رابطه رازآلود ایالات متحده با گروه مجاهدین

رابطه رازآلود ایالات متحده با سازمان مجاهدین، برای سال‎های سال باعث شد آمریکا از این گروه تروریستی در خفا حمایت کند و سرانجام نیز با حذف نام این سازمان از فهرست گروه‎های تروریستی آمریکا، این دولت خوش‎خدمتی خود در کمک و حمایت از مجاهدین را کامل کرد. بدون شک، رابطه و لابی مستحکم و بادوامی نیاز است تا بتواند این گونه واشنگتن را در خدمت این سازمان تروریستی درآورد.
متن زیر گزارشی مفصل از ارتباط اعضای سازمان مجاهدین با کنگره آمریکا و لابی این سازمان برای جلب نظر سناتورها و نمایندگان مجلس آمریکاست. به طور خاص در جای جای این گزارش، از نقش سناتور منندز، نماینده سنای آمریکا پرده برداشته می‎شود. منندز از مخالفین شدید ایران و مدافع تحریم‎های گسترده علیه کشورمان است که در جریان مذاکرات هسته‎ای نیز تلاش وی، در جهت بر هم زدن این مذاکرات بود.
در جلسه استماع کمیته روابط خارجی سنای آمریکا پیرامون برنامه هسته‎ای ایران در اکتبر 2013، بیش از یک دو جین مرد و زن با کاورهای بارانی زردرنگ روی صندلی‎های لژ سالنی با پنل‎های چوبی نشسته بودند. حضور آنها رنگی روشن را در میان لباس‎های تیره متعارف واشنگتن رقم زده بود. آن روز باران نمی‎آمد. آنها حامیان گروه اپوزیسیون تبعیدی مجاهدین خلق (MEK) بودند که بسیاری از ایرانیان با نام مجاهدین می‎شناسند. این فعالان انواع اقلام زردرنگ را در تظاهرات گروهشان پخش می‎کنند: کلاه، شعار نوشته، پرچم، دستگیره‎های پلاستیکی بادکنکی و بیش از همه کاورهای زردرنگی که غالباً با تصویر مسعود و مریم رجوی دو رهبر این گروه، انگار کارت دعوت مراسم مجاهدین شده‎اند.
در جلسه استماع، باب منندز، سناتور دمکرات ایالت نیوجرسی و رئیس قدرتمند سابق کمیته روابط خارجی به نفع مجاهدین حرف زد. تقریباً یک و نیم ساعت پس از شروع جلسه، منندز صراحتاً وندی شرمن، معاون وزیر خارجه را نسبت به حمله علیه اعضای این گروه در عراق تهدید کرد.
یک حمله دیگر علیه اردوگاهی در بیابان‎های عراق رخ داده بود، جایی که ستیزه‎جویان مجاهدین مخفی شده‎اند: ده‎ها ایرانی تبعیدی غیر مسلح در آن حمله کشته شدند و روایت‎های موجود از عاملان حمله با یکدیگر تناقض داشت. منندز مخالف سرسخت ایران که به مذاکرات هسته‎ای تحت هدایت شرمن مشکوک بود، متحدان ایران یعنی دولت عراق را در وقوع این حملات مقصر می‎دانست. او اعلام کرد آماده است از نفوذ خود در مقام رئیس کمیته برای فشار آوردن به عراقی‎ها استفاده کند.
منندز خودکارش را به دست شرمن گرفته بود و تکان می‎داد و گفت:”یک کاری که این کمیته می‎تواند انجام دهد، چون بر فروش اسلحه کنترل دارد، آن است که تا زمانی که این وضعیت به جایی نرسد که جان مردم حفظ شود، بعید می‎دانم هرگونه فروش اسلحه به عراق تأیید شود.”
هر چند این تهدید تخیلی به نظر می‎رسد، ولی این گونه نبود. در همان زمان منندز جلوی یک معامله تسلیحاتی بزرگ با عراق را گرفته بود: معامله‎ای که در نهایت به فروش 6 میلیارد دلار بالگردهای آپاچی و تجهیزات و پشتیبانی آنها مربوط می‎شد. این جلوگیری شاید اولین دستاورد مهم کنگره به نفع مجاهدین از سال پیش، یعنی زمان خروج مجاهدین از فهرست سازمان‌های تروریستی ایالات متحده قلمداد می‎شد.
در کنگره هواداران مجاهدین با کاورهای زرد رنگ غالباً در جلسات استماع مربوط به ایران یا عراق حاضر می‎شوند. هزاران نفر از ستیزه‎جویان این گروه در دهه 1980 میلادی در نهایت سر از عراق درآوردند و در دهه گذشته هدف سلسله حملاتی قرار گرفتند که جان ده‎ها نفر از آنها را گرفت. یکی از کارکنان سابق کنگره می‎گوید:”در هر جلسه استماع مربوط به عراق که می‎رفتند، افراد زیادی با کاورهای زرد رنگ حاضر بودند.”
حامیان این گروه سعی می‎کنند زود بیایند تا در سالن‎های جلسات استماع جا پیدا کنند، اما به گفته آن کارمند سابق کنگره” چون نمی‎خواستند هر جلسه استماع عراق در نهایت به هم‎نشینی یک سفیر ایالات متحده با 40 زرد پوش پشت سرش تبدیل شود”، دفاتر کنگره کارآموزان خود را می‏‎فرستادند تا پیش از حامیان مجاهدین به سالن بروند و”آن صندلی‎ها را پر کنند تا مجاهدین را عقب برانند.”
منتقدان معتدد این گروه از جمله پرسنل کنگره در بخش‎های مربوط به سیاست خارجی، مجاهدین را”عجیب و غریب” می‎دیدند که دلیل آن فقط کاورهای زرد رنگ آنها نبود. آنها در خارج از شعاع دید حاکمان ایالات متحده به چشم نمی‎آیند و همواره درگیر انتقاد از این گروه به مثابه”کیش شخصیت” هستند: گروهی که هوادارانش کورکورانه از دستورات رجوی‎ها تبعیت می‎کنند. مجاهدین که محبوبیتی نزد ایرانیان ندارند، در سال 1997 به خاطر سابقه حملات خود علیه اهداف دولتی در ایران و همچنین حمله به پرسنل غیر نظامی و نظامی آمریکایی که در زمان شاه در ایران مستقر بودند، رسماً توسط دولت ایالات متحده به عنوان یک گروه تروریستی معرفی شدند و حمایت بین‎المللی از آنها ناگهان سقوط کرد.
