مسعود رجوی خیلی دوست داشت همانند شخصیتهای بنام و سیاستمداران شاخص دنیا حرف بزند. او خیلی مایل بود همانند سیاسیون سخنور، همانند فیدل کاسترو 4.5 ساعت برای نیروهای فرقهاش روی میز بکوبد، سیگار بکشد، آب بخورد و دم از تئوریهای اقلیدسی خود بزند یا همانند رهبری بیتعادل همانند معمر قذافی که در صحن سازمان ملل فریاد و هوار میکشید، هوار بکشد و حرفهایش را با سمبه به گوش نیروهایش فرو کند.
خیلی از تئوریهای رجوی هم اتفاقا در زمانهایی که فکر میکرد حرفهایش خریدار دارد عنوان میشد. او تا زمان حیاتش همواره با توهماتی خاص و شگرف از سیاست سخن میگفت؛ توهماتی که ریشه در دوران کودکی و شخصیت وی داشت. خانم «شملتز» فرقه شناس مطرح اروپایی با واکاوی شخصیت رجوی، علاوه بر آنکه از رجوی به عنوان یک بیمار روانی یاد میکند، معتقد است علاوه بر اینکه او به همه اطرافیان خود بیاعتماد است، به یقین در امورات خود نیز از اعتماد به نفس بسیار پایینی برخوردار بوده و ترکیب رفتارهای وی بیشتر از آنکه واقعی و دارای اصالت درونی باشد، به نوعی شعار و نمایش برای جلب توجه است. طبق اظهارات همین فرد، اگر گذشته مسعود رجوی مورد واکاوی قرار گیرد، شاید به احتمال زیاد به این نتیجه برسیم که وی در دوران کودکیاش مورد تجاوز قرار گرفته است.
بنابراین با برداشت از همین رویه، شاید بتوان رفتارهای وحشیانه وی برای بردگی جنسی زنان فرقهاش برای خود و ممنوعیت رفتارهای جنسی برای مردان گروهش را توجیه کرد؛ گویی او به واسطه آنچه در کودکی بر او گذشته خود را ملزم به مبارزهای منفی بر علیه مردان کرده بود!
بزرگنمایی یکی دیگر از رفتارهای او بود؛ درست همانند افراد شکست خوردهای که برای نمایش بیشتر توان خود به بلوف روی میآوردند. شاید ذکر مثالی خارج از موضوع در این باره خالی از فایده نباشد.
قیصر فوتبال آلمان «فرانس بکن بائر» در مورد فوتبالیستها معتقد بود زمانی که پای یک فوتبالیش خوب کار کند، زبانش کمتر به سخن باز میشود و خود را با پاهایش اثبات میکند اما رفته رفته که سن و سال بازی بالاتر رفت و توان پاها کمتر شد، زبان برای دریافت حق ایفای نقش میکند. و این مسئلهای بود که در مورد رجوی همواره و از همان ابتدای دوران جوانی صدق میکرد؛ او همانقدر که در سیاست و تحلیل سیاسی، تئوری پردازی بیخاصیت و ناتوان بود، در عرصه عمل و تقابل نیز همواره برای پیشبرد سیاستهای خود به خفتبارترین سیاستها دست میزد؛ سیاستهایی که معنایش بیتردید رسیدن به مقصود با هر خفت و ذلت است. شاهد این مدعا نیز فرار از ایران به فرانسه، کوچ از فرانسه به عراق زیر چترحمایت صدام قرار گرفتن آن هم در شرایط جنگ متقابل ایران و عراق، حمله به مردم عراق و کشتار آنها برای جلب حمایت بیشتر صدام، هبه زنان فرقهاش به ژنرالهای آمریکایی و افسران عراقی در مقاطع مختلف برای دریافت پول و خرید توجه، وادار کردن نیروهایش خفتبارترین رفتارها برای جمع آوری پول از مردم اروپا و ادامه اقدامات تروریستی و… بوده است.
او عاشق تئوریپردازی، نقد سیاستهای روز دنیا، پیشبینیهای آبکی برای مسائل آینده ایران و کشورهای همسایه به ویژه عراق بود. او در سخنرانیهایش به کرات طومار «رژیم ایران» را میپیچید، از پایداری و ماندگاری صدام درعراق دم میزد، معتقد بود اگر کوهها بجنبند اردوگاه اشرف، تکان نخواهد خورد، مردم همواره با گوشه چشم و اشاره مجاهدین قیام خواهند کرد، ظرف مدت کوتاهی در عملیات مرصاد ایران را فتح خواهند کرد و… هزاران تئوری دیگر که بیتردید ناشی از عدم تفکر، عدم قدرت تجزیه و تحلیل مسائل ایران و جهان و نیز عدم شناخت کارکردهای ایدئولوژیک مردم ایران به عنوان مردمی مسلمان بود.
او در دوران سرکردگیاش بر فرقه مجاهدین، آنقدر تئوری داد و نظریهپردازی کرد که بیتردید اگر تنها 5 درصد از این تئوریها درست از آب در میآمد، مجاهدین به انضمام تمام ولخرجیهای خود، کتابی قطور از پیشگوییها و توانمندیهای رجوی برای تحلیل و نقد سیاسی او منتشر میکردند. وقتی آنها اقدام به شهید سازی کرده و نام فوت شدگان بیمارستانهای کشور را به لیست کتاب مجعول شهدای خود اضافه کردند و وقتی زونکنهای قطوری از امضاهای جعلی را با عنوان امضای دهها میلیون عراقی برای ماندن مجاهدین در عراق منتشر کرده و بر روی آن مانور میدادند، قطعا اگر قدری از پیشبینیهای مسعود رجوی درست میبود، اقدام به انتشار کتاب پیشگوییهایش کرده و آن را به سیاستمداران اجارهای آمریکایی و اروپایی و برخی مزدوران عرب خود تقدیم میکردند و بعید نبود که نیروهای فرقه را هم ملزم به فراگیری بخشهای این کتاب میکردند.
با نگاهی به تئوریهای چند سال اخیر نیز به خوبی میتوان به جهت گیری خاص اظهارات مریم رجوی پی برد؛ جهتگیریهایی که اگر که در کلیات، تکرار همان حرفهای فروپاشی و سرنگونی و… است اما در بیان جزئیات تقریبا متفاوت از آن رویه و تئوریهای مسعود است و این نشان میدهد که استدلالهای وی حتی برای همسرش نیز قابل باور نیست. این همه نشان میدهد مسعود حتی در برآورد و ارضای عقدههای روانی خود نیز موفق عمل نکرد.
مهدی عسکری فرسنگی