این روزها بحث کشته شدن محمد رضا کلاهی در هلند مجددا بالا گرفته است. از یک طرف مقاماتی که با مواجب و بی مواجب دمشان به امریکای ترامپ وصل است میخواهند از آب گل آلود تروریسم افسار گسیخته خود ساخته در اروپا ماهی بگیرند و پوئن سیاسی علیه اروپا به ثبت برسانند. از طرف دیگر مقامات دادستانی و قانونی هلند اعلام می کنند که هیچ ردی از رابطه قاتلین با مقامات ایران پیدا نکرده اند.
امریکایی ها (منظورالبته مامور سازمان سیا پمپئو و میز ایرانش است که اخیرا وزارت خارجه امریکا را هم به بخشی از سازمان سیا و زائده ای از موساد تبدیل کرده می باشد) این مسئله را همراه با جعلیات دیگری که با استفاده از مجاهدین خلق تولید کرده اند در کارناوالشان در ورشوی لهستان الم خواهند کرد. مریم رجوی هم که بعنوان کلفت دوم آشپزخانه جان بولتن و نتانیاهو جایگاهش مشخص است و باید بیرون درب بماند، دستور شلوغ کاری در هشتم فوریه در پاریس را دریافت کرده و دنبال می کند. لابی های اسرائیلی هم از دو هفته پیش فعال شده و به کوه ساختن از کاه دروغین”دستگیری دو مامور ایران در آلبانی” و طرح های رنگ و وارنگ جیمزباندی دیگر مشغولند.
مشکلات سیاسی و گرفتاری امریکا در مواجه شدن با دیوار قطور اروپا و افول این کشور بالاخص در دو دهه گذشته بحث دیگری است (البته از من خرافاتی اگر بپرسید تاثیر نحسی رابطه با جرثومه هایی مثل رجوی را هم نمیشود نادیده گرفت).
بگذریم،
من چند نکته بخاطرم هست که صرفا جهت ثبت مجددا مینویسم (قبلا یکبار بصورت خلاصه در سی امین سالگرد سی خرداد و هفت تیر در بی بی سی و رادیو امریکا عرض کرده ام)
– محمد رضا کلاهی (کریم رادیو) وقتی که بعد از متواری شدن با قاچاقچی”آشنای مجاهدین” در”محور بانه سردشت” از”مرز عراق” رد شد و در مقر حزب دموکرات (زیر دره گلابی ها در کناره سردشت) به ما پیوست (من برای نصب رادیو مجاهد رفته بودم) اصلا و اساسا فردی”مجاهد” نبود. کما این که بعدها مسعود کشمیری هم که آمد چنین نبود. هر دو اینها را بنده چند روز وقت گذاشتم که سرودهای سازمانی و ایضا نوع نماز خواندن و دعا کردن”مجاهدینی” آن زمان را آموزش بدهم. کسانی که آن زمان آنجا بودند و بعدا خودشان را از قید”فرقه گرایی و دوز و کلک و دروغ” رها کردند حتما یادشان هست (مثلا آقای شاهسوندی و آقای وفا یغمایی) حتی اگر تمایلی نداشته باشند که در این مورد چندان هم صحبت کنند.
– محمد رضا کلاهی بعد از رفتن ما به عراق (نیروهای ایران دو سال بعد از شروع کار رادیو مجاهد ما را از رودخانه زاب به خاک عراق عقب راندند) مسئولیت رادیو و سیستم های مخابراتی را بعهده گرفت و من به پاریس برگشتم.تا جایی که من یادم هست محمد رضا کلاهی هیچ گاه تن به خواسته های رجوی و انقلاب و الاخ نداد و اصلا به کتش نمیرفت و قابل هضم نبود. مسعود کشمیری هم ایضا. اینها تا زمانی که یادم هست عملا در حبس (بخاطر نداشت جایی در بیرون مجاهدین و تحت تعقیب بودن) زندگی می گذراندند و خر حمالی ها را تحمل می کردند. شخصا معتقدم که هر دو اینها را که اگر چه بشدت مذهبی ولی تا حدود زیادی”خام” بودند، رجوی و یارانش”خر” کردند. (نمیدانم با چه وعده و وعیدی ولی میدانم که”خر” شدند و بعد هم پشیمان و البته پشمیانی بی سود).
اینها بعد از ترورهایی که انجام دادند مجبور به قرار گرفتن در صف رجوی شدند و نه قبل از ترورهای از سر”خریت و خامی”.
بطور مشخص میگویم: رجوی در درون جمهوری اسلامی”نفوذی” نداشت بلکه در آن روزها این نفرات”خریداری شدند”.