از آن زمان به بعد هر چند قرار گرفتن در فهرست سازمان‎های تروریستی دست و پای آنها را بسته بود، این گروه و مرتبطان آن میلیون‎ها دلار صرف تلاشی ماهرانه برای بهبود وجهه خود کردند و لابی پرنفوذی در کنگره راه انداختند. حامیان مجاهدین از طریق شبکه‎ای نه چندان آشکار از سازمان‎های اجتماعی ایرانی – آمریکایی، قوانین ضدتروریستی را دور زدند تا هوادارانی در برخی بخش‎‎‏های واشنگتن بیابند؛ جایی که دفاع خود از سیاست‎های سختگیرانه علیه رژیم را در جلساتی با اعضای متمایل کنگره مطرح می‎کردند.
همان کارمند سابق کنگره می‎گوید:”تقریباً هر کاری که موفق به انجامش شده‎اند، به خاطر استراتژی تماس‎شان با کنگره بوده است. با توجه به تعداد اندک و حاشیه‎ای بودن‎شان، نفوذشان شگفت‎آور است.”
برای مطرح کردن دوباره و دوباره مجاهدین می‎توان روی تندروهای کنگره حساب کرد؛ کسانی از قبیل النا راس لتینن جمهوری‎خواه از ایالت فلوریدا)، دانا روراباچر (جمهوری‎خواه از ایالت کالیفرنیا) که هر از گاهی با کارهای خود مایه تعجب می‎شود و تد پو (جمهوری‎خواه از ایالت تگزاس). اما همه اعضای کنگره از ابتدا متقاعد نشده بودند، تا زمانی که این گروه در فهرست سازمان‎های تروریستی قرار داشت، بسیاری از اعضای بانفوذ کنگره به نفع آن حرف نمی‎زدند. در سال 2012 پس از آن طبل کوبی‎های مداوم و کارزار فشرده روابط عمومی، مجاهدین توانستند در لغو نامگذاری خود به عنوان یک سازمان تروریستی موفق شوند.
از زمان مشروعیت فعالیت آنها، نفوذ مجاهدین بر کنگره از حاشیه به سوی جمهوری‎خواهان و دموکرات‎های اصلی‎تر و محترم‎تر بسط یافته است. به گفته یکی از کارکنان فعلی کنگره که در حوزه روابط خارجی مشغول به فعالیت است، بخش عمده لابی‎های این گروه به رفاه اعضای خود در عراق مربوط می‎شود. اما وی می‎افزاید:”زیربنای این قضیه همان جنگ افروزی نئوکان پسند، همان تلاش فشرده برای تغییر رژیم، همان نفرت شدید از[رئیس‎جمهوری ایران]روحانی است. آنها در این باره زیر پوستی رفتار نمی‎‎کنند.”
حمایت منندز از مجاهدین در ماه اکتبر امر جدیدی نبود، اما نشان داد که این گروه در سال 2013 چرخه حیات خود را از نو آغاز کرده است: یعنی از یک گروه تروریستی یاغی و موسمی به یک بازیگر در کنگره تبدیل شده است. این ماجرا یک داستان کلاسیک از پول، سیاست و جاذبه همیشگی گروه‎های تبعیدی است که وعده تغییر رژیم می‎دهند.


مجاهدین در طول 50 سال فعالیت خود بر اساس این اصل فعالیت کرده است که دشمن دشمن او، دوست اوست. به همین دلیل است که سابقه این گروه مملو از اتحادهای نابجا، اشتباه‎های تاکتیکی و در نهایت تعیین آن به عنوان یک گروه تروریستی است.
خاستگاه این گروه به نیمه دهه 1960 میلادی برمی‎گردد، زمانی که حلقه کوچکی از دانشجویان عمدتاً طبقه متوسط با مطالعات انقلابی و مذهبی، یک ایدئولوژی اسلامی – مارکسیستی آفریدند و در نهایت”مجاهدین خلق” با شکل دادند. مجاهدین پس از جذب روشنفکران جوان، تعدادی از اعضای خود را برای تمرین به اردوگاه‎های بیابانی جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) در اردن و لبنان فرستاد.
در سال 1971 این گروه تلاش کرد با بمب‎گذاری در یک نیروگاه بزرگ که برق تهران را تأمین می‎کرد، کارزار انقلابی‌‎اش را آغاز کند. اما سرویس اطلاعاتی بدنام شاه آن نقشه را ناکام گذاشت و تقریباً نیمی از اعضای اولیه گروه از زندان‎های شاه سر درآوردند. یک سال بعد 9 نفر از رهبران آن اعدام شدند.
با این حال مجاهدین به حملات محدود خود علیه رژیم سلطنتی و متحدانش ادامه داد. در بازه سال‎های 1973 تا 1976، مجاهدین 6 آمریکایی را در ایران ترور کردند: سه افسر نظامی و سه پیمانکار غیرنظامی متعلق به شرکت بزرگ تولیدی راکول اینترنشنال آمریکا. یکی از گزارش‎های وزارت خارجه آمریکا در سال 1994 پیرامون فعالیت‎های این گروه می‎گوید:”مجاهدین که مسئول این حملات در تهران شناخته می‎شدند، در نشریات خودشان نیز مسئولیت این قتل‎ها را پذیرفتند.”
بنا به یکی از گزارش‎های بنگاه رتد در سال 2009 پیرامون این گروه در ابتدا”کادر رهبری” کمیته هدایت مجاهدین را تشکیل می‎داد، اما در اواخر دهه 1970 میلادی، مجاهدین حول مسعود رجوی قرار گرفتند. یک چهره کاریزماتیک با سبیل کلفت و موهای سیاه و یکی از معدود رهبران اولیه گروه که جان به در برده بود. ویدئو‎های یوتیوب از سخنرانی‎های قدیمی او، یک سخنور پرشور با گفتاری پرمغز ونرم را نشان می‎دهد که در میانه آنها خوش‎سخنی می‎کند تا حاضرین، غالباً با فریاد”رجوی! رجوی!” به تشویق او بپردازند.
