خاطرات من
با سلام حضور همه دوستان عزیز همانطور که در اعلامیه اعلام جدایی خودم از فرقه رجوی گفته بودم به زودی در اسرع وقت خاطرات خودم را بر آنچه که در چند دهه گذشته بر من گذشت را درجهت تنویر افکارعمومی مخصوصا نسل جوان عزیز کشورم به اشتراک خواهم گذاشت.
من غلامعلی میرزایی متولد 1337 از خرم آباد لرستان.دوران دبستان ودبیرستان را برای اینکه بتوانم به پایان برسانم مجبور بودم کارهایی از قبیل کارگری یا کار در مغازه شیرینی فروشی انجام بدم تا بتوانم کمک هزینه ای برای خانواده ام باشم. از آنجایی که سوم دبیرستان نظام قدیم را گرفتم دیگر نمی توانستم ادامه تحصیل بدهم و چون هم کار وهم ادامه درس مشکل بود و از آنجایی که علاقه زیادی داشتم به کشورم خدمت کنم درسال 1353 وارد آموزشگاه نوجوانان در ارتش شدم.البته این با قسمت های ارتش فرق می کرد.آموزشگاه نوجوانان اولین بار بود که در ایران تاسیس شده بود ولی جزء نیروی زمینی بود که تحت کمیته مشترک آمریکا وانگلیس آموزش داده می شد.نا گفته نماند که روز اول به ما گفتند که دوره شما دوسال ونیم است ولی با درجه ای جدید همانند افسران.چون در این دوران ما بایستی هم درس نظامی می خواندیم وهم دورس آموزش وپرورش در مقطع دبیرستان را.
در دوسال اول که در پادگانی در تهران پارس بودم. به لحاظ شرایط سخت بود چون آموزشهای شبانه روزی بود.امکانات خوب ولی آموزشهای فشرده که بایستی ترمهای مختلف را می گذراندیم.بعد از دوسال با مدرک تحصیلی دوم نظری علوم تجربی وامتحان نظامی برای گذراندن ادامه دوره نظامی ودوره تکاوری به شیراز منتقل شدم که پادگانی درمرکز پیاده بود.
البته در تهران آموزشهای اسکی کوهنوردی وغیره را دیده بودم ولی برای دوره تکمیلی به شیراز اعزام شدم.در شیرازهم دوره تکمیلی پیاده با دوره تکاوری که شبانه روزی بود همراه بود. بعد از گذشت شش ماه یک مانور مشترک با هوابرد گذاشته شد در همین موقع بود که خبر رسید که آن درجه ای که قرار بوده به شما بدهند منتفی شده والان گروهبان دومی را به شما ابلاغ می کنیم بعد تصمیم گرفته می شود که چه درجه ای بدهند.با شنیدن این موضوع تمام آنچه را که در نهان داشتیم به در رفت ودیدیم.که،آن وعده ها همه فریب بوده وگرنه مانند سایر قسمتهای نیروی زمینی نفر بعد از یک سال همین درجه را میگرفت وشرایط سخت هم نداشت. از اینجا بود که تصمیم گرفتیم با دوستانم دست به یک اقدام اعتراضی بزنیم. بدون اینکه کسی چیزی بگوید درحالی که در شرایط مانور بودیم.
در یک مرخصی چند ساعته برای آماده کردن الزامات مانور به شهر آمدیم وهر کس رفت شهر خودش.من بعد از 23 روز برگشتم. رکن دو ارتش در واقع همان اطلاعات ارتش مرا احضار کرد و سوال وجواب شروع شد.
کجا بودی؟ چرا رفتی؟ این اغتشاش در ارتش محسوب میشه و…. گفتم تنها رفتم پدرم مریض بوده شش ماه بوده مرخصی نرفتم. با همه تفاصیل گفت که دست ما نیست درجه شما را می گیریم و حقوقتان از همین الان تا شما را بعد از پایان دوره تحویل دادگاه ارتش تهران بدهیم قطع خواهد شد.
بعد از پایان دوره با وجود اینکه بر اساس قانون ارتش هر کس نمره بالاتری داشت هر شهری را که می خواست می توانست انتخاب کند.ولی ما چون دادگاهی بودیم اجبارا ما را به تهران فرستادند.
ادامه دارد
اقای میرزایی چرا ادامشو نمی نویسی؟؟؟خب منتظریم