در اواخر شهریور ماه 1360، خط و تاکتیک «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان مجاهدین خلق طرح شد؛ با این ویژگى که تعداد بیشترى تیمهاى مسلح در راهپیمایى شرکت داده شوند، و تمام نیروهاى اجرایى و عملیاتى و هواداران تشکیلاتى در صحنه حضور یابند، و مناطق شروع راهپیمایى طورى در نظر گرفته شود که گروههاى مختلف سازماندهى شده ـ در نهایت ـ به هم بپیوندند تا راهپیمایى گسترده شود. تظاهرات روز پنجم مهر که ابتدا قرار بود اول مهرماه برگزار شود ولى به دلیل برگزارى تظاهرات دانش آموزى به مناسبت بازگشایى مدارس به تأخیر افتاد، در این مرحله طرح شد تا «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود:
به آن درجه از توان نظامى رسیده ایم که اگر از رژیم جلوتر نباشیم، پا به پاى او هستیم و به شرایط مساوى دست یافته ایم. ما در 5 مهر ماه با قیامى شبیه به قیام توده اى 22 بهمن روبرو هستیم باید مردم را تحت حمایت نیروهاى مسلّحمان به صحنه بکشانیم. مى بایست این تظاهرات با شرکت خود مردم صورت گیرد؛ و ما به عنوان پیشتاز مسلّح از مردم حمایت خواهیم کرد. ضرورت انقلاب ایجاب مىکند که کشته ها زیاد باشد، و درخت آزادى خون مى خواهد.
شاید کشته ها به اندازه 22 بهمن 57 باشد و شاید بیشتر؛ ولى تعداد آن مهم نیست. مردم کاملاً آماده قیام توده اى هستند. عملیات بزرگى مثل 7 تیر نشان داد که نظام ضربه پذیر است. پیکر نظام ظرف بلورینى است که شکسته شده؛ و کافى است که یک ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تکّه اش از هم جدا و به گوشهاى پرتاب شود. شرایط اجتماعى و مردم مثل چاه آرتزینى است که فقط احتیاج به یک جرقّه دارد تا پوسته ها شکافته [شود و چاه] فوران کند؛ آن زمان دیگر هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود…
این در حالى است که بعدا مسعود رجوى در جمعبندى یک ساله خود تصریح مىکند که از ابتدا مىدانسته که الگوى تظاهرات بى نتیجه خواهد بود ولى باز هم آن را «تست» کرد:
اما با این همه علیرغم اینکه از سى ام خرداد به بعد براى ما روشن بود که آن الگو و سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تکرار نیست، ولى باز هم تست کردیم و آزمایش کردیم…
بالاخره تعداد قابل توجّهى هوادار مسلّح، از سه نقطه مرکزى تهران، در ساعت 5/10 صبح ـ پنجم مهر ماه 1360، با شلیک هوایى و آتش زدن مقدارى لاستیک اتومبیل و نیز اتوبوسهاى شرکت واحد، راهپیمایى را آغاز کردند. شکل عمل بدین گونه بود که افراد موتورسوار (و گاه پیاده) در اکیپهاى مختلف با گردآورى هواداران و افراد موجود در محل شروع به «تظاهرات» یا «راهپیمایى» مىکردند.
