این جانب موسی دامرودی که از آبان ماه سال۱۳۶٨ به مدت نزدیک به ۲۹ سال در تشکیلات فرقه مجاهدین خلق بودم بدین وسیله جدایی خودم را از تشکیلات فرقه رجوی رسما اعلام می کنم.
متاسفانه من بعد از اتمام جنگ در سال 68 به تشکیلات فرقه رجوی پیوستم. اما در طی سالیان هر آنچه را که شنیده بودم تماما خلاف گفته هایی بود که در اردوگاه شنیده بودم. از دروغ،ریا، چاپلوسی، پشت سر دیگران حرف زدن و جدا کردن دوست و رفیقا از هم و می گفتند همشهری نداریم چونکه دشمن مبارزه است ونفرات را وادار به قهر و قیچی میکردند و….. و تمام اینها در زیر پوش به اصطلاح مبارزه و به ارمغان بردن آزادی؟! و دموکراسی؟! برای مردم ایران بود.
تبلیغات فرقه مجاهدین خلق و مغزشویی های مستمر در نشست های مختلف اراده هر تصمیم جدی را از انسان می گرفت و طوری وانمود می کردند که هر تصمیمی غیر از این خیانت و بریدگی و بی مرزی با دشمن خدا و خلق می باشد.
هدف از همه این گفته ها چیزی نبود جز اینکه انسان را از آگاهی واختیار خودش تهی بی محتوا کنند وآن محیط کذایی را مدینه فاضله قلمداد نمایند تا اینکه بتوانند با علم کردن انقلاب ایدئولوژیک خودشان سد راه روابط خانوادگی بشوند. چون از نظر شرع رجوی ارتباط با خانواده حرام و مرز سرخ بود در خلال این شعبده بازیها هرروز یک بازی جدیدی به نام بندهای انقلاب درونی و انواع فازهای سرنگونی القا می شد که بایستی به آن گردن می نهادیم سالیان با شعر وشعارهای فریبنده ووعده های پوچ و توخالی در نشستهای به اصطلاح انقلاب ایدوئولوژیک برای جا انداختن رهبری عقیدتی که خودش را با همه ی پیغمبران غیاث میکرد. چیزی جز رمال بازی وفریبکاری نبود سپری شد تا اینکه اشغال عراق توسط امریکا انجام شد.
و در آن دوران که خانواده ها جهت دیدار عزیزانشان به عراق می آمدند سه تا ازبرادرانم و پسرعمویم که متاسفانه الان درقید حیات نیستند جزو همین نفرات بودند به جلو اشرف آمدند. سران فرقه در منتهای ناجوانمردی و بی مروتی هیچی به من نمی گفتند. حتی در تبلیغات خودشان می گفتند که اینها مزدوران رژیم هستند. بعنوان نمونه در یک در خواستی که اقوام من برای دیدن من کرده بودند. سران فرقه مجاهدین به آنها سنگ زدند و به پای برادر من خورده بود این موضوعات را من زمانی متوجه شدم که به آلبانی آمدیم وازاین فرقه جدا شدم.
در آلبانی دست رهبری فرقه مجاهدین رو شد و ماهیت فرقه ای آنها روز به روز برای ما روشن تر شد. اجحافات تشکیلاتی تحت پوشش ضوابط بیشتر شد ومجددا ارتباط با خانواده ها مرز سرخ و موبایل خطر ناکترین دشمن برای این فرقه شد و اگر کسی اسم تماس یا گوشی را بر زبان می آورد نام آن را سر پیچی از تشکیلات قلمداد می کردند (البته اینها فقط برای ماهاکه کسی رانداشتیم بود و خودشان وبچه هایشان همه ی اینهارا داشتند) واز بر چسپ بریده وطعمه بورژوازی واپورتونیسم گرفته و تا نفوذی ومزدوری وخود فروخته قلمداد میکردند ومی گفتند این کار ضرورت دوران است شما حتی اگر هم نمیفهمید مهم نیست با خودسپاری تشکیلاتی و تعهد خون ونفس به رهبری عقیدتی سعی کنید که این موضوعات را ازخودتان عبور بدهید و بپذیرید در آینده دور یا نزدیک حتما آن را فهم خواهید کرد و همیشه همینطور بوده چون رهبری عقیدتی به دلیل بینش عمیق و ژرف اندیشی که دارند نقاط دورتری را میبینند و همیشه ما بعداز چند سال آن را میفهمیم که ما با این بینش و ذهن ساده قادر به دیدن و فهم آن در این نقطه نیستیم؟!
رهبری فرقه مجاهدین اینگونه کارهایشان را بزک میکردند که بتوانند قدرت اعمال نفوذ بیشتری بر نفرات داشته باشند. در این شرایط بود که علیرغم اینکه هیچ اشراف و شناختی از زندگی و مشکلات بیرون نداشتم و بامشکلات جسمی که در این سالیان پیدا کرده ام دست به گریبان بودم، تصمیم گرفتم از مناسبات فرقه مجاهدین جدا شوم و در یک طرحی که چند هفته طول کشید توانستم دریک تردد به بیرون از اسارتگاه فرقه مجاهدین داشتم دیگر به آن محیط برنگشتم.
اکنون رسما جدایی خودم را از تشکیلات فرقه رجوی اعلام میکنم. در همین راستا اعلام می کنم که برای نجات سایر قربانیان باقی مانده در زندان اشرف 3 در آلبانی و همچنین روشنگری برای نسل جوان کشورم و شناخت هرچه بیشتر ماهیت فرقه مجاهدین تلاش خواهم کرد و در آینده از انتشار تجربیات تلخ خودم در تشکیلات مجاهدین خلق برای عبرت دیگران فروگذار نخواهم کرد.
با تشکر موسی دامرودی