نامه خواهر مرحوم مالک شراعی را می خواندم، بدین مضمون:
به نام خدا
مقامات محترم دولت آلبانی
اینجانب زهرا شراعی خواهر مالک شراعی اسیر در بند سازمان مجاهدین خلق ایران هستم. مالک شراعی مدت ۲۱سال در این سازمان بوده، بنده و خانواده ام برای دیدار یا تماسی با مالک کلی نامه نوشتیم و تلاش کردیم ولی همه بی نتیجه ماند، بنده از دولت محترم البانی سوالی دارم، چگونه میشود که چشم و گوش بر اینهمه جنایات ضد بشری بست؟
آیا با تمام اتفاقاتی که درمدت اقامت سازمان مجاهدین در کشور شما رخ داده هنوز وقت ان نرسیده که اقدامی کرده و رسیدگی کنید؟
چرا مریم و مسعود رجوی به خود اجازه میدهند که در کشور شما قلعه ای بنا کنند و هر جور دوست دارند تصمیم بگیرند و رفتار کنند؟ بدون اینکه از طرف دولت شما مورد بازخواست قرار گیرند؟ چرا دولت آلبانی از رهبری سازمان مجاهدین خلق سوال نمیکند؟ چرا افراد این سازمان ازادی ندارند؟ چرانمیتوانند به راحتی در شهر رفت و امد کنند؟ چرا افراد را در مقر اشرف ۳زندانی کرده اند وحق انسانی انهارا سلب کرده اند؟ مگر خانواده های دردمند این افراد چه درخواست غیر ممکنی داشتند به جز ساعتی دیدار با جگر گوشه هایشان و یا حتی چند دقیقه تماس تلفنی، آیا این برای انها فاجعه است؟ چرا رجویها به راحتی دست به کشتار فرزندان بیگناه ما میزنند و آب از آب تکان نمیخورد؟، من خواهر داغدار مالک شراعی هستم، چند روز پیش برادر عزیزم را به همین طریق از دست دادم، که به گفته خود سازمان در دریاچه نزدیک محل اقامتشان غرق شده، و جسد وی هم هنوز پیدا نشده، ایا این چرندیات از نظر شما قابل قبول است؟
آیا مریم و مسعود رجوی نباید به اینهمه جنایات پاسخ بدهند؟ چرا، بنابر گفته این فرقه، باید افراد سازمان برای شناکردن به ساحلی بروند که ناامن هست و نه در آن امکاناتی برای شنا وجود دارد؟ چرا انها را به سواحل متداول که همه مردم حضوردارند، نمیبرند که در کمال امنیت از شنا کردنشان لذت ببرند؟ غیر از این است که از فرار افرادش واهمه دارد و میترسد که با ازادیشان برگی دیگر از جنایاتش رو شود. از نظر ما، خانواده مالک شراعی، سناریویی که فرقه مجاهدین برای مرگ برادر و فرزند ما ساخته پوچ و غیر واقعی است؟ بنده خواهر داغدار مالک شراعی خواهان رسیدگی به چگونه کشته شدن برادرم و روشن شدن ماجرا هستم. همچنین من زهرا شراعی به نمایندگی از خانواده شراعی از مقامات دولت آلبانی خواستار انتقال جسد فرزند و برادرمان به ایران هستیم، این کمترین حق برای یک خانواده است. با تشکر زهرا شراعیَ
ضمن تسلیت مجدد به این خانواده داغدار، من هم معتقدم این مرگ، مشکوک است و جای سئوال دارد!
اول اینکه در سازمان اگر ما در یک استخر هم شنا می کردیم، حضور چندین ناجی غریق جزو ضوابط بود! پس چرا در محلی که ناجی غریق نبوده، اجازه دادید فردی درون آب برود! دوم اینکه من سالها با مرحوم مالک در یک قرارگاه و در یک اف جی بودم! مالک استاد شنا بود! مالک غریق نجات بود! مالک خیلی قوی هیکل و تنومند بود! امکان ندارد مالک در یک آب راکد غرق شود!! سوم اینکه چرا سازمان در یک ساحل استاندارد و معمولی که ساز وکار تعیین شده دارد، ناجی دارد، آمبولانس و نیروهای امدادی وجود دارد، بچه ها را برای شنا نمی برد؟ سازمان از چه چیز مردم عادی می ترسد؟ دیگر تهدیدهای عراق در آلبانی وجود ندارد، که سازمان با این بهانه افراد را بیرون نبرد! مگر اینکه زنگوله ای که سازمان سالها همه را از آن ترسانیده است، همان سیاست های فرقه ای خود سازمان باشد! این سازمان جهنمی رجوی است که همه این ضوابط قرون وسطائی را برای محدود سازی و بسته نگه داشتن مناسباتش، ساری و جاری کرده است!
من با مالک هفته ها، ماهها و سالها در یک جا ساکن بودم! مالک همان ابتدا، زدن ساز مخالف را شروع کرد. مالک در حین دیدن نوارهای انقلاب ایدئولوژیک سازمان، سال 1376 خطاب به یکی از مسئولین گفت: شما اگر بتوانید این جدول های بتنی خیابان را عوض کنید، خواهید توانست من را هم عوض کنید. من نمی خواهم وارد این انقلاب شما شوم!
مالک، آگاهانه با قوانین استبدادی فرقه رجوی، مخالفت می کرد! هرگز با اختیار تن به ضوابط فرقه نداد! بارها و بارها، مالک را زیر ضرب بردند، در نشست های مختلف، اما مالک تسلیم پذیر نبود!
هر بار که به رقص بندری می رفت، تناقض سرتاپایش را فرا می گرفت! مالک هرگز رنگ مناسبات رجوی را به خود نگرفت! مالک با خنده های زیبایش و با لحن جنوبی اش، همیشه گرمی بخش محفل های ما بود و شادی با او به همه جا می رفت! اما حسرت بدلی های زیادی داشت! مالک هم حق پدر شدن داشت! مالک هم حق زندگی داشت! مالک هم می خواست آزاد زندگی کند!
اما مسعود رجوی، همه چیز مالک را از او گرفت! حتی جانش را!
مالک در تنهایی مرگ را درآغوش کشید!
روحش شاد باد که در غربت و تنهائی به خاک افتاد و کسی نبود که برایش اشک بریزد…
فرید