با گسترش ناآرامی‎ها در ایران، رجوی به دنبال همکاری با آیت‎الله خمینی رهبر انقلاب رفت. اما اندکی پس از سقوط شاه، خمینی، روحانی محافظه‎کاری که تمایلی به رادیکال‎های میدانی نداشت، این گروه را با خشونت سرکوب کرد. رجوی و پیروانش عازم تبعید شدند. آنها در ابتدا به پاریس رفتند. رجوی در آنجا خودکامه‎تر شد و با سومین همسرش مریم ازدواج کرد و او را رهبر مشترک گروه نامید.
در سال 1986 رجوی اتحاد بعدی خود را این بار با صدام آغاز کرد. او راهی عراق شد و 7 هزار دنباله‎روی خود را در قالب یک سپاه در آورد. صدام سلاح‎های سنگین و قطعه زمین‎هایی از جمله یک پایگاه بیابانی که اردوگاه اشرف نام گرفت را در اختیار آنها گذاشت. این گروه به جنگ خون‎آلود دیکتاتورعراق علیه ایران پیوست که انزجار زیادی علیه آنها میان ایرانیان برانگیخت.
محروم از لطف خمینی و منزوی در بیابان‎های عراق، پی رنگ مارکسیستی سال‎های آغازین این گروه رنگ باخت و جای خود را به یک هدف واحد داد: براندازی جمهوری اسلامی و انتصاب رجوی‎ها به عنوان رهبران ایران، همچنین رفتار فرقه‎گونه این گروه پررنگ‎تر شد. مسعود و مریم در حالی که ازدواج خود را مطرح می‎کردند، حکم به طلاق و تجرد سربازان‎شان دادند.
گزارش‎ها حاکی از آن است که پس از جنگ اول خلیج فارس، صدام از مجاهدین به عنوان یک گروه شبه نظامی برای سرکوب شورش‎های فرقه‎ای و قومی استفاده کرد که موجب ناخشنودی بسیاری از عراقی‎ها از این گروه شد. به گفته مجله نیویورک تایمز: مریم رجوی در زمان آن حملات به پیروان خود گفت:”کُردها را با تانک‎هایتان زیر بگیرید، ولی گلوله‎هایتان را برای سپاه پاسداران نگه دارید.”
در همین حال مجاهدین حمله به رژیم ایران در خارج را آغاز کردند. یکی از گزارش‎های وزارت خارجه ایالات متحده در سال 1992 حاکی از آن است که”مجاهدین در سال 1992 حملاتی به سفارتخانه‎های ایران در 13 کشور مختلف داشتند که توان این گروه در عملیات‎های وسیع برون مرزی را نشان می‎داد.”
در آن سال مادلین آلبرایت وزیر خارجه ایالات متحده، مجاهدین را همراه 29 گروه دیگر در فهرست سازمان‎های تروریستی قرار داد که امکان تأمین مالی این گروه از ایالات متحده را می‎گرفت. آلبرایت گفت:”می‎دانیم برخی سازمان‎هایی که امروز تروریستی نامیده شدند، در دادگاه با این کار مقابله خواهند کرد. اما مطمئنم که قرار دادن این سازمان‎ها در این فهرست موجه است.”
تحت این فشارها، مریم رجوی در نهایت به دنبال بازسازی وجهه مجاهدین از طریق تقبیح خشونت رفت. با وجود تصریح پیوند اینگروه با 350 حمله در بازه 2000 تا 2001 بنا به گزارش بنگاه رتد، این گروه مسئولیت هیچ یک از حملات بعدی را نپذیرفت. اما این آبروداری حداقل چندان به چشم دولت ایالات متحده نیامد. در پی حمله آمریکا به عراق در سال 2003 کاخ سفید برای حمایت از ادعاهای پناه دادن صدام به تروریست‎ها حضور این گروه در عراق را مثال می‎زد.
اما زمانی که نیروهای آمریکایی به اردوگاه‎های مجاهدین رسیدند، پس از گزارش‎های متناقض درباره درگیری‎های ابتدایی این گروه پرچم سفید به دست گرفت و آتش‎بس امضا کرد تا راه برخورداری اعضای گروه از حقوق کنوانسیون‎های ژنو هموار شود. مسعود رجوی از آن زمان به بعد در هیچ مکان عمومی دیده نشده است و مریم رجوی به تنها چهره این گروه برای دنیای بیرون تبدیل شد.
مجاهدین تا سال‎ها در اردوگاه اشرف با نگهبانی نیروهای آمریکا ماندند و حاضر به جابجایی (مگر به صورت دسته جمعی) نشدند. ارتش ایالات متحده در نهایت کنترل حومه اردوگاه را به دولت عراق سپرد و در جولای 2009 نیروهای امنیتی عراق به اردوگاه حمله کردند که بنا به گزارش عفو بین‎الملل به مرگ حداقل 9 نفر از ساکنان اردوگاه منجر شد. در آوریل 2011 نیز دوباره به این اردوگاه حمله شد. مجاهدین مدعی هستند که در این حمله 34 نفر کشته و بیش از 300 نفر مجروح شدند، مریم رجوی در آن زمان گفت:”چون تهدید وقوع یک سربرنیتسای دیگر در اشرف وجود دارد، مداخله ضروری است.” اما مداخله‎‎ای رخ نداد.
در سپتامبر 2012 ایالات متحده پذیرفت که مجاهدین را از فهرست سازمان‎های تروریستی حذف کند. این اتفاق عامل مهمی در همکاری مجاهدین برای انتقال به یک پایگاه نظامی سابق آمریکا به نام اردوگاه لیبرتی بود که در حومه بغداد قرار داشت. سازمان ملل متحد انتقال مجاهدین به لیبرتی را تسهیل کرد و برنامه این بود که آنها در نهایت در یک کشور ثالث مستقر شوند. بخش عمده چند هزار ستیزه‎جوی سابق به آنجا منتقل شدند، اما حدود 100 نفر در اردوگاه اشرف باقی ماندند. به گفته مجله فارین پالیسی، در سپتامبر 2013 شبه نظامیان شیعه متحد ایران حداقل 50 نفر از مجاهدین غیر مسلح را کشتند که نیمی از آنها هنوز در اردوگاه اشرف بودند.
