مریم عضدانلو و گفتمان تسلیم

خط قرمز رجوی ها کجاست؟ مرز سرخ رجوی ها برای رسیدن به حاکمیت چگونه ترسیم شده است؟
هنوز نیامده، دست در دست بیگانگان، با دلارهای آمریکائی و عربستانی، به خوش رقصی برای آنان مشغولند؟ این چراغ سبز نشان دادن برای بیگانگان برای چیست؟ آیا این کسانی که برای کشور ما دل می سوزانند! هموطنان ما هستند؟ این آمریکائی ها و دیگر خارجی ها، برای چه الان اینقدر ایران دوست، شده اند؟
امروز اگر سران فرقه رجوی استقلال مالی ندارند و از هر کسی که دلار و… هدیه می دهد، می گیرند. فردای رسیدن به قدرت! این لطف ها را چطور جبران خواهند کرد؟ در مراسمی که تعداد و زمان سخنرانی خارجی ها از ایرانی ها بیشتر است، ما چه امیدی باید به این مدعیان وطن پرست! داشته باشیم؟ در گفتمان پنهانی بین رجویها و سران سلطه، آیا از دردهای مردم صحبت می شود؟
هر گفتمان سیاسی حاوی اصول و قواعدی است که شکل خاصی از زندگی و کردارهای سیاسی را ممکن می کند. اما این اصول و قواعد از نظر مریم عضدانلو کوتاه آمدن از تمامیت ارضی و پول گرفتن از خارجی هاست. کج فهمی ها و خودفهمی های فردی این زن، شکل ویژه ای از وطن فروشی را تعریف و برخی امکانات مالی و سیاسی را برای خود محقق، برخی ارزش ها را هم حذف می کند.
اما وجه غالب این سیاست فرقه رجوی، بی ثباتی و ناپایداری را برای خودش رقم می زند.
مردم ما از کسانی حمایت می کنند که در مسیر عقلانیت و تدبیر و با مشی اعتدالی، امیدها را زنده کند، نه اینکه امید ها را قربانی کند. راه پیشرفت و توسعه کشوراز طریق اتکا به مردم خود، امکانات داخلی و قابلیت های داخلی است! مردم این مشی را سالهاست که در فرقه رجوی ندیدند.
سیاست شکست خورده فرقه رجوی، در زمینه مسائل ایران و مرزبندی با بیگانگان، سیاست اعتدال و مسیر عقلانیت نبوده است و بیشتر سیاست تسلیم، سازش، انفعال و تقابل بوده است.
افراط و خشونت در روابط سران باند رجوی، در خلأ اتفاق نمی افتد و نتیجه فعل و انفعالات گوناگون برگرفته از ریشه های مختلف است و در سیاست های روزانه شان، ساری و جاری است.
اگر امروز می بینیم که فرقه رجوی در تمامیتش، در انزوای جهانی است، این بن بست نتیجه عملکرد های غلط سالیان رهبران این فرقه است. سنگ بنای دمکراسی این فرقه بر زندان و شکنجه و اجبار و خشونت بنا نهاده شده است و این سنگ بنا هرگز اجازه نداده تا این جنایتکاران، جائی در بین مردم برای خود باز کنند.هر کس از این فرقه جدا شده، پرده از جنایات بیشمار در درون این فرقه جهنمی برداشته است! این فرقه چیزی در چنته نداشته که به آن بنازد. هرچه بوده سرکوب آزادی ها و اسارت و سیاهی و سنگدلی بوده است.
احساسات انسان ها را نمی توان تا به ابد سرکوب کرد. عشق را خداوند در ضمیر هر انسانی نهادینه کرده است. مگر می شود عشق را کشت! مگر می شود زیبائی های این جهان را تا به ابد پشت سیاهی های یک فرقه پنهان نمود؟
همیشه تسلیم در برابر بیگانگان، برای رسیدن به قدرت، در سرلوحه این فرقه بوده است.
چند صباحی، در برابر صدام حسین به سجده می افتند. یک روز در برابر آمریکا تعظیم می کنند و دامن می پوشند. یک روز در برابر یک شیخ عربستانی به دست بوسی مشغولند. این بیگانگان ودشمنان ایران، اگر درماهیت و جوهره ی شان بود، مردم خود را به نوائی می رساندند. با قلدری و افروختن شعله های جنگ در گوشه و کنار دنیاست که این گونه کشورها، به حیات شان ادامه می دهند! هیچ گاه این سلطه گران با اصول انسانی و حقوق بشری بر مردم حکومت نکردند! برای همین هم با سرکوب وقتل و غارت و اشغال و نیروی نظامی، سرپا هستند! مردم ایران با تکیه به تمدن کهن خود و با الهام از اصول حقوق بشری همواره سعی کردند در پای صندوق های رای، سرنوشت شان را مشخص کنند و دمکراسی هیچ گاه از سر لوله تفنگ یا گفتمان تسلیم، به کشوری هدیه داده نشده است.
فرید

خروج از نسخه موبایل