تا 22 بهمن طبق وعده های سران فرقه رجوی، قرار بود جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و به قول جان بولتون، یکی از عوامل وحشی ارباب جدید مجاهدین یعنی ترامپ، دولتمردان ایران، نخواهند توانست، سالگرد چهلمین سال پیروزی انقلاب ایران را جشن بگیرند! در نقطه مقابل هم، رودی جولیانی قول داده بود: مردم شاهد جشن پیروزی مجاهدین در میدان آزادی و دیگر شهرها و خیابان ها، خواهند بود.
فقط محض اطلاع! باید عرض کنم امروز که از خواب بیدار شدم، در خیابان های تبریز، ندیدم که عکس آن مرحوم مجاهدین، یا آن مادمازل فرانسوی در جائی نصب شده باشد! یا تغییراتی در جامعه اتفاق افتاده باشد.
الان تکلیف چیست؟
ما مردم باید چکار کنیم؟
ما هیچ، تکلیف بچه های آلبانی چه می شود؟
چند ده سال باید صبر کنند، تا وعده های توخالی شما، به بار بنشیند؟
میانگین سنی آلبانی نشینان، بالای 55 سال است، اگر دیر بجنبید، باید دنبال بهانه های دیگری باشید تا بچه ها را در زندان مانز نگه دارید! البته شما در ترفند و فریب و حقه بازی کم نمی آورید. حتما هم یک بهانه ای پیدا خواهید کرد.
تجربه شخصی من در مناسبات کثیف مجاهدین، نشان داده است، سران این فرقه، با واقعیت های مادی این جهان زندگی نمی کنند، مسعود رجوی و مریم همسر مهدی ابریشمچی و دیگر سران جنایتکار تشکیلات مجاهدین، در دوران قرون وسطی، سیر می کنند.
در سال 77، مسعود رجوی، در پی بن بست های مکرر سیاسی و امکان ریزش گسترده، دست به یک حقه بازی و شیادی دیگر زد، پس از سلسله نشست های لایه ای، اعلام دوران جدید 77- آ کرد، کلی هم جشن گرفتیم و پایکوبی کردیم. اولین محصول اعلام این دوران، افزایش ساعات کاری بود، در گرمای طاقت فرسای عراق، ما طاقت همان ساعات کار قبلی را نداشتیم، چه برسد به افزایش ساعات کارجدید!
اما چون دستمان بسته بود و فریادمان به جائی نمی رسید، طبق همه سرفصل های تحمیلی دیگر، وارد این سرفصل هم شدیم. از طرفی من که به تازگی از زندان انفرادی آزاد شده بودم، کاملا مطیع و رام شده بودم. اگر می گفتند: باید 24 ساعت روز هم کار کنی، حتما تا لحظه ای که بمیرم، برایشان کار می کردم. چون به هیچ وجه من الوجود، حاضر نبودم به آن سلول زندان انفرادی وحشتناک برگردم. در این مورد اصلا غلو نمی کنم! حاضر بودم هر کاری بکنم، حتی درون تنور نانوائی هم بروم. اما به زندان برنگردم!
طبق گفته های شعبده باز بزرگ مقیم عراق! قرار شده بود، کلیه زرهی ها را آماده رزم نهائی و رزم سرنگونی کنیم! آموزش های خسته کننده و فشرده زرهی شروع شد. از کله سحر، زمانی که همه انسان های نرمال در خواب شیرین بودند، ما بیدار شده و شروع می کردیم و بدون دقیقه ای استراحت، تا 11 شب مشغول بودیم، شب هم اگر کارگری شام (در زندان شهردار میگویند)، نصیب ما می شد، باید ظروف سالن و غذا و دیگ های بزرگ را می شستیم و دیرتر از بقیه به رختخواب می رفتیم. تازه چشم مان که گرم می شد، بیدار می کردند که یا نفر هوشیار آسایشگاه هستی (نگهبان مجموعه برادران)، یا نگهبان ضلع هستی! سه ساعت از شب هم بدین منوال تلف می شد! بعد دیگر لت و پار شده، به مجموعه برمی گشتیم.
یکی دو ساعت دیگر، دوباره روز از نو و روزی از نو…
ماهها بدین منوال در سرفصل 77- آ، گذشت، اما نه از رفتن خبری بود و نه از سرنگونی!
مگر کسی هم جرات داشت بپرسد، سرنگونی چه شد؟!
امروز هم خوش خیالان، خیال باف در فرقه رجوی، چشم به ترامپ و بولتون و جولیانی، دوختند، تا بلکه آبی از این جهان خواران، برایشان گرم شود.
اگر امثال ترامپ، خیلی زرنگ باشد، جلوی فروپاشی اقتصاد ویران شده آمریکا را می گیرند، به نظر نگارنده، 22 بهمن 97 که سهل است، مجاهدین باید آنقدر در آلبانی صبرکنند، تا دوران ریاست جمهوری ترامپ تمام شود، رئیس جمهوری بعدی آمریکا بیاید، شاید او، نظری به آنان کرده و تکه نانی برایشان پرت کند، آنوقت یک دوران آماده باش دیگر اعلام کنند و دوباره یک ریل تکراری دیگر را شروع کنند، البته اگر عمری برایشان باقی بود…
فرید