این وقایع موجب خشم هواداران مجاهدین شد، تعداد دقیق آنها را به سختی می‎توان تخمین زد، مجاهدین غالباً تعداد اعضای خود را اعلام نمی‎کنند. هم اکنون در ایالات متحده یک سازمان متشکل از گروه‎هایی که با مریم رجوی بیعت کرده‎اند و نام معصومانه”سازمان اجتماع‎های ایرانی – آمریکایی” (OIAC) را برگزیده‎اند، مدعی است که شبکه‎اش بیش از 30 ایالت را پوشش می‎دهد. البته گروه‎های کوچک هوادار مجاهدین که در واشنگتن مستقر هستند، یا دفتر رسمی سازمان در نزدیکی کاخ سفید که پس از سال‎ها سکوت بعد از سال 2012 که مجاهدین از فهرست سازمان‎های تروریستی خارج شدند، دوباره افتتاح شد؛ در زمره گروه‎های تشکیل دهنده آن سازمان قرار نمی‎گیرد. پس از کشتار اردوگاه اشرف فعالان وارد عمل شدند.
شیرین نریمان، یک فعال هوادار مجاهدین در واشنگتن، می‎گوید:”روز حمله به اردوگاه اشرف یادم هست. سه نفر از ما به سنا رفتیم، از این اتاق به آن اتاق می‎رفتیم. هیچ کس به ما نگفته بود این کار را بکنیم، ناراحت بودیم.” البته همه دفترهای نمایندگان، پذیرای آنها نبودند. اما به گفته او” منندز بسیار خوب جواب داد.” و سناتور جان مک‎کین (جمهوری‎خواه از ایالت آریزونا) هم به آنها وقت داد.”حداقل آنها گوش‎هایشان را باز کرده‎اند و حرف‎مان را می‎شوند. اما کاخ سفید گوش‎هایش را گرفته است و نمی‎خواهند بشنود.”
البته همه تلاش‎های هواداران این گروه برای دسترسی به کنگره جواب نداده است. در اواخر سال 2013 سناتور لیندسی گراهام (جمهوری‎خواه از ایالت کارولینای جنوبی) 2 هزار و 600 دلار کمک یکی از هواداران مجاهدین در ویرجینیا را نپذیرفت. یکی از سخنگویان کارزار انتخاباتی سناتور گراهام به مجله پولیتکو گفت:”طی بررسی‎های معمول توسط پرسنل کارزار انتخاباتی، مشخص شد بعضی از کمک کنندگان با سازمان‎هایی ارتباط دارند که ما با آنها راحت نیستیم، برای احتیاط بیشتر ما این کمک‎ها را برگرداندیم.”
و برخی از کارکنان کنگره با وجود همدردی با رنج مجاهدین در عراق، نگران دستور کار وسیع‎تر آنها هستند. یکی از کارکنان کنگره در حوزه سیاست خارجی گفت:”ما باید نگران تخلف از حقوق بشر در همه جا باشیم. اما یکی از استوانه‎‎های سیاست خارجی رئیس‎جمهوری اوباما، کاهش تنش روابط و رسیدن به راه‎حل صلح‎آمیز درمسئله هسته‎ای ایران بوده است و مجاهدین خلق در کنگره علیه این دستور کار فعالیت می‎‎کنند.”
وی در ادامه گفت:”آنها حرف‎شان را با اردوگاه اشرف شروع می‎کنند، در آن زمان ضروری بود که بگذاریم از فهرست سازمان‎های تروریستی خارج شوند.” به گفته وی اکنون صحبت‎هایشان را با وضعیت گروه در اردوگاه لیبرتی شروع می‎کنند تا به تغییر رژیم در ایران برسند. هر چند بسیاری از دستیاران اعضای کنگره این فعالان زردپوش را صدای تند هواداران تغییر رژیم در ایران و مایه مزاحمت در جلسات استماع می‎دانند، اما مجاهدین ظرف دو دهه گذشته رابطه‎ای ارزشمند با منندز یکی از پرنفوذترین افراد سنا در حوزه سیاست خارجی برقرار کرده‎اند.


در آغازین روزهای تلاش این گروه برای خارج شدن از فهرست تروریستی ایالات متحده پرصداترین حمایت از سوی برخی اعضای کنگره بود که مجاهدین را چماقی مناسب علیه جمهوری اسلامی می‎دانستند؛ یعنی کسانی مانند تند پوو روراباچر که به حامی قدیمی مجاهدین یعنی راس لتینن پیوستند. (گزارش‎ها حاکی از آن است که در سال 2011 یک هیئت آمریکایی به ریاست روراباچر در بازدید از عراق، مسئله قتل‎عام اعضای مجاهدین را در یک جلسه مطرح کرد که دولت عراق از آن هیئت خواست عراق را ترک کند.)
تا زمانی که مجاهدین در فهرست تروریستی وزارت خارجه آمریکا قرار داشت، منندز عمدتاً درباره آنها ساکت بود. وی در اولین دوره سناتوری‎اش از سال 2006 الی 2012 به ندرت این گروه را مطرح کرد. اما از زمانی که وزارت خارجه مجاهدین را از فهرست تروریستی حذف کرد، منندز به طرح و دفاع از این گروه پرداخته است و تلاش‎های آن علیه رژیم ایران را گوشزد می‎کند. شدیدترین جانبداری منندز پس از حمله سپتامبر 2013 به اردوگاه اشرف رخ داد. او در بیانیه‎ای گفت:”من دولت عراق را مستقیماً مسئول حفاظت از این جمع، بررسی کامل این ماجرا و پیگیری قضایی مرتکبین این عمل فجیع، می‎دانم.”
در ژوئن 2014 منندز یک سخنرانی ویدئویی برای تجمع مجاهدین در پاریس انجام داد. او به مریم رجوی و دنباله‎روانش اطمینان داد که کمک به عراق مشروط به برخورد این کشور با چند هزار ستیزه‎جوی سابق مجاهدین است که آنجا گرفتار شده‎اند. منندز در این ویدئو برای جماعت زردپوشی که او را تشویق می‎کردند، گفت:”من شخصاً سال گذشته به نخست‎وزیر مالکی گفته‎ام که تعهد او به ایمنی و امنیت اعضای مجاهدین خلق در اردوگاه لیبرتی، یک عامل حیاتی در پشتیبانی آتی من از هر گونه کنک به عراق است.”
