همیشه در طول تاریخ بودند کسانی که ادعای بن بست شکنی داشته و کلی انسان های پاک را فریفته و به گردابی مهلک فرو بردند.
بسا شیادان در تاریخ، با موج سواری و فرصت طلبی، سوار بر موج توده های مردم، عده زیادی را با خود به بیراهه بردند.
مسعود رجوی دجال! یکی از این نمونه های تاریخی است که در عصر ما، با دجالیت تمام، انقلاب 57 را به خشونت متحجرانه ای کشاند که بسیاری از نیروها، حتی تصور آنرا نمی کردند.
یکی از مزدوران رجوی، در مطلبی خوش خیالانه و کودکانه، تحت عنوان:
” یادی از روزهای منتهی به 30 دیماه 1357 و آزادی قهرمانان و آینده سازان”
به آزادی مسعود رجوی از زندان پرداخته است! این تحریف عینی تاریخ چیزی نیست که بتوان از کنار آن به راحتی گذشت، اگر منظور از آینده سازان، همه کسانی است که در مسیر پیشرفت بشر منفی یا مثبت، گام برداشتند، حرفی نیست، اما اگر منظور این است که دجال مجاهدین، کاری بس شگرف انجام داده است، من به این مطلب معترض هستم. هیتلر هم آینده ساز بود!
در سال 56 و 57، موج جدیدی از تظاهرات و اعتصابات مردمی به راه افتاده بود. مسعود رجوی هم که شم تیزی در فرصت طلبی داشت، شرایط حاضر را به خوبی درک کرده بود، او از همان زندان شروع به برنامه ریزی برای تصاحب تمامیت جنبش کرده بود! مسعود که گرایشات غیر مذهبی و غیر اصولی، از همان ابتدا در او موج می زد، شروع به دادن رنگ و لعاب مذهبی به خواسته هایش نمود! خسرو تهرانی نقل می کند:
خسروتهرانی موسس اطلاعات نخست وزیری در ابتدای انقلاب و از دوستان بهزاد نبوی نقل می کند: برخی معتقدند آجرهای سازمان از ابتدا کج بالا رفت و ماجرای مقاله پرچم و تقی شهرام ادامه گریزناپذیر همان روند بود، در زندان پیش از انقلاب مسعود رجوی و اعوان و انصارش با منتقدان گفتوگو نمیکردند. مخالفان را آماج تهمتهای خود میکردند.
تهرانی ادامه داد: «آقای کاظم موسویبجنوردی که اکنون هم زنده و حی و حاضر است به خود من گفت مسعود رجوی در زندان به بیژن جزنی گفته بود مارکسیست شده است و جزنی که خود مارکسیست بود، چندینبار از او پرسیده بود تو واقعا تغییر ایدئولوژی دادهای و او گفته بود بله من مارکسیستم». تهرانی گفت معتقد است سازمان مرده و آنچه را اکنون در حال فعالیت است، فرقهای عجیب نامید که باید آن را بررسی کرد. او گفت: «فرقهای که در آن همسر مهدی ابریشمچی از او جدا میشود و با مسعود رجوی ازدواج میکند و ابریشمچی در کنار این میایستد و برای عروس و داماد کف میزند! اینچنین شستوشوی مغزی عجیب است».
این آقای رجوی آینده ساز! نزدیک نیم قرن و یا بیشتر است که مشغول آینده سازی است. اگر کسی از نزدیک در تشکیلات مجاهدین بوده است، به روشنی در یافته است که رجوی یک آفتاب پرست است که هر روز به رنگی در می آید، یک روز مارکسیست است! یک روز ضد امپریالیسم می شود! یک روز نوکر صدام حسین می شود! یک روز نوکر امپریالیسم شده و دامن می پوشد! یک روز مسلمان دو آتیشه می شود! روزی دیگر سکولار و لائیک می شود! کسی که هنگام حمله دشمن به کشور، میرود و با او همپیمان میشود. نیازی نیست که درباره او و پیشینهاش سخن بگوییم، چرا که خود به عالی ترین وجه درون کریه خود را نشان داده است.
چنین کسی که هرگز دو روز پشت سرهم، روی یک خط اصولی حرکت نکرده است، آیا آینده ساز است؟ کسانی هم که سردرآخور مجاهدین منفور، به مجیزگوئی می پردازند، چاره دیگری ندارند، چرا که باید روزی خود را بجویند. اما این نان ها، خوردن ندارد! این نان ها به خون هزارانی آغشته شده است که رجوی، سالیان به نا حق بر زمین ریخته است.
من از سخنان مجیزگویان به ظاهر انقلابی، خیلی می ترسم، راستش من در میان موجودات از گاو هم خیلی می ترسم، زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد.
من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم و ادعای چنین کاری را هم ندارم، اما راهی را سالها تجربه کردم که به ناکامی منجر می شود وآن راه، راه فرقه رجوی است.
آیا بهتر نیست بجای مجیزگوئی رجوی، چنین ابلهی را بزرگترین شیاد تاریخ بنامیم؟
فرید