در ادامه نشست آقای مسعود دریاباری عنوان داشت من به عنوان یک عضو شناختی از گذشته سازمان در زمان شاه نداشتم ولی وقتی رجوی سکان سازمان را به دست گرفت منحرف شد. وی شخصیتی بود که از ابتدا به دنبال قدرت بوده است چون بعد از سالیان مسئولین حکومت شاه سابق اکنون بر روی این مسئله انگشت گذاشته و عنوان می کنند که رجوی دچار یک کمبود در شخصیتش بود و آن هم رسیدن به قدرت بود که بعداٌ در درون سازمان این مسئله را شاهد بودیم. وقتی قدرت همراه با مسئله حل کنی نباشد و فقط خودش را ببیند در نهایت راه به فساد برده که در درون سازمان شاهدش بودیم.
از دیگر دوستان جدا شده آقای دوست محمد فرحی است که عنوان داشت سازمان همیشه روی این شعار مانور زیادی می کرد (جامعه بی طبقه توحیدی) ولی در مناسباتش شاهد بودیم که گوشه ای از شعاری که می داد انجام نمی گرفت. همیشه بهترین وسایل و امکانات در اختیار فرماندهان زن فرقه رجوی بود. همیشه آنان باید با بهترین ماشین تردد می کردند. آنان از گرمای سوزان عراق باید زیر کولر نشسته و بقیه باید در طول روز جان می کندند و گرما زده شوند. هیچ وقت در درون سازمان فاصله طبقاتی از بین نرفت و اگر رجوی این شعار را می دهد فقط به درد روی سنگ قبر می خورد. در درون مناسبات همیشه نفراتی به عنوان کارگر وجود داشت که باید کار می کردند این مسئله زن و مرد هم نداشت و بقیه مسئولین باید فرماندهی می کردند و حتی بعضی اوقات حال آمدن به سالن غذاخوری را هم نداشتند و با بهانه مشغله کاری زیر کولر می نشستند تا مبادا گرمای زیاد عراق پوست شان را خراب نکند.
حال با این تفاوت طبقاتی که در مناسبات شاهد بودیم آیا باز هم می توان گفت که سازمان روی اصول خود باقی مانده است که البته خیر. باقی ماندن سازمان روی اصول می توان از جنبه های مختلف آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار داد ولی چیزی که شاهدش بودم اصلاٌ این گونه نبود.
در ادامه آقای ایرج صالحی در رابطه با سئوال مسئول نشست عنوان داشت رجوی هرگز به هیچ اصولی پایبند نبوده و نیست. او همواره به دنبال منافع خودش بوده است. در فاز سیاسی دنبال ضعف حکومت ایران بوده و همواره شعارهای ضد آمریکایی سر می داد اما الان به دنبال چه کاری می باشند دنبال تحریم بیشتر علیه مردم ایران، همین سازمان در فاز سیاسی شعار از بین بردن اسرائیل را سر می داد اما اکنون به همکاری همه جانبه با اسرائیل مشغول هستند و برای اسرائیل جاسوسی می کنند مقامات اسرائیلی به روشنی اعلان کردند در مورد سایت های اتمی ایران، ما اطلاعاتمان را به سازمان می دادیم و به آنها برای افشای آن کمک می کردیم و سپس آنها آن را آنتی می کردند و به اسم خودشان تمام می کردند و بعدش هم بلوف زده و عنوان می کردند که ما اطلاعاتمان از داخل ایران بوده، دروغی که حتی مرغ پخته را به خنده وا می دارد. مزدوری رجوی برای اسرائیل و آمریکا مرزی ندارد تا هر کجا که بخواهند وی با آنان خواهد رفت.
برای فهم بیشتر بهتر است با مثالی به افشای ماهیت رجوی و سازمانش بپردازم.
در فاز سیاسی وقتی بابی ساندز در اثر اعتصاب غذا مرد. سازمان شعار می داد که باید جلوی سفارت انگلیس دست به تظاهرات بزنیم اما حالا ملاحظه می کنید مریم قجر با لردهای انگلیسی سر یک میز نشسته و از جانب آنها مورد حمایت قرار می گیرد.
تا زمانی که سازمان در عراق بود از جانب صدام معدوم هم مالی و نظامی و سیاسی حمایت می شد واضحتر بگویم فرقه رجوی وابسته به صدام بود و برای او کار می کرد و مزدور آنان بود وقتی هم که صدام مرد یک شبه طرفدار آمریکا شد و کاسه گدایی نزد غربی بدست گرفت.
از طرف دیگر مریم قجر به مسئولین فرقه گفته بود آن قدر از نیروها کار بکشید که شب وقتی برای استراحت می روند از شدت خستگی بی هوش شده و فکرشان به جاهای دیگر نرود.
داستان طلاق اجباری به بهانه انقلاب طلاق توسط رجوی که به راه افتاد محصولش این بود که همه نیروها باید به رجوی وصل شوند یعنی آن اصل سانترالیزم دموکراتیک که یکی از محورهای اصلی سازمان بود از بین برد و روی فرد سوار کرد.
بعد از سالها متوجه شدیم که مسعود چه خرابکاری در بین زنان شورای رهبری به راه انداخته است حتماٌ بحث افشاگری هاییکه توسط زنان جدا شده را خبر دارید. در این راستا به واسطه آن خوش گذرانی های رجوی شروع شد. ما در مناسبات سازمان فکر می کردیم که رجوی فرد مورد اعتمادی است و به او اعتقاد داشتیم اما واقعیت چیز دیگری بود.
در باره یکی دیگر از اصول اولیه سازمان یعنی انتقاد و انتقاد از خود را رجوی آنرا هم خراب کرد انتقاد باید در رابطه با اثبات رجوی باشد نه چیز دیگر. کسی جرات نداشت به مسئول خود حتی انتقادی داشته باشد چه برسد به رجوی و اظهار نظر در مورد خط و خطوط.
به لحاظ سیاسی اکنون فرقه رجوی به مانند برگی است در دست غرب یعنی اینکه رجوی بازیچه آمریکا شده است و آنان هم بعنوان اهرم فشار از آنان استفاده می کنند.
از دیگر اصولی که رجوی همیشه نانش را می خورد بحث سرنگونی و اشرف بود که بعد از سرنگونی صدام، رجوی قرارگاه اشرف را به عنوان کانون استراتژیک نبرد عنوان داشت اما حالا چه شده خلع سلاح شده بعدش ظرف ارتش به اصطلاح آزادیبخش را هم از آنها گرفتند و به آلبانی فرستاده شدند بعد باز هم شعار ارتش آزادی بخش و جنگ صد برابر می دهد این شعارها محتوا ندارند و فقط حرف می باشد.
از دیگر نفرات حاضر در نشست آقای عبدالله افغان می باشد وی اظهار داشت فرقه رجوی در همه زمینه ها عقب نشینی کرده است در زمینه خطی و استراتژی و در زمینه سیاسی و تشکیلاتی از مواضعی که داشته عقب نشینی نموده است. اکنون نفراتی در تلویزیون فرقه دم از اصول سازمان می زنند که بسیار مسخره است و بیشتر شبیه به جوک می باشد. در این باره حتی خود نیروها هم می دانند که این جملاتی که عنوان می کنند درست نیست. اگر سازمان روی اصول خود باقی مانده بود چرا این همه ریزش نیرو داشته است؟ چرا از تردد افراد به داخل شهر تیرانا مسئولین فرقه ترس دارند؟ شعار دادن و حرف زدن الکی روی اصول حرف درستی نیست این پای بندی باید در عملکرد فرقه رجوی خودش را نشان دهد که ما هر چقدر در مناسبات به دنبال آن گشتیم چیزی پیدا نکردیم.
ادامه دارد…