بنا به تحلیل اینترسپت، حمایت صریح از این گروه هم زمان با افزایش کمک‎های حامیان مجاهدین به کارزار انتخاباتی منندز بود. اینترسپت با کمک ژوان استاکر محقق مستقل، نیمرخی از کمک‎های سیاسی حامیان این سازمان در ایالات متحده از سال 2009 (زمان آغاز کارزار برای حذف نام این گروه از فهرست سازمان‎های تروریستی) تا کنون را تهیه کرد. مطالعه اینترسپت، کمک‎های افراد عضو شبکه OIAC و همچنین حامیان و فعالان معرفی شده در سایر مقالات خبری و همچنین یک کارمند سابق کنگره که پیگیر این گروه بوده است را بررسی کرد.
حامیان مجاهدین هر چند هرگز بازیگر برجسته‎ای در کمک‎های مالی به کارزارهای انتخاباتی نبودند، اما صدها هزار دلار به بده ‎بستان‎های سیاسی انتخاباتی آمریکا وارد کرده‎اند. از سال 2009 افراد موجود در مطالعه اینترسپت حدود 330 هزار دلار به صندوق‎‏های اعانه سیاستمداران و کمیته‎های انتخاباتی واریز کرده‎اند.
پیش از سپتامبر 2012 منندز تنها دو کمک مالی از حامیان مجاهدین که در فهرست اینترسپت قرار دارند، دریافت کرد. اما پس از آن که وزارت خارجه این گروه را از فهرست سازمان‎های تروریستی حذف نمود، جریان پول شروع شد. در دو سال گذشته منندز بیش از 25 هزار دلار از کمک کنندگان مرتبط با مجاهدین دریافت کرده است که وی را در صدر دریافت کنندگان کمک در این بازه قرار می‎دهد. دو دریافت کننده بعدی، در همین بازه، کمتر از نیمی از کل مبلغ دریافتی توسط منندز را گرفته‎اند، مک‎کین که در کل بازه مورد مطالعه همچنان در صدر قرار می‎گیرد، پس از سپتامبر 2012 مبلغ 10 هزار و 300 دلار رسیده است.
اما کمک‎های مالی به کارزارهای انتخاباتی منندز نمی‎تواند به تنهایی حمایت منندز از مجاهدین در صندلی‎های جلسه استماع را توضیح داده بود، می‎گوید دفاتر برخی نمایندگان کنگره نسبت به این گروه نگران بودند، اما رویکردشان از این قرار بود که:”حتی اگر رأی دهندگان‎تان دیوانه هم باشند، باز هم با آنها جلسه می‎گذارید و به دقت گوش می‎دهید و سعی می‎کنید به آنها کمک کنید.”
او درباره منندز می‎گوید:”وقتی دستیارانش افراد را به خوبی غربال نمی‎کنند، گاهی اوقات برایش مشکل درست می‎شود.” او به یک عامل دیگر نیز در این میان اشاره کرد:”منندز را با گروه‎های اقلیت مهاجرین که حامی‎اش هستند، می‎شناسند. او به خاطر پیشینه خانوادکی کوبایی‎اش جایگاه خاصی در قلب آنها دارد و به نظرم این قضیه بعضی وقت‎ها بر قضاوت‎ها و تصمیماتش سایه می‎اندازد. او بعضی وقت‎ها بهترین تصمیم ممکن را نمی‎گیرد.”


حتی پیش از ورود نام مجاهدین به فهرست سازمان‎های تروریستی، یک سناتور برجسته دیگر با آنها بده بستان داشت. در دهه 1990 میلادی، رابرت توریچلی، ابتدا به عنوان عضو دموکرات مجلس نمایندگان و سپس به عنوان سناتور نیوجرسی، مخالف صریح حکومت اسلامی ایران و حامی مجاهدین بود، با این امید که مجاهدین بتوانند ضربه‎ای مرگبار به جمهوری اسلامی، دولت دشمن ایالات متحده بزنند.
حمایت توریچلی، توجه یکی از کارکنان کنگره به نام کنت تیمرمن را جلب کرد که پیش از شروع به کار در کنگره نیز ماجراهای ایران را دنبال می‎نمود. تیمرمن به اینترسپت گفته است:”توریچلی یکی از افرادی بود که به خاطر حمایت از مجاهدین، بدنام بود. کارهای توریچلی به عنوان حامی مجاهدین مشهور است، حداقل برای آنهایی که در کنگره کار می‎کنند.”
تیمرمن لابی قوی مجاهدین در آن زمان را توضیح داده است. او می‎گوید:”آنها به شکل دلهره برانگیزی به دفترهای کنگره می‎آمدند، سراغ کارکنان جوان‎تری می‎رفتند که بی‎تجربه بودند و آنها را نمی‎شناختند.” به گفته تیمرمن، حمایت از مجاهدین بر سه پایه استوار بود: بی اطلاعی درباره گروه، برخی کمک‎های مالی به کارزارهای انتخاباتی و”نوعی نگاه فراگیر که می‎گفت ما واقعاً رژیم ایران را دوست نداریم. پس بگذارید به هر کسی که مخالف رژیم ایران است، کمک کنیم.”
توصیف تیمرمن از سال‎های پیشین با توصیف آن کارمند فعلی کنگره در حوزه سیاست خارجی همخوانی دارد:” آنها هواداران مردمی‎شان را به سراغ شما می‎فرستند و سپس در دفترتان منتظر می‎مانند تا سرتان آوار شوند. آنها عملاً یک ساعت وقت شما را می‎گیرند.” وی می‎افزاید که”فقدان اطلاعات نهادی در کنگره و جابجایی پرسنل” دریچه‎ای برای نفوذ هواداران این گروه باز کرده است.
تیمرمن به نوبه خود صادقانه هوادار تغییر رژیم در ایران است. اما مجاهدین را که به زعم او تروریست هستند، رد می‎کند. وی پس از ترک مجلس نمایندگان، بنیادی مختص دموکراسی در ایران راه‎اندازی کرد و مفصلاً پیرامون این موضوع نوشت که عمدتاً کمی سوگیری راستگرایانه دارند. (وی در بخشی از نوشته‎هایش، پرسش‎هایی درباره گواهی تولد رئیس‎جمهوری اوباما مطرح کرده است).
یکی از نوشته‎های او در سال 1998 در مجله امریکن اسپکتیتر، پیرامون کمک‎های”پرسنل، حامیان و هواداران مجاهدین خلق” به کارزارهای انتخاباتی توریچلی است. وی با استفاده از سوابق”کمیسیون فدرال انتخابات” (FEC) که فهرست کمک‎های مالی به کارزارهای انتخاباتی را بایگانی کرده است، یک پایگاه داده‎ها برای خودش درست کرد و سپس در آن پایگاه داده‎ها به دنبال افرادی گشت که مشهور به ارتباط با مجاهدین‎اند یا منابع وی در این باره به او اطلاع داده‎اند.
