تشکیلات مجاهدین خلق همواره دایره اصطلاحات و واژگان مخصوص به خود داشته است. اصطلاحاتی چون رهبر عقیدتی، انقلاب ایدئولوژیک، رقص رهایی، غسل هفتگی و غیره هر کدوم در مقاطع گوناگون نقل دهان رسانه های تبلیغاتی مجاهدین خلق بوده اند. اصطلاحی که اخیرا در پروپاگاندای مجاهدین خلق بسیار مطرح می شود، اصطلاح «کانون شورشی» است که البته از ابداعات این تشکیلات نیست.
چنانچه در مطالب گوناگون بارها یادآوری شده است، کانون شورشی مفهومی بود که در زمان انقلاب کوبا به فرماندهی چه گوارا شکل گرفت و در بسیج کردن توده های اجتماعی علیه رژیم های مستبد، موفق عمل کرد اما سران مجاهدین خلق این تجربه موفق را همچون بسیاری دیگر از مفاهیم ارزشمند و آرمانی چون وطن پرستی، خلق، مبارزه برای خلق، آزادی و بسیاری مفاهیم مقدس دیگر به لوث ذات خشونت ورز و ریاکار خود آلودند.
آن ها با عملکرد پنجاه ساله سراسر خشونت و خیانت خود این مفاهیم را چنان تنزل داده اند که مفهوم قرآنی «مجاهدین» که خداوند بارها آن ها را ستوده است، اکنون در ذهن مردم ایران نماد خیانت و خشونت است و در دل های آن ها رعب و وحشت می آفریند. پس از 30 خرداد سال 1360 و اعلام مبارزه مسلحانه که نیروهای مجاهدین خلق به سادگی به روی مردم کوچه و خیابان آتش گشودند، مفهوم مجاهد با تروریست برابر شد. در این عملیاتها، فقط افرادی مورد هدف قرار گرفتند که غیر مسلح بودند.
اگر امروز در نیوزلند تروریست نژادپرستی به سادگی آتش به روی مردم بی گناه می گشاید، سازمان مجاهدین خلق، چهل سال پیش، بدون پردهپوشی، موارد و نمونههایی از ترورهای شهروندان عادی را در نشریات خود با افتخار عنوان می کرد و از این عملیات های تروریستی با عناوینی مثل «اعدام انقلابی» و «آتش قهر خلق» یاد میکرد.
در راستای همین عملیاتها، روز شنبه ۲۵ مهرماه ۱۳۶۰، مصادف با روز عید غدیر خم، تشکیلات مجاهدین خلق با منفجر کردن یک اتوبوس شهرداری که حامل مردم عادی در شیراز بود، دو کودک را به شهادت رسانده و عدهای دیگر را به شدت مجروح کردند. لیلا نوربخش کودک دوساله ای بود که در این حمله دلخراش پیش چشم مادر و خواهرش زهرا سوخت.
فاطمه طالقانی کودک دیگری بود که به جرم اینکه فرزند پدر و مادری انقلابی بود در حالی که در کانکس محل سکونت خانواده اش در اردوی جهادی در خواب ناز بود به آتش کشیده شد و از جسد او تنها استخوان جمجمه و پایش به جا ماند.
در میان قربانیان مجاهدین خلق، شهروندان و غیر نظامیان بسیارند که در بالا تنها به دو نمونه اشاره شد و با یک جستجوی ساده می توان انبوه قربانیان مجاهدین را که همه از میان «خلق» بودند، یافت.
واژه «خلق»، در قاموس مجاهدین با کودک کشی و برادر کشی برابر شده است چنانچه پس از اتحاد مسعود رجوی با صدام حسین، دشمن در حال جنگ با ایران، اصطلاح «ارتش ازادی بخش ملی » در خیانت به وطن، جاسوسی برای دشمن، کشتن سرباز هم وطن و صدها عمل ضد امنیت ملی دیگر، تبلور یافت.
یکی دیگر از این اصطلاحات دهان پرکن، «انقلاب ایدئولوژیک» است که عملا با طلاق اجباری، جدایی کودکان از والدین، تجرد مادام العمر مردان سازمان و ازدواج صد ها زن از اعضای فرقه با مسعود رجوی، عینیت یافت.
در تاریخ حیات مجاهدین خلق به ویژه پس از استحاله آن به فرقه ای مخرب، می توان نمونه های بسیار دیگری از به سخره گرفتن مفاهیم عمیق انسانی و اجتماعی یافت که در اینجا به اجمال فقط به ذکر چند نمونه دیگر بسنده شده است.
امروز نیز کانون شورشی عمیقا با آنچه که از بطن مردم آمریکای لاتین برمی آمد متفاوت است. در حالی که تشکیلات مجاهدین خلق ظاهرا در پی احیای کانون های کودک کشی دهه شصت است اما حقیقت چیز دیگری است.
تشکیلات مجاهدین خلق در واقع در حال مبارزه با کانون های شورشی است که این روزها توسط اعضای جدا شده در آلبانی شکل گرفته است، کسانی که به دنبال احقاق حقوق قانونی خود از طریق نهاد های بین المللی هستند. حتی می توان از کانون های شورشی که در درون تشکیلات در کمپ اشرف 3 در نزدیکی تیرانا شکل گرفته و موجب شده است که روند جدا شدن از آن شدت یابد، یاد کرد. یا شاید بتوان با استناد به گفته یکی از اعضای جدا شده، سیامک نادری، کانون های شورشی را در قالب کانون های فرماندهان زن مجاهدین خلق دید که هر روزه مجبور هستند در قالب تیم های دو یا سه نفره، فرماندهان مرد را در روسپی خانه های شهر تیرانا رصد کنند.
آنچه مسلم است این است که جمع شدن چهار پنج نفر با صورت های پوشانده و عکسی از سران فرقه رجوی در بیابانی که معلوم نیست در کجای این کره خاکی است یا به آتش کشیدن تصاویر سران جمهوری اسلامی، تجسم کانون شورشی نیست. واقعیت امر این است که حتی اگر نفرت مردم ایران از مجاهدین خلق را نادیده بگیریم مجاهدین خلق آنچنان درگیر مسائل داخلی و تناقضات نیروهای درونی هستند که توان ایجاد هیچ تشکل کارآمدی در داخل ایران را ندارند.
مزدا پارسی