این افراد با شلیک رگبار هوایى و گاه با شلیکهاى مستقیم به افراد عبورى یا ساختمانهاى مراکز عمومى، بانکها، مغازهها، پاساژها و اتومبیلهایى که افراد با ظاهر مذهبى در آن نشسته بودند، با سردادن شعارهاى تعیین شده، خطّ تظاهرات را پیش مى بردند. به واحدهاى عملیاتى دستور داده شده بود که «هرکس به هر شکل خواست جلوى تظاهرات را بگیرد به رگبار ببندید و حتى اینکه از چه موضعى از تظاهرات جلوگیرى مىکند، فرقى ندارد…
اگر نیروهاى عملیاتى بتوانند از این تظاهرات، 2 ساعت حفاظت بکنند، کار تمام است و نیروهاى مردمى به ما مى پیوندند و آتش زیر خاکستر، شعله ور مىشود.» در بولتن یکى از انجمنهاى وابسته به سازمان، از زبان یکى از افراد شرکت کننده در حوادث 5 مهر آمده است:
رأس ساعت 5/10 با تک تیرهاى برادران، شروع تظاهرات اعلام شد. با آغاز تظاهرات، یک اتوبوس بنز خط 1 به آتش کشیده شد. در ابتدا، با توجه به اینکه مسافران از قصد رزمندگان اطلاع نداشتند، از پیاده شدن امتناع ورزیدند، و راننده نیز با اتوبوس قصد فرار داشت که با خروش یکى از خواهران که قصد آتش زدن اتوبوس را داشت، مسافرین پیاده شدند و راننده نیز با پرتاب کوکتلى به درون اتوبوس، با سرعت پایین آمد. در این میان، چادر یکى از مسافران که به دلیل بیمارى نتوانسته بود اتوبوس را ترک کند، آتش گرفت…
تعدادى از برادران به روى پشتبام سینما رادیوسیتى و ساختمانهاى اطراف آن رفته بودند و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار که از دانشگاه [جامعه الصّادق ] بیرون آمده بودند، توسط این برادران مغزشان به روى زمین ریخته شد. در ادامه عملیات رزمندگان، تعدادى از خواهران به درون ساختمانهاى اطراف رفته و از آنجا تیراندازى مىنمودند. تیراندازى تا ساعت 15/3 ادامه داشت…
تا رسیدن نیروهاى مردمى و پاسداران گشتى سپاه و کمیته، گروهى از مردم عادى در کنار خیابانها و کوچههاى منطقه موردنظر جان باختند و عدهاى نیز به بیمارستانها منتقل شدند. با رسیدن نیروهاى مردمى، دومین مقابله عمومىِ بعد از 30 خرداد شکل گرفت. علاوه بر آنکه تعداد زیادى از هواداران سازمان توسط مردم یا به کمک آنان دستگیر شدند، نوعى جدید از ضدّتبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت؛ «وحشى»، «جانى» و «دیوانه مسلّح» از جمله القاب و صفاتى بود که مردم به عناصر سازمان نثار مىکردند.
آقای هاشمى رفسنجانى در خاطرات خود با اشاره به آغاز عملیات ثامنالائمه براى شکست حصر آبادان در نیمه شب چهارم مهر 60 و پیروزى این عملیات، در مورد تظاهرات 5 مهر سازمان مىنویسد:
مجاهدین خلق، که در داخل با عراق همکارى دارند، امروز با ایجاد چند صحنه جنونآمیز با برخورد مسلحانه، تلاش کردند که نشاط و شور این پیروزى را بگیرند، ولى موفق نشدند. چند اتوبوس را آتش زدند و چند نفر را شهید و مجروح کردند و خودشان دهها کشته و اسیر دادند. اکنون رسما به صورت ستون پنجم دشمن عمل مىکنند…
در این حرکت ناشیانه و خالى از هر نوع منطق، که مسعود رجوى آن را «آزمایش» نام نهاد، به اعتراف خود وى، هواداران سازمان «در دستههاى 50تایى، 100تایى و 200تایى» کشته یا دستگیر شدند. رجوى با صراحت ناگزیر شد اعتراف کند که «… به نسبت هدف شماره 2 (تست کردن عنصر اجتماعى)، جواب آزمایش منفى بود»؛ و باز آن را به گردن اختناق رژیم انداخت. جمعى از جداشدگان از سازمان در کتاب «چه باید کرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایى و مشاهدات عینى خویش نوشتهاند:
گفته هاى مسئولین [سازمان] را که 5 مهر 60 را روز سرنگونى رژیم مىنامیدند، شنیدهایم، خوب مىدانیم هدف چه بود… اگر هدف تو [ = رجوى] تِست بود پس چرا مسئولینت مىگفتند فردا (5 مهر) کار تمام است و با سلاحهاى سنگین مىآییم و اگر این طور نبود چرا دروغ مىگفتند…
در اینجا گزارش یک نوجوان، که مسئولیت یک واحد نظامى را نیز در تظاهرات مسلّحانه 5 مهر به عهده داشته و خود نیز مرتکب قتل شده است، عیناً نقل مىکنیم:
…اول از همه تظاهرات پنجم مهر قرار بود در روز یکم مهرماه برگزار شود؛ یعنى تمام نیروها آماده شده بودند و همه کارهاى تدارکاتى انجام شده بود که تظاهرات در روز اول مهر ماه انجام بشود. شب یکم مهر، از رادیو و تلویزیون اعلام شد که فردا به مناسبت بازگشایى مدارس، به دعوت «حضرت آیهاللّه منتظرى»، یک راهپیمایى دانشآموزى انجام مىگیرد. به این علت، تظاهرات سازمان به هم خورد؛ و فردا که ما ـ به اصطلاح ـ سرِ قرارىهاى تشکیلاتى رفتیم، گفتند که:«خوب؛ حالا امروز که نشد این تظاهرات را انجام بدهیم؛ تظاهرات دانشآموزان را در خیابانها به رگبار ببندید.» نمونهاش کارهاى «حسن سرخوش» است که سازمان، بعدها پس از کشته شدن او، خیلى تبلیغ کرد و عکسش را چاپ کرد و واحد به نامش ایجاد کرد. «حسن سرخوش» در چند مورد توانسته بود این تظاهرات دانشآموزان را به رگبار ببندد و فرار کند. به هر حال، تظاهرات اصلى به پنجم مهر موکول شد.
پنجم مهر تمام تدارکات آماده شد؛ چندین واحد بودند [و] هر واحد ـ عموماً ـ از 4 نفر تشکیل مىشد که هر کدام 4 سلاح ژ ـ 3، با خشاب، و حدود 500 ـ 400 فشنگ داشتند. قبل از تظاهرات گفته بودند: «براى اینکه آماده شوید از نظر بدنى، غذاى خوبى بخورید.» همه، آن روز، صبحانه مفصّلى خوردند و وارد تظاهرات شدند. موقع شروع، همه نیروها رفتند سوار ماشین شدند؛ و جریانِ عادى در خیابان بود. تا اینکه ماشین را به طور عرضى پارک کردیم و پیاده شدیم؛ و شروع به تیراندازى و شلیک هوایى کردیم. سازمان گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شرکت کنید؛ فقط بروید شلیک کنید، یک میلیون آدم مىآید و شما را روى دست بلند مىکند.» ما هم انتظار داشتیم که یک میلیون نفر بیایند و ما را روى دست بلند کنند.
البته چنین آرزوى خامى انجام نیافت. ما در خیابان طالقانى (تخت جمشید سابق) بودیم. خیابان کلاًّ تخلیه شده بود و ما ماندیم و چند ماشین، که به طور پراکنده در خیابان به چشم مىخورد.
نکته دیگر اینکه در آن روز، اینطور که دیدیم، نیروهایى که در تظاهرات آن [قسمت] خیابان شرکت داشتند، حدود 10 نفر بیشتر نمىشدند و ما ـ هیچکدام ـ آموزش نظامى [سطح پیشرفته] ندیده بودیم (در اسلحه، ماشه و ضامن یک چیز سادهاى است)؛ چون آموزش نظامى ندیده بودیم که در یک مقطع چه کار بکنیم و چه کار نکنیم، من دقیقاً یادم هست که مثلاً از این طرف داد مىزدند که «آن طرف چیزى تکان خورد»؛ تمام آن خیابان و آن قسمت را به رگبار مىبستیم.
احتمالش هم بود که گلولهها به مردم اصابت کند. در واقع «درگیرى» بود؛ «تظاهرات» به هیچوجه انجام نگرفت… موقعى که درگیرى ادامه داشت، یکدفعه یک فرد حزب اللهى به جلو آمد و گفت: «اسلحهها را تحویل بدهید. رهبرانتان را ببینید [که] دارند چهکار مىکنند! شما کجا هستید؟! آنها به فرانسه رفتهاند و عیّاشى مىکنند، و شما اینجا هستید.»