بنا به تحلیل تیمرمن، از آوریل 1993 تا نوامبر 1996 (پیش از آن که مجاهدین در فهرست سازمان‎های تروریستی قرار بگیرد) توریچلی حدود 136 هزار دلار دریافت کرده بود. (بنا به یکی از گزارش‎های نیوزویک در سال 2002، دستیاران توریچلی این ارقام را اغراق شده می‎دانند.
تیمرمن در آمریکن اسپکتیتر نوشت که”توریچلی در زمان عضویت در مجلس نمایندگان، حامی نیم دو جین قطعنامه و نامه حمایت از سازمان بود.” همچنین تیمرمن به محتواهای تبلیغاتی مجاهدین اشاره می‎کند که مدعی‎اند توریچلی در یک مراسم شام جمع‎آوری اعانه در اواخر سال 1997 چندین نفر از اعضای گروه را به رئیس‎جمهوری بیل کلینتون معرفی کرده است.
در کارزار انتخاب مجدد توریچلی برای نمایندگان در سنا در سال 2002، حمایت از مجاهدین گریبانگیر او شد. در یک مناظره، داگلاس فارستر، رقیب جمهوری‎خواه توریچلی، به خاطر حمایت وی از حذف نام این گروه از فهرست تروریستی و پول گرفتن از حامیان این گروه به او حمله کرد. سناتور گرفتار از خود دفاع کرد و حماتش از”ایرانی‎های مخالف حکومت ایران” را توجیه کرد؛ اما روز بعد عقب‎نشینی کرد.
توریچلی به روزنامه استارلجر در ایالت نیوجرسی گفت که حمایت از حذف نام این گروه از فهرست تروریستی را کنار می‎گذارد:” اگر این سازمان درگیر فعالیت‎هایی با ماهیت تروریستی علیه شهروندان است، وزارت خارجه محق است که فعالیت‎های آنها را ممنوع کرده و با آنها تماسی نداشته باشد.”
توریچلی یک روز بعد از مصاحبه‎ای با نیویورک تایمز، موضعش را چنین تشریح کرد:”گاهی اوقات، دشمن دشمن من، دوست من است.” در واکنش به پرسش اینترسپت درباره تغییر عقیده توریچلی، تیمرمن جوابی کنایه‎آمیز داد:”مطمئن نیستم چقدر صادقانه بود.”
در سال 2011، توریچلی در بنگاه حقوقی مایر براون عضو تیمی بود که روی چالش حقوقی مجاهدین علیه قرار گرفتن نام این سازمان در فهرست تروریستی کار می‎کرد و توریچلی دوباره حمایت جدی و فعال خود را از مجاهدین آغاز کرد و در مجامع عمومی که گروه‎های آمریکایی حامی مجاهدین تشکیل می‎دادند، خواستار حذف نام این گروه از فهرست تروریستی شد.
توریچلی در یک برنامه در سال 2011 پیرامون سیاست ایالات متحده در قبال ایران گفت:”این که همچنان مخالفان رژیم را با عنوان تروریست بی‎آبرو می‎کنیم و برچسب می‎زنیم، در حالی که واقعیت‎ها چیز دیگری می‎گویند؛ فایده‎ای دارد؟ آیا اصلاً می‎شود مخالف یک دولت تروریست باشی و خودت هم تروریست باشی؟!” برای این مقاله اینترسپت چندین بار تلاش کرد با توریچلی تماس بگیرد. در تماس تلفنی، توریچلی از پاسخ به هر پرسشی درباره رابطه‎اش با مجاهدین امتناع کرد و تماس را قطع کرد.
چند 10 نفر از مقامات سابق آمریکایی، از سیاستمداران تا دیوان‎سالاران در برنامه‎هایی که حامیان مجاهدین برگزار کرده‎اند، سخن گفته‎اند. برخی برای سخنرانی‎شان رقم‎های شگفت‎آور (تا 40 هزار دلار) گرفته‎اند و بسیاری خواستار حذف مجاهدین از فهرست تروریستی شده و این سازمان را به عنوان یک گزینه ممکن برای”دولت دموکراتیک در تبعید ایران” ستوده‌‎اند. بنا به داده‎های جمع‎آوری شده توسط هافینگتون پست، سیاهه این حامیان افرادی مانند رودی جیولیانی شهردار سابق نیویورک، اندی کارد رئیس سابق دستیاران جورج بوش در کاخ سفید، هاوارد دین فرماندار سابق ورمانت و پاتریک کندی نماینده دموکرات سابق مجلس از رودآیلند را شامل می‎شود.
در ابتدای سال 2013 و پس از حذف مجاهدین از فهرست سازمان‎های تروریستی، توریچلی فرصت شغلی جدیدی نزد این گروه به دست آورد: او لابی‎گر مجاهدین در واشنگتن شد. بنگاه رزمونت اسوسیتز، بنگاه مشاوره سناتور سابق، قراردادی با شورای ملی مقاومت ایران (شاخه سیاسی مجاهدین، مستقر در پاریس) بست. بنا به سوابق بایگانی فدرال، لابی‎گری توریچلی برای سایر مشتریان در کنگره، بین سال‎ 2012 تا 2013 خاتمه یافت و تنها مجاهدین به عنوان مشتری او باقی ماندند. بنا به اطلاعات اعلام شده برای لابی‎های خارجی، بنگاه او قصد داشت ماهانه 35 هزار دلار برای کار از جانب این سازمان دریافت کند.
بنا به این سوابق بخش عمده تعاملات توریچلی با واشنگتن به دفاتر وزارت خارجه مربوط می‎شد که درگیر مسئله مجاهدین یا حوزه‎های مطلوب آن بودند و عمدتاً حول مسئله امنیت آوارگان در عراق قرار می‎گرفت. اما شخص توریچلی نیز از جانب این گروه با کنگره تماس برقرار می‎کرد، هر چند تور چندان گسترده‎ای پهن نکرده بود. محتوای اعلام شده لابی‎ها نشان می‎دهند که تا اواخر 2014 توریچلی تنها با یک دفتر کنگره درباره مجاهدین تماس گرفته بود. دفتر رئیس‏ سابق کمیته روابط خارجی سنا، باب منندز.
