میزگردی برای پاسخ به بدیهیات: «مجاهدین خلق چه وزنی دارند؟»

برنامه شنبه شب پرگار در شبکه بی بی سی با عنوان «مجاهدین خلق چه وزنی دارند؟» با آنکه سعی می کند به سوالی بدیهی درباره تشکیلات مجاهدین خلق بپردازد اما فرصت مناسبی را به بیننده ها می دهد تا بار دیگر با واقعیت مجاهدین خلق، سوابق آن و همچنین شرایط فعلی آن در مناسبات اجتماعی و سیاسی امروز ایران مواجه شوند.

مطابق رسم معمول این برنامه چالشی، مهمان های برنامه از میان دو طیف موافق و مخالف مجاهدین خلق انتخاب شدند. مجید رفیع زاده با عنوان «تحلیل گر سیاسی  و مشاور نشریه بین الملل هاروارد» و ملیحه محمدی با عنوان «تحلیل گر سیاسی و روزنامه نگار مستقل» در این برنامه به شرح دیدگاه های خود در باره میزان نفوذ مجاهدین خلق در جامعه امروز ایران می پردازند.

با جستجویی کوتاه در گوگل می توان دریافت که داریوش کریمی مجری برنامه تعمدا عنوان «مستقل» را برای مجید رفیع زاده به کار نمی برد چراکه او نسبت بسیار نزدیکی با مجاهدین خلق دارد؛ در بسیاری از مقالات خود در برخی نشریات –که اغلب تنها در رسانه های مجاهدین خلق بازنشر می شوند– از اهداف این گروه دفاع می کند و سعی می کند شورای ملی مقاومت را جایگزین مناسبی برای جمهوری اسلامی معرفی کند که از حمایت جمع کثیری از سیاستمداران آمریکایی ست و چنانچه خود اذعان می کند سال گذشته در گردهمایی های مجاهدین خلق شرکت کرده است.

در سوی دیگر این مباحثه ملیحه محمدی دعوت شده است که در سوابقش نه قرابتی با مجاهدین خلق و نه جمهوری اسلامی دیده می شود. درحالی که بسیاری از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق معتقدند که می توانستند پاسخ های بهتری در مقابل رفیع زاده داشته باشند اما به نظر می رسد که عدم حضور قربانیان مجاهدین خلق در این برنامه به قوت آن افزوده است چراکه جدا شدگانی که به افشاگری درباره مناسبات درونی مجاهدین خلق پرداخته اند، همواره از سوی مجاهدین خلق برچسب مزدوری جمهوری اسلامی خورده اند.

ملیحه محمدی در جایگاه روزنامه نگاری مستقل و تحلیل گری بی طرف که بخشی از حیات سیاسی و حرفه ای خود را در مناسبات سیاسی و اجتماعی ایران گذرانده و بسیاری از پدیده های اجتماعی و سیاسی را خود درک کرده است، شاید گزینه بهتری باشد برای رسیدن به پاسخ بدیهی موضوع برنامه که مجاهدین خلق در ایران نفوذی ندارند.

مجید رفیع زاده که متولد 1980 و دارای تبار سوری- ایرانی ست، در رسانه های مجاهدین خلق به عنوان”دانشمند سیاسی” معرفی می شود! وی که نسبت به ملیحه محمدی که عمری را در میانه جنگ شهری و ترور های مجاهدین خلق در قبل و بعد از انقلاب گذرانده است، از مجاهدین خلق همان را می داند که رسانه های مجاهدین خلق می گویند. او تمام مباحثی که درباره مجاهدین خلق عنوان می کند را مبتنی بر تحقیقاتی که خود انجام داده است، می داند و دائما ادعا می کند که در مصاحبه هایش با اعضای مجاهدین خلق و تحقیقاتی که انجام داده است به این یافته ها رسیده است.

او به هیچ عنوان نمی گوید که مسئله و هدف تحقیقش چه بوده است اما اینکه در تحقیقاتش حتی با یک نفر از افراد جدا شده از مجاهدین خلق مصاحبه نکرده است و یا حتی یک بار به ذهنش نرسیده است که از تشکیلات بپرسد «مسعود رجوی کجاست؟» نشان می دهد که تحقیقات به اصطلاح علمی او تا چه حد فاقد روایی و پایایی است. در پاسخ به پرسش داریوش کریمی درباره کجایی مسعود رجوی به سادگی می گوید: « نمی دانم. از خودشان بپرسید.»