این را بدین خاطر میگویم که مشخص باشد کلاه برداری و آلت دست کردن محمد رضا کلاهی و مسعود کشمیری نمیتوانست کار مامورینی در سطح مسعود رجوی و یارانش (که خیلی هم عقل درست و حسابی نداشته و ندارند) باشد. بلکه دستهای حامی رجوی بودند که هم با در اختیار داشتن سیستم های لازم هم امکانات را مهیا کرده اند و هم اساسا علم و دانش این کارها را داشته اند. همان دستهایی که توانستند بعد از شکست رجوی در سی خرداد شصت وی را با خلبان شاه و جنگنده فانتوم از کشور خارج و در فرانسه مستقر کنند. همان دستهایی که راه حل و روش پولشویی را یادش دادند. همانهایی که بعدا دستور دادند زیر پرچم صدام علنی شود. همانهایی که همین روزها شاهدیم با استفاده از این گروه هشتصد هزار یورو را برای رساندن به حزب راست افراطی (ضد اروپایی) خود پولشوئی کردند و …
اما،
نکته ای که این روزها ذهن من را مشغول می کند رابطه همین افسار بدستان با مجاهدین خلق و مریم رجوی است. چنان صحبت می کنند که انگار مریم رجوی (که حداقل چهل سالی است که جزو مامورین حلقه به گوش و نازنین خودشان است) اصلا و اساسا نمیداند محمد رضا کلاهی کیست و چیست و در هلند بوده یا نبوده! عجیب نیست؟
در رابطه با محمد رضا کلاهی و مرگ وی پاشنه درب سفارت ایران در هلند را از جا در می آورند و زیر چشم پلیس کشور به ساختمان دیپلماتیک حمله می کنند و برای همه هشتاد میلیون ایرانی داخل و خارج از کشور رای غیابی صادر می کنند ولی حاضر نیستند از رفیقه شان مریم رجوی یک بار بپرسند این فرد چه شد؟ چرا از هلند سر در آورد؟ مامور بود؟ بریده بود؟ ردش را چرا پاک نکردید؟ چرا به امنیت هلند اطلاع ندادید؟ یا دادید و از ترس موساد و سیا سکوت می کنند؟ آن وعده و وعیدی که به او دادید تا دست به بمب ببرد به کجا رسید؟ چرا رفت؟ چرا حرف نمیزد؟ باور کنیم که شما فردی مثل کلاهی را گذاشتید همینطور درب را باز کند و برود؟ آن هم وقتی زیر سایه صدام بودید؟
مزخرف هم حدی دارد.
تا جایی که اطلاعات و برآوردهای من از مجاهدین خلق سابق (سازمان تروریستی نظامی”مسعود و صدام”) و مجاهدین خلق امروز (سازمان تروریستی اطلاعاتی”مریم و شاهزاده ترکی الفیصل”) نشان میدهد، شک ندارم که این فرد (و ایضا قتلهای دیگر همچون مسعود دلیلی در کشتار داخل کمپ اشرف و ایضا خفه کردن مالک شراعی در حوضچه کشاورزی در آلبانی و ….) چیزی جز”پاک کردن رد جنایات با حذف شاهدین جنایت” نیست. از نظر من هر عقل سلیمی، ایضا دشمنان قسم خورده ایران و تحلیلگران موساد و سیا که طبعا کارکشته های تحقیق و رد یابی هستند می توان بوضوح دید که اولین و آخرین مظنون این قتل ها شخص مریم رجوی (و افسار بدستش ترکی الفیصل) است که هم از آخور”چسباندن جنایت به رژیم و مختل کردن کار اروپا” میخورند و هم از توبره”حذف فیزیکی تک تک شاهدین و مامورین جنایات” برای بروز کردن”برند” سازمان مجاهدین خلق در روند استفاده ابزاری بعدی.
البته این را هم مثل روز می بینم که آنهایی که سگ را در آلبانی رها کرده و سنگ را در بلژیک بسته اند ممکن است امروز احساس”خر مرد رندی” چشمانشان را تیره کرده باشد ولی اگر اسامه بن لادن به قلاده بدستانش وفا کرد این سگ هم وفا خواهد کرد.
یک سوال هم دارم.
راستی به مجاهدین مریم رجوی که هر دو سالی یکبار جبهه عوض می کند برای جناحی چهچه میزند و بر اساس قیمت و نرخ روز استراتژی و تاکتیک مشخص می کند (با در دست داشتن نیروهایی که این روزها مرگ را بر زندگی ذلت بارشان صد بار ترجیح میدهند)، وقتی زمانش رسید، چقدر خواهد گرفت تا درجا باز ضد امپریالیست شده همزمان وسط لندن، پاریس و نیویورک بمب منفجر کند؟
مسعود خدابنده