منندز در یکی از جلسات استماع اخیر سنا گفت:”من 20 سال، زمانی که کسی توجهی نمی‎کرد، روی مسئله ایران کار کرده‎ام.” در سال 1998 یک سال پس از قرارگیری نام این گروه در فهرست تروریستی، این دو سیاستمدار نیوجرسی در یکی از تظاهرات‎های مجاهدین جلوی دفتر سازمان ملل متحد در نیویورک حاضر شدند. آسوشیتدپرس در آن زمان گزارش داد که توریچلی منندز و سایر قانونگذاران”در این تجمع از فراخوان این گروه برای [برقراری] یک رژیم دموکراتیک جدید در تهران حمایت کردند.”
در بازه آوریل 2013 تا ژانویه 2014، توریچلی چندین بار با داد اوبرین، رئیس دستیاران باب منندز تماس گرفت. اما او سه تماس مجزا نیز با شخص منندز گرفت. تماس‎های تلفنی در آوریل و آگوست 2013 و یک جلسه حضوری در اواخر ژانویه. در همان زمان منندز از سوی دولت تحت فشار بود تا به جلوگیری از ارسال بالگردهای آپاچی به عراق خاتمه دهد.


در تابستان 2013 دولت عراق با نزاع روز افزون فرقه‎ای مواجه بود. گروه ستیزه جوی داعش (یک گروه رادیکال سنی که در بهار آن سال شکل گرفت و هنوز هم به نام دولت اسلامی عراق و سوریه یا ISIS شناخته می‎شود)اردوگاه‎هایی در قلمرو عراق برپا کرد تا حضور خود در این کشور را گسترش داده و برای نبرد در سوریه سازماندهی مجدد کند.
مجاهدین شاید به خاطر آن که خود نیز تروریست نامیده شده بودند، برای داعش عمدتاً از واژه افراطی‎گری استفاده می‎کند و هشدار می‎دهد که رژیم ایران با دوست دست نشانده‎اش در عراق، جدی‎ترین تهدید تروریستی است. در این میان عراق به مهترین تأمین کننده تسلیحاتی خود یعنی ایالات متحده فشار می‎آورد تا اسلحه بیشتر خصوصاً بالگردهای تهاجمی پیشرفته آپاچی را برای نبرد با داعش در اختیارش قرار دهد. دولت اوباما پیشنهاد ارسال آپاچی‎ها به عراق را مطرح کرد: معامله‌ای که در نهایت به فروش 24 دستگاه و قرض دادن 6 دستگاه بالگرد منجر می‎شد تا عراقی‎ها بتوانند این تجهیزات را سریع‎تر به میدان نبرد بفرستند.
در مورد فروش اسلحه به کشورهای دیگر، قوه مجریه پیشاپیش به کمیته‎های روابط خارجی سنا و مجلس نمایندگان خبر می‎دهد و رؤسا و اعضای دیگر کمیته می‎توانند با آن مخالفت کنند. پس از آن که کمیته‎ها از پیشنهاد دولت اوباما مطلع شدند، در ماه جولای چندین عضو با ابراز تردید نسبت به نخست‎وزیر نوری‎المالکی جلوی این فروش را گرفتند.
دولت برای گشودن راه این معامله، حمله در پشت درهای بسته کنگره را آغاز کرد. به گفته یکی دیگر از کارکنان کنگره که در جلسات گزارش‎دهی حاضر بوده است، مسئولان وزارت‎های خارجه و دفاع در گزارش‎دهی‎های خود نزد کنگره روشن کردند که برای عقب راندن تهدید داعش علیه عراق و سوریه، ارسال این آپاچی‎ها به عراق ضرورت دارد. به گفته وی: دولت نگران بود که بدون این بالگردها، عراقی‎ها توان کشتن آن افراد را ندارند.
اکثر نمایندگان در نهایت قانع شدند که از این معامله جلوگیری نکنند، اما منندز محکم ایستاده بود که این امر به تنشی ملموس با دولت منجر شد. تکه ‎پرانی‎های بی نام میان دستیاران سناتور و مسئولان کاخ سفید در مطبوعات منتشر شد: کارکنان سنا به دیفنس نیوز می‎گفتند دولت برای عراق اولویت قائل نیست و یک مسئول دولتی این اتهام را”توهین آمیز و نادرست” خواند.
توضیحات علنی منندز حول سابقه حملات مالکی به غیر نظامیان و اجازه پنهانی او به ایران جهت استفاده از قلمرو هوایی عراق برای پشتیبانی از رژیم سوریه بود. در آن زمان بسیاری از افراد در واشنگتن از خودکامگی روز افزون و هواداری فرقه‎ای مالکی و ناتوانی او در حرفه‎ای کردن ارتش عراق، ناخرسند بودند.
سام برانن، کارمند سابق پنتاگون و تحلیل‎گری که اخیراً در مرکز مطالعات استراتژیک و بین‎المللی (CSIS) فعالیت می‎‎کرد، می‎گوید: برای جلوگیری آنها [کنگره] از این معامله، دلایل درست زیادی وجود دارد. اما برنان که می‎گوید از دلایل منندز خبر چندانی ندارد، می‎افزاید: اگر برخی دلایل کوته نظرانه، دلایل نه چندان درست هم در کار باشد، متعجب نمی‎شوم.
یکی از مسئولان دولتی که او هم از اظهار نظر درباره انگیزه‎های منندز خودداری می‎کند، تمرکز کنگره بر مجاهدین را تأیید کرد. به گفته وی، مسئله مجاهدین خلق به وضوح یکی از دغدغه‎های اعضای کنگره بود. نمی‎دانم این مسئله موجب جلوگیری از فروش اسلحه شد یا خیر. اما مطمئناً دغدغه کنگره بود.
لقمان فیلی، سفیر عراق در ایالات متحده به اینترسپت گفت که سناتورها مسائل زیادی از جمله مجاهدین خلق را درباره آپاچی‎ها مطرح کردند. در اکثر جلسات من بامجلس نمایندگان و سنا خصوصاً کمیته روابط خارجی، مسئله مجاهدین خلق مطرح می‎شد.
