در قسمت قبل توضیح داده بودم که سازمان مجاهدین در واقع ما را در تشکیلات سازمان به خبرچین و جاسوس یکدیگر تبدیل کرده بودند که باید در طول روز و شب دنبال موضوعی برای خبرچینی و جاسوسی از دوست و همرزم خودمان می گشتیم تا روز بعد در نشست مغزشویی مطلبی برای بیان جلوی مسئول نشست میداشتیم. نکته دیگر را که در ادامه می خواهم به آن بپردازم این است که واقعا” مغز شویی” در سازمان مجاهدین خلق چیست؟
واقیعت این است که من وقتی در داخل سازمان می شنیدم که می گویند در سازمان مجاهدین افراد” مغزشویی” می شوند، خنده ام می گرفت و از خودم می پرسیدم مغزشویی چیست؟ آیا یک دستگاهی هست که آدم را با آن مغزشویی می کنند یا اشعه ای هست و خلاصه به آن می خندیدم درحالیکه واقعا خودم مغزشویی شده بودم و متوجه نبودم و چنین افرادی را که از مغزشویی در سازمان مجاهدین می گفتند و می نوشتند به تمسخر می گرفتم و می گفتم این حرف های قلمبه سلمبه چی هست می زنند، مغزشویی یعنی چی؟ مگه میشه انسان را مغزشویی کنند؟
اما بعد ها به مرور و تا عمق استخوان متوجه شدم این حرف واقعی هست و در فرقه مجاهدین” مغزشویی” وجود دارد. باورکنید که تازه فهمیدم که معنی مغز شویی چی هست و با انسان چه می کند و چگونه احمق های بی مروت با روح و روان و مغز آدم ها در تشکیلات فرقه بازی می کنند. بنابراین از مغزشویی صحبت می کنم، چرا که این بلا بر سر خودم آمده است، چرا که وقتی فرد وارد تشکیلات سازمان می شود در همان ابتدا او را از سایر نفرات جداسازی می کنند و بعد از مدتی تنهایی و دیدن و گوش کردن نوارهای سخنرانی های مسعود رجوی و مریم رجوی تحویل مسئولینی می دهند که کارشان همین است که هم جسم فرد را با کارپوشالی بی جان و هم روح و مغز آنها را در نشست های تفتیش عقیده با اسم های رجوی ساخته” دیگ”،” عملیات جاری” و” حوض” خسته و بی اراده کنند.
همانطور که در دو قسمت قبلی اشاره کردم من از کسانی بودم که از گذشته آشنایی با سازمان مجاهدین خلق نداشتم و فقط شنیده بودم که صدام حسین یک شبکه تلویزیونی فارسی بازکرده است و فرقه مجاهدین هم در آن برنامه و ترانه می گذارند. درهمین حد، و اصلا باسیاست هیچ رابطه ای نداشتم واصلا نمی دانستم سیاست یعنی چی. اتفاقا وقتی اینها می فهمیدند که ما تعدادی هستیم که اصلا آشنایی با فرقه و تاریخچه اش و رهبران گذشته و فعلی اش نداریم، بهتر می توانستند در مسیر مغزشویی با دروغ و نیرنگ ما را فریب بدهند و به همین دلیل مسولین ویژه تشکیلاتی ایدئولوژیکی برای من و افراد مشابه می گذاشتند.
من خودم وقتی که به پاکستان رسیدم به مقر آنها رفتم، چرا که مسئول پیک مجاهدین به من گفته بود که راه حلی برای رفتن من به اروپا دارد. او گفته بود که سازمان مجاهدین من را به صورت قانونی از پاکستان به عراق می برند و بعد از سه ماه بگویم که می خواهم به فرانسه بروم و آنجا هوادار شما باشم و آنها تو را به اروپا می فرستند، خیلی سریع و قانونی و نه اینکه قاچاقی باشد و به این ترتیب راحت به اروپا می روی. من هم در این حال و هوا بودم که از ایرانشهر به پاکستان رفتم. در مقر سازمان فرشته شجاع از عراق با من تماس گرفت و با من صحبت کرد و وقتی دید من ازفرقه هیچی نمی دانم از همان پاکستان روند مغزشویی را آغاز کردند. فرشته شجاع به مسئول مقری که من بودم گفته بود که برای من ویدئوهای مخصوص که سخنرانی های مسعود رجوی و مریم رجوی هم جزلاینفک آن بود گذاشتند و تا روزی که از پاکستان حرکت کردم،این فیلمها هر روز گذاشته میشد. این فیلم ها و ویدئوها بیشتر از اینکه با فکر و اندیشه انسان سرکار داشته باشد روی احساس و شور فرد سوار می شدند، آن چنان که فرد بیشتر درگیر احساسات می شد تا تفکر و اندیشه. از نشست های سیاسی خبری نبود.
یادم هست برای اولین بار نشست با دوملعون، یعنی مسعود رجوی و مریم رجوی، را گذاشته بودند، از چند روز قبل می گفتند که نوار ویدئویی مهمی را برای شما می خواهیم بگذاریم و فرد را در حال انتظار کنجکاو به اینکه آن نوار ویدئویی چه خواهد بود می کردند. بعد در پله بعدی چنان شب و روز از این نشست مسعود رجوی و مریم رجوی تعریف می کردند که حد و حساب نداشت که بله مسعود رجوی و مریم رجوی بهترین رهبران دنیا هستند و در توجیه اینکه چرا در عراق هستند پاسخ می دادند به خاطر اینکه رهبر تاریخی مجاهدین یعنی امام علی علیه السلام در عراق هست.
ادامه دارد