و در ضمن اینکه داشت این صحبتها را مىکرد، همینطور جلو مى آمد (فکر نمىکنم مسلّح بود) که ناگهان به وى تیراندازى کردند و او را شهید نمودند. کسانى که به خیابان طالقانى رفتهاند، مىدانند [که] دو سه هتل بوده از زمان شاه، که مصادره شد؛ و الآن در آن ساختمانها، جنگزدگان هستند. از ساختمانهاى مزبور شعارهاى «مرگ بر منافق»، «منافق اعدام باید گردد» و نظایر اینها داده مىشد. هر شعارى که مىدادند، به طرف ساختمان جنگزدگان شلیک مىشد.
حادثه اى نیز در خیابان امیراکرم به وقوع پیوست: یک واحد نظامى در جنوب، عملیات پنجم مهر را در چند نقطه تهران بر عهده داشت و فرمانده واحد آدمى بود که سازمان [بعدها] دربارهاش تبلیغ کرد (خودش هم مثل اینکه قبل از اعدامش مصاحبه کرده؛ اسم وى شیرزاد بود).
یکى از کارهاى این گروه این بود که در مقابل جمعیتى که بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضدّ منافقین شعار مىدادند، آنها با یک ماشین مىروند جلو و مىگویند که: «ما حزباللهى هستیم، پاسدار کمیته هستیم؛ و رادیو تلویزیون الآن مىخواهد بیاید فیلمبردارى کند. شما یک دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو تلویزیون براى فیلمبردارى بیاید»؛ بعد در همین حین، که جمعیت هم ـ خوب ـ شعار مىداد، آنها عقب مىروند و یک مقدار فاصله مىگیرند و این فرمانده دستور مىدهد که: «آتش کنید، شلیک کنید.» و تعدادى از مردم شهید شدند.
برخلاف گفته سازمان، نه از جمعیت میلیونى خبرى شد و نه اینکه ما موفقیتى پیدا کردیم. درهمان حال که عقبنشینى مىکردیم (خیابان طالقانى، تقاطع ولىّعصر تا پل حافظ، اصلاً کوچهاى ندارد که به کوچه هاى دیگر راه داشته باشد.
به غیر از خیابان بندر انزلى ـ که آنجا هم درگیرى بود) راه فرار دیگرى نبود؛ ما هم همان وسط بودیم و کارى نمى توانستیم بکنیم. خواستیم به یکى از خانه ها فرار کنیم؛ چندین خانه را زنگ زدیم و هیچ کس در را باز نکرد. آخر سر، چند مرتبه با شلّیک گلوله به در خانهها، در را باز کردیم که بتوانیم فرار بکنیم؛ اما در فرار موفق نشدیم و دستگیر شدیم.
موقعى که دستگیر شدیم و مىخواستند ما را به زندان منتقل کنند، مردم جمع شده بودند جلوى خیابان طالقانى و مىگفتند: «آقاى موسوى تبریزى [ادستان کلّ انقلاب اسلامى] گفته که کسى کهدر تظاهرات مسلّح باشد، باید اعدام بشود. و ما هم همینجا مى ایستیم و همه آنها باید اعدام شوند.» و حتى این طور که من متوجه شدم، کمیته متوسّل به تیر هوایى شد تا ما را از میان جمعیت رد کند…
به گفته محمدرضا یزدى زاده یکى از مسئولان سازماندهى تظاهرات 5 مهر:
گزارشهایى حاکى از این موضوع داشتیم که عده اى از مردم با مشت خالى جلوى تیمهاى نظامى ایستادند و شعار مى دادند و آنها هم که بى تفاوت بودند ماشینها و امکاناتى را که در خیابان داشتند، جمع مى کردند تا مبادا کسى پشت آنها سنگر بگیرد…
همچنین ولى اللّه صفوى یکى دیگر از مسئولان نظامى این تظاهرات اظهار داشت:
[این تظاهرات] تنها نتیجهاى که براى سازمان داشت، [دستگیرى و] کشته شدن عمده نیروهاى اجرایى و عملیاتى در آن روز بود. این تظاهرات هم با مقاومت مردم و با شکست براى سازمان تمام مىشود که طى آن نیز عده اى از مردم بىگناه به شهادت مى رسند…
سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام،، ج 2،
ص 654 تا660
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی