گفت و گوی صمیمی با حبیب فلاح

آقای حبیب فلاح از دوستان خوب و فعال و قدیمی انجمن نجات میباشد که از بدو رهایی و ورودش به ایران همواره در کنار انجمن بوده و برای رهایی دوستان اسیرش در چنگال رجوی از هیچ کوششی فروگذار ننموده است لذا در همین راستا و برای استفاده از تجارب وی و شرکت در فعالیت های آتی در مسیر آزاد نمودن سایر دوستان از وی دعوت نمودیم تا به دفتر انجمن نجات استان لرستان بیاید و ضمن تجدید دیدار با وی گفت و گویی صمیمانه داشته باشیم.
وی روز شنبه مورخه 18/12/97 به دقتر انجمن مراجعه نمود و ضمن احوالپرسی و پذیرایی اولیه، با وی وارد گفت و گو شدیم که خلاصه ای از آن ذیلا به حضورتان تقدیم میگردد.


انجمن نجات: آقای فلاح، چگونه جذب این فرقه شدید؟
آقای فلاح: من در اواخر سال 70 رادیو های مختلف را گوش میدادم و در بین آنان جذب رادیو مجاهد شدم و در سال بعد طی مسافرت به ترکیه به دفتر سازمان در استامبول مراجعه و با تصویر ذهنی دروغی که در آنجا از سازمان و اشرف و مناسبات آن برایم بوجود آوردن و اینکه بعد میتوانم به اروپا برای سکونت بروم و راه از آن طرف باز می باشد به عراق روانه و به سازمان پیوستم.
انجمن نجات: در انجا چه اتفاقاتی برای شما رخ داد؟
فلاح: در همان ابتدای ورود من با مشکل برخورد کردم بطوری که نمیتوانستم مناسبات سازمان را بپذیرم وبدلیل مخالفت هایی که با آنها داشتم تا 3 سال مرا به مناسبات سازمان راه نمی دادند (پذیرش نمی کردند) و بقول معروف زاویه پیدا کردم و این موضوع ادامه داشت تا اینکه در سال 73 به من گفتند نمی توانی در اینجا بمانی و باید بروی و لذا مرا اخراج نمودند که از سرناچاری بسمت مرز اردن روانه شدم. در آنجا مدتی را سپری کردم اما بعلت مجموع مشکلات مجددا به عراق بازگشتم که دوباره به سراغم آمده و با وعده فرستادن به اروپا و غیره مرا به سازمان برگرداندند. در بازگشت حدود 4 الی 5 ماه در بازداشتگاه بودیم و مسئولین سازمان مراجعه و گفتند برای آزادی باید اعتراف نامه نوشته و بنویسی نفوذی و اطلاعاتی رژیم هستی و با فشار و آزار و اذیت مرا به نوشتن اجبار کردن و بعد از ان داخل سازمان شده عمرم را بیخود تلف نمودم.
انجمن نجات: آقای فلاح چگونه رهایی یافتی؟
آقای فلاح: با حالت کجدار و مریز در سازمان مشغول بودم تا سال 81 که امریکا به عراق حمله نمود و فضای کشور عراق تغییر و با فروپاشی حکومت صدام مناسبات داخلی سازمان هم دچار ضعف شد و مهار تشکیلات از دست مسئولین تا حدودی خارج شده بود و من نیز از موقعیت بوجود آمده استفاده و به کمپ امریکایی ها مراجعه و از سازمان جدا شدم. حدود یک سال آنجا بودم بعد از آن تصمیم گرفتم به ایران برگردم.
انجمن نجات: تصمیم برای بازگشت را چگونه گرفتید؟
آقای فلاح: راستش چند وقت قبل از آنکه از سازمان جدا بشوم مادرم همراه برادرم به ملاقات من آمده بودند که این دیدار و گفتگوی آنان تاثیر بسیار زیادی هم برای جدا شدن از سازمان و هم برای بازگشت بر روی من گذاشت. در این ملاقات مادرم اطمینان داد که در بازگشت من مشکلی برایم بوجود نخواهد آمد و ما مورد عفو واقع شده ایم و افکار ما در رابطه با ایران اشتباه بوده و خانواده پشتیبانم هستند لذا درتابستان سال 83 بعد از یکسال اقامت در کمپ امریکایی ها به ایران بازگشتم.
انجمن نجات: آن سالها که در داخل سازمان بودی را چگونه توصیف می کنی؟
آقای فلاح:
در یک کلام بطور خلاصه و فشرده زندان بود. ما سالها از دنیای خارج اطلاعی نداشتیم. دسترسی به هیچ منبع خبری و رسانه ای نبود. در کنار آن کارهای جسمانی طاقت فرسا که موجب خستگی زیاد و نبود فرصت فکری موجب شده بود که ما نتوانیم فرصتی برای فکر کردن داشته باشیم، مثلا ابریشمچی یکبار گفت: نیروی سازمان قبل از اینکه سرش را روی بالشت برسد باید خوابش برده باشد و نباید به چیزی فکر کند. از طرف دیگربا نشست های طولانی و ترساندن افراد به زندان ابوغریب و آزارهای مختلف رعب و وحشتی را بوجود آورده بود که ماندن را ترجیع به رفتن می دادیم واین قسمتی از واقعیتی بود در مناسبات سازمان متحمل شدم.
بگذارید برایتان یک خاطره تعریف کنم تا بهتر سازمان و مسئولین آن را بشناسید ؛ یکبار مسابقه فوتبال بین دو کشور خارجی بود و تلویزیون عراق بصورت برفکی میشد و من و آقای حیدر نقاش از مسئولین خواستیم ایران هم این مسابقه را نشان میدهد و ما برای بهتر دیدن از کانال تلویزیون ایران استفاده بکنیم که نگذاشتن وهمان شب مسئول ما بنام ژیلا دیهیم ما را احضار و برخورد شدید نمود. که شما مرز ندارید و پس از وی اسدالله مثنی آمد و شروع به فحاشی نموده و اینکه شما باید حتی اگر یک مگس را که به ضرر رژیم باشد باید بگیرید واز آن استفاده کنید حال می خواهید از تلویزیون رژیم استفاده کنید؟! خلاصه برخورد شدیدی کردند که نگو و نپرس.
انجمن نجات: پس چگونه فکر جدا شدن و رهایی از فرقه و بازگشت به وطن در شما بوجود آمد؟
آقای فلاح: من نمیدانستم این طرف چه خبر است و خانواده ام در چه حالی می باشند و حتی جمهوری اسلامی کاری به ما ندارد و راه آزاد میباشد تا اینکه مادرم و برادرم به ملاقات آمدند. نکته جلب برخورد سازمان بود. سازمان می گفت اینها را اطلاعات فرستاده و اگر حرفی و صحبتی با شما میگویند همه حرف های اطلاعات رژیم است و دروغ میگویند. حتی من تعجب کردم که چه جوری آنها از ایران آمده اند و توانسته اند به اشرف بیایند و لذا با شک و دودلی حرف های آنها را باور میکردم. اما این ملاقات تاثیر خود را گذاشت وذهنیتم آزاد و راه را باز نمود.
انجمن نجات: آقای فلاح با توجه به شرایط فعلی سازمان و موقعیت افراد آن و تجربه شما راه حل پیشنهادی شما برای دوستانتان چیست؟
آقای فلاح: بهترین حالت ارتباط گیری خانواده و دیدن و ملاقات میباشد و اگردیدار میسر نباشد رفتن به اطراف محل سکونت آنان و اینکه بفهمند خانواده پشتیبان و در کنار آنان هستند و منتظر آنان می باشند و یا بوسیله دوستانی که جدا شده و در آنجا می باشند بشود ارتباط گیری کرد و آنان را آگاه نماییم تا حصار تشکیلات را شکسته و شرایط جدا شدن را بوجود بیاورند، حقیقتا این بچه ها نمی دانند دنیا چه خبر است و بیرون از تشکیلات خانواده و دوستانی هستند که در انتظار آنان و فضای آزاد وجود دارد که میتوانند در آن زندگی کنند.
انجمن نجات: آقا حبیب! آیا شما دوست دارید قدمی و یا کاری برای رهایی آنان انجام بدهید؟
آقای فلاح: ببینید من خود یکی از قربانیان این سازمان بوده و زجر کشیده می باشم برای همین اگر بدانم میتوانم کاری انجام بدهم حتما کمک و یاری نموده و در اینجا رسما به شما میگویم آماده هر گونه همراهی برای آزادی دیگر افراد اسیر در تشکیلات سازمان بوده و این احساس آزادی و رهایی که من بدست آورده ام را میخواهم به دیگر دوستانم هدیه داده و بدانند که جدا شدن از سازمان مانند دوباره بدنیا آمدن می باشد و دنیای خارج از مناسبات دنیای زندگی، دنیای عشق، دنیای عاطفه، دنیای بودن و وجود داشتن می باشد.
انجمن نجات: آقای فلاح اگر ممکن است در خصوص وضعیت فعلی خودتان توضیح مختصری بفرمایید.
فلاح : الحمدالله بعد از بازگشت به ایران و همراهی خانواده توانستم به زندگی عادی باز گردم و تشکیل خانواده داده و در حال حاضر دارای همسر و یک پسر یازده ساله میباشم. که در کلاس چهارم ابتدایی مشغول تحصیل میباشد و خودم نیز شغل آزاد دارم و به لطف خدا از همسر و فرزند و زندگی ام بسیار خرسند و راضی هستم که خود امید و انگیزه ایست برای مبارزه با مشکلات و تالمات گذشته و تلاش برای کمک به رهایی سایر دوستانم در بند فرقه رجوی.
در خاتمه ضمن تشکر از وی و آرزوی موفقیت و سرفرازی برای وی و خانواده محترمش، امید است که هر جه زودتر شاهد جدا شدن دیگر دوستان خود از این فرقه منحوس باشیم.

خروج از نسخه موبایل