در ژانویه 2014 شش ماه از ماجرای جلوگیری از فروش بالگردها گذشته بود که نیروهای داعش به شهرهای عراق در منطقه سنی‎نشین غرب این کشور سرازیر شدند و حداقل برای مدتی کوتاه دو منطقه شهری مهم را در اختیار گرفتند. نمی‎توان مطمئن بود که آپاچی‎ها می‎توانستند به سرعت وارد عمل شوند تا جلوی فتح این سرزمین‎ها توسط داعش را بگیرند. برانن، تحلیلگر سابق مرکز مطالعات استراتژیک و بین‎المللی درباره این بالگردهای قرضی می‎گوید: ماه‎ها طول می‎کشید تا عراقی‎ها برای استفاده از آنها آموزش ببینند.
مایکل وحید حنا، یکی از کارشناسان بنیاد قرن (Century Foundation) که تجربه گسترده‎ای در زمینه عراق دارد، اینگونه توضیح می‎دهد: مطمئن نیستم آپاچی‎ها می‎توانستند تأثیر استراتژیکی داشته باشند، شاید فقط تأثیر تاکتیکی داشتند. ضربه زدن به اردوگاه‎های داعش مشخصاً کمک چندانی نمی‎کرد.
پس از توفیقات داعش در میدان‎های نبرد، منندز با دولت اوباما مشورت کرد و نامه‎ای از حکومت عراق دریافت نمود. آن دستیار سابق کنگره که در جلسات گزارش‎دهی حضور داشت، می‎گوید: او به دنبال یک راه خروج[از بن‎بست] بود. منندز گفت که دولت اوباما با وعده نظارت بر آپاچی‎ها، به او اطمینان داده است و لذا در 25 ژانویه مخالفت خود با این معامله را پایان داد تا مجاهدین در اردوگاه لیبرتی تحت کنترل کامل دولت عراق قرار بگیرند.
آدام شارون، یکی از سخنگویان منندز به پرسش‎ها درباره رابطه سناتور با مجاهدین جواب نداد، او گفت:”نگرانی مستقیم درباره ‎آپاچی‎ها این بود که چه ضمانتی در کار است که به اقلیت حمله نشود.”
اما معامله آپاچی‎ها در نهایت متوقف شد. پیشروی‎های داعش موجب تشدید بحران سیاسی‎ای شد که عمدتاً به دست خود مالکی پدید آمده بود. یکی از مسئولان وزارت خارجه که چون اجازه صحبت رسمی نداشت، خواستار عدم افشای نام خود شد به مشکلات مالی و ظرفیتی عراق اشاره کرد و گفت که ایالات متحده درصدد حل و فصل این مسائل با دولت جدید عراق است.در ماه آگوست، حزب مالکی او را از نخست‎وزیری بر کنار کرد. این مسئول وزارت خارجه به اینترسپت گفت:”ما هنوز حامی این معامله هستیم، [ولی] عراق در موقعیتی قرار ندارد که آن را بپذیرد.”
از اواخر ماه ژوئن گذشته، داعش‎ شهرهای بیشتری از عراق را تصرف کرده است و ایالات متحده حملات هوایی خود برای عقب راندن داعش را در ماه آگوست آغاز کرده است. در ماه اکتبر، ایالات متحده به کارگیری آپاچی‎های خود در حمله علیه مواضع داعش را خاتمه داد.


متوقف سازی فروش آپاچی‎ها به عراق، پیروزی کوچکی برای مجاهدین بود. هدف واقعی آنها همواره تغییر حکومت در تهران بوده است. ماه سپتامبر گذشته، حسن روحانی رئیس‎جمهوری میانه‎روی ایران، برای دومین سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نیویورک آمد و مذاکره کنندگان هسته‎ای در دور بعدی گفتگوهای تمدید شده هسته‎ای نیز همراه او بودند. حامیان مجاهدین یک تجمع اعتراضی علیه حضور روحانی برپا کردند.
چند صد نفر با بارانی‎ها و چترهای زردرنگی که برگزار کنندگان تجمع پخش کرده بودند، زیر باران منقطع آن روز جمع شدند (می‎دانیم که مجاهدین با پرداخت هزینه سفر از افراد داوطلب برای چنین برنامه‎هایی استفاده می‎کنند). در میان تظاهرات علیه سرنگونی محمد مرسی، رئیس‎جمهوری سابق مصر و هواداران فالون گنگ (جنبش معنوی چینی که تحت فشار این دولت قرار دارد) تظاهر کنندگان حامی مجاهدین که برخی از آنها غیر ایرانی بوده و اطلاعات سرسری از این گروه داشتند، صبح آن روز در داگ همرز جولد پلازا به سخنرانی‎ها گوش دادند.
در طول موانعی که معترضان را از شخصیت‎های روی صحنه از جمله تام داشل رهبر سابق اکثریت دموکرات سنا، جان بولتن سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد و سخنران معمول در برنامه‎های مجاهدین جدا می‎کرد، تظاهر کنندگان یک جفت پلاکارد مقوایی در دست داشتند. یکی به رنگ سیاه با جمله”نه به روحانی” و دیگری طبعاً با رنگ زرد با جمله”بله به رجوی” از سال 2003 تا کنون هنوز مسعود رجوی در محافل عمومی دیده نشده است.
حمایت توریچلی از مجاهدین پرشورتر شده است. در تابستان سال 2014 او در یک کنفرانس مجاهدین در پاریس خطاب به جمعیت انبوهی از هواداران زردپوشی که با تشویق و شعار صحبت‎هایش را قطع می‎کردند، گفت: اسم من باب توریچلی است و من یک سرباز در آزادی ایران هستم.
وی ادامه داد: ما ابتدا در جمع‎های چند صد نفره در فرانکفورت در لندن، پاریس و نیویورک جمع می‎شدیم. سپس هزاران نفر به پاریس آمدیم. ملاها، حرف من را خوب بشنوید:”به زودی میلیون نفری به خیابان‎های تهران می‎آییم و آینده مردم ایران را از شما پس می‎گیریم.”
توریچلی سپس با اشاره به سه رئیس دولت (انگلا مرکل در آلمان، اوباما و فرانسیس اولاند در فرانسه) که اکنون درگیر مذاکرات هسته‎ای با ایران هستند، گفت:”ملاها شاید با مرکل یا اوباما یا اولاند حرف بزنند، آنها نمی‎توانند هر چقدر بخواهند حرف بزنند. ما به عنوان مردمان آن ملت‎ها می‎دانیم، چیزی برای گفتن نمانده است، رژیم باید برود.”

خروج از نسخه موبایل