چندی پیش آقای حسین پاکدل از جداشده ها و برادر اسیران فرقه به نام اکبر و مهدی پاکدل با امید به رهایی برادرانش همراه پاکت نامه ای به دفتر انجمن استان مراجعه نمود و باعث شادی و خرسندی ما شد، پاکت نامه حاوی دل نوشته ای دلسوز برای رسیدن بدست پدری گرفتار است که خالی از لطف نمی باشد مختصری از این دست نوشته و رونوشت کامل آن رسانه ای گردد.
سلام بابای گلم… سلام عزیز دلم… سلام تمام زندگیم… سلام بهترین بابای دنیا… آنقدر دوست دارم بهت سلام کنم که تلافی این 16-17 سالی که پیشم نبودی دربیاد… بابای گلم دوست داشتم الان که توی این سن هستم پیشم باشی… که مثل کوه پشتم باشی… ولی نیستی… باباجون هر روز و هرشب به فکرتم. بعضی روزا آنقدر دل تنگم که اگه می شد می یومدم پیشت، ولی می دونم بیام نمی ذارن ببینمت…
باباجون خیلی بهت احتیاج دارم… اینجا همه درگیر زندگی خودشونن… ماهها شده حتی محمدم نبینم… باباجون تنها آرزویی که دارم اینه که بازم پیش تو باشم… دستاتو بگیرم… نوازشم کنی بهم بگی پسرم… خیلی حسرت می خورم وقتی بقیه رو میبینم که با پدرهاشون هستند… پشتشونن… خواهش می کنم یه کاری کن من به آرزوم برسم.
بیژن