت به مردم زد!
در کجای تاریخ دیدیم وکجا ازمصدق شنیدیم که به اسم آزادی، جوانان این مرزو بوم را اغفال کرده و در اردوگاه های کار اجباری برای سالیان در حبس و تجرد اجباری نگه دارند؟
ما در کجای تاریخ ایران دیدیم یا شنیدیم که یک جنبش مدعی انقلابی گری، به خانواده های اعضای خود سنگ بزنند و مزدور خطابشان کنند؟
مسعود رجوی هر وقت قافیه کم می آورد، از مصدق و ستارخان و سالارخان و میرزاکوچک خان مایه می گذاشت.
به خانم مریم رجوی هم باید خاطرنشان کرد که به جای دست یازیدن به افتخارات ملت ایران که متعلق به مردم ایران هستند، بهتر است از زیر بیرق بیگانگان درآمده و هزاران جوان محبوس در زندان های خود را آزاد کنید. تاریخ ایران ننگ خود می داند که روزگاری شاهد بروز دیکتاتورهایی با روش های فرقه ای بوده که یک نسل کشی گسترده را راه انداختند و خود در سوراخ موش ها لولیدند…
فرید

خروج از نسخه موبایل