بار دیگر خبر فوت یکی از اعضای مجاهدین خلق در صدر اخبار این تشکیلات منتشر شده است. با توجه به اینکه اکثریت اعضای مجاهدین خلق در دهه های میانی عمر خود به سر می برند، در سال های اخیر مرتبا شاهد انتشار اخبار فوت این افراد بوده ایم. و همواره عنوان « درگذشت مجاهد صدیق» یکی از تیتر های متداول رسانه های مجاهدین خلق بوده است.
مرحوم محمد کلاته و امثال او که بخش عمده عمر خود را در تشکیلات رجوی گذرانده اند، در واقع دوران جوانی و میان سالی شان تباه شده. بر اساس نظریه روان شناس مشهور، اریک اریکسون، رشد روانی-اجتماعی افراد شامل هشت مرحله است. او براین باور است که افراد در هر مرحله از رشد در زندگی، با یک تضاد روبرو میشوند که نقطه عطفی در فرایند رشد خواهد بود. به باور او، این تضادها در به وجود آوردن یک کیفیت روانی یا ناکامی موثر اند. در خلال این دوره، هم زمینه برای رشد شخصی بسیار فراهم است و هم برای شکست و ناکامی. بر اساس این نظریه، بیشتر اعضای مجاهدین خلق مراحل ششم و هفتم دوران رشد خود را در این تشکیلات می گذرانند و اگر عده اندکی زنده بمانند و دوام بیاورند، مرحله هشتم را نیز در حصار های این تشکیلات حضور دارند.
اریکسون برای مرحلهی ششم، حس تعلّق در برابر انزوا و گوشه گیری را قائل است. این مرحله، دوران اولیه بزرگسالی، یعنی زمانی که افراد به کشف روابط شخصی میپردازند را در بر میگیرد. اریکسون عقیده دارد که برقرار کردن روابط نزدیک و متعهدانه با دیگران ضرورت دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، روابط مطمئن و متعهدانهای را به وجود خواهند آورد. در حالی که اعضای مجاهدین خلق در فضای خفقان تشکیلاتی، بدون اساسی ترین آزادی های فردی، تحت شدیدترین کنترل های ذهنی و جسمی به سر می برند.
به دستور رهبر تشکیلات، اعضا ملزم به تجرد اجباری هستند، دوستی میان اعضا، عشق به خانواده، همسر و فرزند ممنوع است. در این جهان منزوی دور از دنیای آزاد، فضا برای بعد منفی این مرحله رشد یعنی انزوا طلبی و گوشه گیری کاملا آماده است و اگر حتی فرد مراحل رشد پیشین را به بهترین نحو گذرانده باشد، احتمال قربانی شدنش در فضای فرقه ای مجاهدین خلق بسیار قوی است.
مرحلهی هفتم، فعالیت در برابر رکود نام گرفته است که همان دوران بزرگسالی است که افراد در آن، به ساختن زندگی خود ادامه میدهند و تمرکزشان بر روی شغل و خانواده قرار دارد. کسانی که در این مرحله موفق باشند، حس خواهند کرد که از طریق فعال بودن در خانه و اجتماع خود، در کار جهان مشارکت دارند. آنهایی که در به دست آوردن این مهارت ناموفق باشند، حس غیرفعال بودن، رکود و درگیر نبودن در کار دنیا را پیدا خواهند کرد. اعضای مجاهدین خلق در این مرحله تنها مشارکتشان در مسائل فنی تشکیلات است. سران تشکیلات سعی می کنند آن ها را با القابی چون، «گوهر بی بدیل» و «مجاهد صدیق» فریب دهند اما در واقع با نشست های بی شمار خود انتقادی و فشار جمعی عزت نفس، و اعتماد به نفس، حس تعلق و فعالیت مولد را در آن ها تخریب می کنند.
برای مجاهدین خلق سال های حضور در سازمان برابر است با مرحله سراسر رکود که نهایتا اگر به مرحله هشتم یعنی کهنسالی برسند، به ناامیدی مطلق می انجامد در حالی که بعد مثبت این مرحله می تواند به خردمندی و فرزانگی بیانجامد.
علی اکبر کلاته معمری، به زعم مریم رجوی پس از «رزمی سی ساله »، در سن 54 سالگی در حالی دور از خانواده و تعلق به آن ها دیده از جهان فروبست که شاید تنها دستاورد او درعمر تشکیلاتی اش این بود که به گفته سازمان نیروی تشکیلاتی «سخت کوش و مایهگذار پست مهندسی و تأسیسات» بود و احتمالا همین فعالیت های جسمی طاقت فرسا که سران مجاهدین روزانه اعضا را به اجبار وادار به انجام آن ها می کند یکی از دلایل مرگ زود هنگام او است.
همچنین، محمد رزاقی یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی در واکنش به خبر فوت آقای کلاته در صفحه فیس بوک خود می نویسد: « بر خلاف ادعاهای فرقه رجوی که گویا اکبر مجاهد بود ؛ مجاهد بودن را انتخاب کرد. باید بگویم من اکبر را از سال 74 از نزدیک می شناختم و مدتی هم در یگان ترابری و در اردوگاه جلولا با هم بودیم. اکبر از پیوستن اش به فرقه رجوی کاملا پشیمان بود و آنچه باعث شده بود در فرقه رجوی بماند تماما از ترس برای برگشت به پیش خانواده اش بود. وقتی در تعمیرگاه با اکبر کلاته تنها بودیم و فرصت صحبت می شد از پشیمانی و اینکه از چاله اسارت در آمده و در چاه رجوی افتاده صحبت می کرد. همچنین اکبر به لحاظ جسمی مشکل خاصی نداشت. اما معلوم می شود فشارهای روحی و جسمی اکبر را زمین گیر کرده بود.»
مستندات و خاطرات دیگر افراد جدا شده نیزنشان می دهد که سال های حضور در تشکیلات مجاهدین خلق بی حاصل ترین بخش عمر این افراد است. گواه روشن آن این است که با وجود آن که این افراد بخش عمده ای از این سال ها را در خاک کشور عراق گذراندند، اکثرا آشنایی بسیار اندکی با زبان عربی دارند. در حالی که هر فرد عادی همین مدت را در خاک کشور دومی باشد تا حد زیادی موفق به یادگیری زبان آن سرزمین می شود.
شاهد دیگر این قضیه، اسرای جنگ ایران و عراق هستند که بسیاری از آن ها در دوران اسارت علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی، فرانسه، روسی و بسیاری مهارت های دیگر از هم سلولی های خود در اردوگاه های عراقی آموختند و پس از آزادی توانستند در آزمون های ورودی دانشگاه های ایران شرکت کنند و ادامه تحصیل بدهند.
این روزها که فرقه مجاهدین خلق مرتبا خبر درگذشت اعضایش را منتشر می کند، نه نوزادی در این فرقه متولد می شود و در پی روشنگری های سال های اخیر، نه عضو تازه ای به آن ها می پیوندد. اعضای رده بالا نیز که عمر خود را صرف استثمار رده های پایین تر کرده اند حاصلی نمی برند چراکه خود نیز عمری را برای حفظ رهبریت مطلق فرقه صرف کرده اند. از رهبریت مطلق هم تنها نامی مانده است که گاه به گاه پیامی را به او نسبت می دهند.
مزدا پارسی
منبع: وبسایت دانشنامه روان شناسی و علوم تربیتی