رفیع زاده معتقد است که مجاهدین خلق در ایران امروز نفوذ دارد و برای این ادعایش دلایلی را مطرح می کند. به باور او چون مجاهدین در میان همه طیف های سیاسی آمریکایی مدافع دارد، پول و سازمان دهی دارد، پس در ایران نفوذ دارد. و معلوم نمی کند که طیف های سیاسی آمریکا چه ارتباطی با جامعه ایران دارند و وقتی که مورد پرسش قرار می گیرد با عقب نشینی از موضعش ادعا می کند که چون نظر سنجی انجام نشده نمی داند که آیا مجاهدین خلق در ایران نفوذ دارند یا ندارند. ملیحه محمدی اما معتقد است که سابقه تاریخی و ذهنیت شناخته شده هر ملتی معین می کند که به صورت کلی چه گرایش هایی دارند و چنانکه مصدق قهرمان ملی ایرانیان محسوب می شود، مجاهدین خلق به دلیل همکاری با صدام حسین و جنگ های شهری و چریکی، «ذهنیت آزار دهنده ای» برای ایرانیان ایجاد می کند. به باور او نشانه های انتخاب مردم ایران در رفتار های اجتماعی آن ها دیده می شود به طوریکه در اعتراضات اخیر نامی از مجاهدین دیده نمی شود. رفیع زاده البته معتقد است که مردم نمی توانند نامی از مجاهدین خلق بیاورند چون برای آن ها خطر اعدام در پی دارد اما نمی گوید که چرا حتی در شبکه های اجتماعی –که فضا برای ابراز عقیده آزادانه بسیار بازتر از کوچه و خیابان است— باز هم اثری ازحمایت مردمی گسترده برای مجاهدین خلق نیست.

رفیع زاده به راحتی پرده بر حقایقی چون عملیات فروغ جاویدان و همکاری های رجوی با صدام می کشد و با تخفیف دادن مطالبات نسل امروز به آب و آن ادعا می کند که برای جوانان نسل امروز چه اهمیتی دارد که در سال های جنگ چه گذشته است! او به سادگی حافظه تاریخی ایرانیان را نادیده می گیرد و آن ها را مردمی می پندارد که تنها دغدغه نان دارند و برای رسیدن به آن به هر ابزاری فارغ از آنکه سابقه و ماهیتش چه باشد دست میازند.

محمدی اما معتقد است که مردم ایران به لحاظ سیاسی بسیار کنجکاو هستند و از همین رو به شدت اهل رسانه هستند و حتی رویکرد مقامات آمریکایی را درباره ایران به خوبی می شناسند. حتی داریوش کریمی خود اذعان می کند که کسانی چون جان بولتون و رودی جولیانی که از مدافعان سرسخت مجاهدین خلق هستند در ایران محبوب نیستند چون افرادی جنگ طلب محسوب می شوند. محمدی همچنین اشاره می کند که مردم ایران با هرگرایش سیاسی برای کشته شدگان جنگ ایران و عراق احترام قائل هستند و از جنگ طلبان رویگردانند.

با این حال، رفیع زاده به راحتی ادعا می کند که بولتون و جیولیانی و امثالهم به دنبال جنگ با ایران نبوده اند. ایشان که «دانشمند» علوم سیاسی است، بعید است که جمله معروف جان بولتون در مطلبی که پس از توافق هسته ای با ایران در نیوریورک تایمز نوشت، را مطالعه نکرده باشد: «برای متوقف کردن بمب ایران، بر ایران بمب بیندازید».بعلاوه، در 23 مارس 2018 پس از آنکه جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی دانلد ترامپ انتخاب شد، گاردین در مقاله ای یاد آور شد که جان بولتون این قبیل جملات را بارها در رسانه های مطبوعاتی و تلویزیونی علیه ایران، تکرار کرده است.همچنین، جمله معروف سناتور تازه درگذشته، جان مک کین که در سخنرانی تبلیغاتی خود درزمان کاندیداتوری اش برای ریاست جمهوری آمریکا درپاسخ به سوال شهروندی که درباره سیاست وی در قبال ایران پرسید، گفت:«ترانه قدیمی بیچ بویز را شنیده اید که می گوید ایران را بمباران کنیم؟» و در ادامه زیر لب بخشی از ترانه تغییر شکل یافته گروه قدیمی بیچ بویز را اجرا کرد و خواند: «بمب، بمب، بمب، بزن بریم ایران رو بمبارون کنیم…» او بعد ها میهمان مریم رجوی در آلبانی شد. پس از مرگش پیام های تسلیت در رسانه های مجاهدین خلق  و مدح و ثنای علی رضا جعفرزاده نماینده مجاهدین خلق درآمریکا و شرکت در مراسم یادبودش، همه نشانه ی همراهی مجاهدین خلق با جنگ طالبان بود.

