استقرار ارتش آزادیبخش در افغانستان مرغ پخته را به خنده وا می دارد

این روزها حرف از حضور مریم قجر در افغانستان و مذاکره وی با مقام ارشد افغان جهت حضور و استقرار ارتش آزادیبخش رجوی این بار در جوار مرز شرق دهان به دهان در رسانه های موهوم وفضای مجازی می شود.
البته این فضا وخبر موهوم می گوید این انتقال واستقرار با تمامی صحت وسقم آن به دست جان بولتون وچند مقام جنگ طلب دیگر دولت ترامپ صورت می گیرد.
اولا این حرف هرچند ساختگی وفضا سازی ودر کل نفس خبر مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد. چون رجوی در عراق ارتش خصوصی صدام را باخت وجا گذاشت ونفله کرد وخودش به خوبی می داند که در سال 1372 (ه – ش) کم سن وسال ترین رزمنده 30 سال سن داشت که در مانور سیمرغ که مانور فینال وآمادگی برای سرنگونی نام داشت شرکت کرد.
اکنون آن رزمنده مستهلک 54 سال سن دارد که ده سال از سن بازنشستگی او گذشته است ولایه های بالاتر که میانگین سن آنها 50 سال بودند اکنون به سن 75 سالگی رسیده اند البته اگر کسی از آنها زنده باشد.
اگر سختی شغل مزدوری وخیانت هم به آن اضافه کنیم که سنوات خدمت مزدوری را دوبل محاسبه می کند میانگین سنی این افراد به بالای 90 سال می رسد. البته اگر از زاویه ایزی لایف و پوشاک مورد استفاده این رزمندگان هم توجه کنیم شاید این بار آقای رجوی با شعار استراتژی سرنگونی با ایزی لایف را در جدار مرزها در دستور داشته باشد.
همه صاحب نظران گفته اند که جان بولتون روی اسب بازنده شرط بندی کرده فی الواقع فرقه مجاهدین مانند چارپایه است که پایه هایش فرسوده وبه محض استفاده وبالا رفتن از آن سقوط خواهد کرد.
از سال 81 و قبل از سقوط صدام دیکتاتور عراق تا کنون رجوی یک نفر ورودی به داخل فرقه را نداشته وآنقدر فشار وسختی اسارت براعضای فرقه مستولی شده که به قول یک جداشده جدید اگرسری به مطبخ های رجوی بزنید خواهید دید که نود در صد غذای افراد سفارشی مریض های حاد وگوناگون است وفقط ده درصد غذای آدم سالم در آشپزخانه ها طبخ می شود.
از نظرفکری وروانی شاید به جرأت بتوان گفت 80% اعضایی که روی دست رجوی مانده روانی ودرحالت نرمال نیستند. اگر هم تعدادی تاکنون مقاومت کرده آنهایی هستند که در مقابل رجوی تقابل داشته وبه امید فرار ورسیدن به دنیای آزاد خود را کمی حفظ کرده اند.
دراین خصوص که گفته می شود جان بولتون ارتش آزادیبخش را احیا وبه افغانستان می آورد یاد خاطره ای افتادم در یک کلاس آموزش مخابرات زرهی که در سال 71 در اشرف شرکت داشتم.
تعداد هنرجوهای کلاس حدودأ 30 نفر بودند. درکوییزهایی (امتحان) که بطور روزانه از هنرجو گرفته می شد فقط 3 الی 4 نفر نمره ایده آل کسب می کردند و مابقی از نمره 100 زیر 40 می شدند. وقتی این معضل را فرمانده قسمت مربوطه با مربی به بحث گذاشت مشخص شد فرمانده با عصبانیت گفته این 3 نفر هم که نمره خوب آورده اند مسئله دارها وبریده ها هستند. چون ذهن آنها باز است وآموزش راخوب گرفته اند. وبچه های تشکیلاتی خودمان از بس که از ترس گاف دادن ومارک خوردن استرس دارند خنگ شده ومطالب را یاد نمی گیرند.
فی الواقع شخصأ در تمامی کلاس ها ومباحث آموزش از نظامی گرفته تا پشتیبانی وحتی آموزش های رانندگی ساده با یک خودرو، سازمان با نیروهای تشکیلاتی خود مشکل داشت چون از لحاظ ذهنی وفکری خنگ وعقب مانده شده بودند.
نتیجه: حال به عنوان یک عضو جداشده که به تمامی زوایای فرمالیزم وعقب ماندگی واستهلاک نیرو وفکری درحیرتم که چگونه ممکن است که کسی روی این سرای سالمندی تمامأ بیمار واز دور خارج حسابی باز کند. به نظرم فقط یک بلف وقمپز بیشتر نیست.
عباس

خروج از نسخه موبایل