خانم فاطمه شکوری ساکن شهر تبریز، مادر اسدالله فیاض دیزج، در بستر بیماری می باشد. سالهاست از اسدالله بی خبر است! رنج جدائی فرزند، مادر را از کار انداخته است.
از هر کسی که عکس این مادر بیمار را می بیند، استمداد می طلبیم برای این کار خیر، قدمی در رساندن صدای اسدالله به مادر پیر و بیمارش هست، بردارد! شاید صدای پسر، روحی دوباره در این کالبد بیمار بدمد.
مادر توان باز کردن چشمانش و صحبت کردن را نداشت. اما وقتی گفتیم از دوستان سابق اسدالله هستیم، مادر تمام توان خود را جمع کرد و برخاست! برق چشمانش از شنیدن نام پسرش، درخشید! حتی بستگان این مادر که آنجا بودند از بهبود لحظه ای حال این مادر، متعجب شدند! مادر برگشت و به ما گفت:
… با آمدن شما بوی پسرم را حس میکنم. ای نفرین بر کسانی که نمی گذارند من صدای اسداللهم را بشنوم! من بعنوان یک مادر، فرزند بزرگ نکردم که رجوی او را برای کاری که بدرد ما نمیخورد، درخدمت خود قرار دهد! به فرزندم اسداله بگوئید، مادرت خیلی مریض است، هرجور می تواند، کاری کند که من صدایش را بشنوم، من مادر هستم، این حق من است که صدای فرزندم را بشنوم…
با شنیدن صدای مادر، اشک در چشمانمان حلقه زد! مگر یک مادر پیر و سالمند چقدر توان دارد؟ چقدر می تواند تحمل کند؟
ای وای بر سنگ دلان! سران فرقه رجوی به کدام قبله نماز می خوانند؟ به کدام دین و مسلک معتقد هستند؟ در کدام دین گفته شده که یک مادر حق ندارد صدای فرزندش را بشنود؟
ای وای بر شب پرستان! این مادر درخواست زیادی ندارد. او می خواهد فقط برای یک بار هم شده صدائی، عکسی، فیلمی از پسرش از جگرگوشه اش را ببینید. آیا این درخواست زیادی برای یک مادر است؟
هر انسانی وظیفه دارد، درخواست عاجزانه این مادر را به فرزندش در اشرف 3 در آلبانی برساند.
اگر رجوی ها، ادعا دارند، سالهاست که برای همین مردم مجاهدت کردند! الان نوبت اثبات وفاداری شان به خلق و میهن است.
اگر می خواهید برادری تان را ثابت کنید، این گوی و این میدان! مادر در بستر بیماری است و فرزند در دستان رجوی ها، نمی گوئیم در دستان شما” اسیر” است، او نزد شما بصورت داوطلبانه! مشغول خدمت و مبارزه است. اکنون، رجوی ها، با عمل خود ثابت کنند که” اسدالله فیاض” آزاد است و اختیار یک زنگ زدن به مادربیمارش را دارد…
“اگر دین ندارید، لااقل آزاد مرد باشید”