وقتی که ملیحه محمدی از رفیع زاده درباره منابع مالی مجاهدین خلق سوال می کند، او ادعا می کند که هیچ سندی مبنی بر حمایت خارجی از دولت های آمریکا و اسرائیل و روسیه برای کمک مالی به مجاهدین خلق نیافته است و منابع مالی مجاهدین خلق را هواداران تامین می کنند. به ادعای او هواداران هفتاد تا هشتاد درصد درآمد خود رادر اختیار تشکیلات قرار می دهند. در این مورد به خصوص باید گفت که اگر ایشان بتوان تمایزی میان هوادار و اعضا قائل شود قطعا سخنی بجا گفته است. بله اعضای داخلی سازمان به شهادت جدا شدگان همه درآمد خود –نه هفتاد یا هشتاد درصد– را در اختیار تشکیلات قرار می دهند. اعضا اساسا بدون کسب دستمزد برای تشکیلات کار می کنند و با انواع فعالیت های تجاری و پولشویی سرمایه تشکیلات را بیشتر می کنند. کسانی که رفیع زاده با عنوان اساتید دانشگاه و تجار و باحجابان و بی حجابان… از آنها یاد می کند، درواقع سمپات ها یا هواداران مجاهدین خلق هستند که به نوعی با سیستم تشکیلاتی این گروه ارتباط دارند –که چرایی و چگونگی این ارتباط خود بحث مفصلی را می طلبد– اما از اعضا محسوب نمی شوند. رفیع زاده که خود را محقق می داند چرا هیچ اطلاعاتی از چند و چون روابط در درون قرارگاه مجاهدین خلق در آلبانی نمی هد و حتی جایی که مجری برنامه ظن کیش بودن این تشکیلات را عنوان می کند، ایشان به فرافکنی می پردازد و سخن از هواداران به میان می آورد. تناقض گویی ها و ادعا های او درباره سازو کار پول رسانی خانواده ها و هواداران به مجاهدین خلق چنان بی اساس و بر پایه حدس و گمان است که مخاطب تردید می کند که او واقعا به عنوان تحلیلگر سیاسی و شخصیتی دانشگاهی به این برنامه دعوت شده است.

درباره کمک های مالی صدام حسین به مجاهدین خلق فیلمی مستند وجود دارد که پس از سقوط صدام از استخبارات حکومت بعث، بدست آمد و عباس داوری نماینده مسعود رجوی را در حال دریافت بسته های دلار از ماموران استخبارات عراق نشان می دهد. همچنین درمنابع مختلف از جمله کتاب آنتونی کوردزمن با عنوان «سلاح های کشتار جمعی ایران، تولد رقابت هسته ای در منطقه؟» آمده است که «مجاهدین خلق بین سال های 1999 تا 2003 از محل یارانه های برنامه نفت در برابر غذا میلیون ها دلار از صدام حسین دریافت کردند» و «فیلم هایی وجود دارد که نشان می دهد صدام حسین چمدان های پر از پول به مجاهدین خلق می دهد».

ملیحه محمدی معتقد است که مردم ایران درباره حقایق تارخی شفاف هستند و نمی توانند این حجم از عدم شفافیت و تغییر نگرش و رویکرد در مجاهدین خلق را بپذیرند. او یادآوری می کند که چگونه کسانی که روزی در ادبیات مجاهدین خلق، «امرای فاسد عرب» و «امپریالیسم » امریکا خوانده می شدند، تبدیل به متحدین این تشکیلات شدند. او از رفیع زاده می پرسد که چرا مجاهدین هیچ گاه پاسخ گوی جداشده ها نبودند و آیا این سازمان همان سازمان بدیع زادگان و حنیف نژاد است و پاسخ رفیع نزاد همواره این است که هدف مجاهدین خلق در چهل سال گذشته تغییر نکرده است و همواره به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بوده است.

رفیع زاده نمی گوید که وسیله مجاهدین خلق برای رسیدن به هدف دائما در حال تغییر بوده است. روزی این وسیله اسلحه و منابع مالی اهدایی صدام حسین و روزی حمایت های سیاست مداران عرب و اروپایی و آمریکایی، بوده است. شاید جمله معروف «هدف وسیله را توجیه می کند» به ذهن مجری و دیگر مهمان برنامه نرسید، اما کلیت مباحث این برنامه به سادگی این جمله را درباره توصیف مجاهدین خلق به ذهن متبادر می کرد.

مزدا پارسی

 

 

 

خروج از نسخه موبایل