بار دیگر فرصتی دست داد تا سری بزنیم به مناطق سیل زده لرستان در بخش معمولان و دیداری تازه کنیم با خانواده علی عسگر جعفرپور که ساکن روستای چم مورت از توابع معمولان هستند.
روز گذشته اعضای انجمن لرستان به اتفاق تصمیم گرفتیم تا به مناطق سیل زده سفر مجددی داشته باشیم تا از وضعیت پیشرفت کمک رسانی و بهبود وضعیت سیل زدگان اطلاع جدیدی حاصل کنیم، ساعاتی درکنارشان باشیم و در حد توان کمکی کرده باشیم.
از این رهگذر براساس وظیفه دیدار با خانواده جعفرپور را نیز در اولویت گذاشتیم و از میان راههای تخریب شده از سیل، دیوار های فروریخته و زمین های کشاورزی که براثر سیل همه به بستر رودخانه تبدیل شده بودند، و روستاهای تخریب شده، بسختی توانستیم روستای چم مورت را تشخیص بدهیم، نهایتا با شک و تردید خود را به چم مورت رساندیم و سری به منزل جعفرپور زدیم.
طبق معمول این خانواده با اعضای انجمن آشنایی دیرینه و صمیمیت خاصی داشتند، مادر علی عسگر با پوشش زیبای محلی لری درب را برویمان باز کرد و با لهجه شیرین لری ما را برادران خودش خطاب نمود و از ما دعوت کرد تا به داخل خانه برویم. جویای وجود و احوالات دوست و یار دیرین انجمن، آقای مرادحسین جعفرپور شدیم که همسرش جواب داد: حاجی برای پیگیری خسارات ناشی از سیل به معمولان و خرم آباد رفته است. از بقیه برادران علی عسگر پرسیدیم، مادر علی عسگر جواب داد که همانطور که شاهد هستید بعد از سیل اخیر و خرابیهای ناشی از آن دیگر وقت تلاش و فعالیت و کوشش سخت مرادن و زنان اهل محل است که دوشادوش نیرو های جهادگر و امدادی که به کمک مردم منطقه آمده اند برای سر و سامان دادن و بهبود وضعیت زندگی از هیچ کوششی فروگذار ننماییم و فرزندان من هم از این جمله مردانند و در اینجا دقیقا جای علی عسگر خالیست که اگر اینجا بود قطعا از فعالین و تلاش گران اصلی بود.
البته همانطور که مادر علی عسگر اشاره کرد ما خودمان هم که در این مسیر از خرم آباد تا معمولان گشتی زدیم و به مناطق سیل زده سرکشی کردیم و به نیروهای جهادی و امدادی، رانندگان کمپرسی ها و لودر و بلدوزرها که با تابلوهایی اعزامی از قزوین، البرز، اردبیل و اصفهان بسختی و جدیت تمام مشغول کار بودند سری زدیم و ضمن خسته نباشید به همه فعالین با آنها وارد گپ و گفت صمیمی شدیم و از تلاشهای آنان تشکر و قدردانی نمودیم.
در حاشیه رودخانه شهر معمولان تمام خانه ها مملو از گل و لای بود که در نگاه اول با حالتی مایوسانه، غرق در نگرانی و نا امیدی شدیم که ای وای چند سال طول میکشد تا این مردم بتوانند به زندگی قبلی و آرامش خود بازگردند اما وقتی کمی جلو تر رفتیم و دسته های چند نفره از جوانان محلی که در جمع و ترکیب هموطنان عزیز که از شهر هایی از جمله مشهد و کرمان، اصفهان و تبریز و…شهرهای مختلف با لباس های متفاوت از لباس بسیج گرفته تا سپاهی، از طلبه های جوان گرفته تا ورزشکاران همه و همه با جدیت و روحیه بالا مشغول پاکسازی خانه های مردم بودند و بطور لحظه ای به مردم منطقه پیام امید و زندگی میدادند که با دیدن این صحنه روحیه ما نیز عوض شد.
بله برگردیم به موضوع خانواده جعفرپور.
مادر علی عسگر مصرانه از ما دعوت میکرد تا برای ناهار و چایی و پذیرایی ظهر آنجا بمانیم اما از آنجاییکه فرزندانش همه مشغول کارهای مرتبط با سیل بودند، تنها به دقایقی بسنده کردیم که در کنار دونفر دیگر از اعضای خانواده شان از جمله جوان خوش برخوردی که برادرزاده علی عسگر بود به گفتگویی خودمانی بپردازیم و مادر برای پسرش پیامی ارسال نماید که اینک از طریق این مطلب پیام این مادر مهربان را به فرزند عزیزش در چنگال رجوی میرسانیم.
مادرعلی عسگر: سلام پسرم. از راه دور روی ماهت رو میبوسم و دوست دارم آنچنان در آغوشت بگیرم تا درد دوری و فراق تو و آلام سیل و رنج های سالیان را یکباره فراموش کنم.
امروز بیشتر از هر زمان دیگر به وجودت احتیاج دارم، وقتی میبینم فرزندانم یحیی و یعقوب و محمود با فرزندانشان همه در این بحران سیل با دلسوزی و غیرت و شجاعت در مقابل سیل ایستادند و خانه و زندگی خود و سایر اهل روستا و شهر مان را نجات دادند و وجود یک مرد، یک جوان در پیشبرد کارها نقش تعیین کننده ای دارد و اینجاست که آن شعر لری: بی برای کشتمه نه تش گوله …. هر برارت بمیره شمشیرت کوله. مصداق پیدا میکند.
بله علی عسگر عزیز؛ بسیار بسیار خوشحال و خوشبختم که هستی و هنوز امید دارم که بزودی برگردی و در جمع خانواده کانون آن را گرم و گرمتر کنی اما نبودنت بخصوص در این شرایط برای من و پدرت و خواهر و برادرانت خیلی خیلی محسوس است.
علی عسگر عزیزم خودت خوب میدانی که من و پدرت چندین بار به عراق آمدیدم و تا جایی که حنجره مان توان داشت در مقابل پادگان اشرف نام تو را فریاد زدیم اما افسوس که رهبران ضد بشر این سازمان مانع از دیدار ما با شما شدند.
حال با امید زندگی میکنیم و امیدواریم شما هم مانند ما مشتاق دیدار باشی و تمام تلاش و توان و شجاعت و جسارت خودت را بکار بگیری و خودت را به آغوش خانواده برسانی تا درجمع سایر برادرانت برای کمک به خانواده و سایر همشهری های سیل زده نقشی اساسی و پشتیبان ایفا کنی.
با ثبت پیام مادر علی عسگر، تصمیم به خداحافظی گرفتیم غافل از اینکه اهل خانواده به آقای جعفرپور در خرم آباد اطلاع داده اند که اعضای انجمن اینجاهستند و او نیز طی تماس تلفنی بسیار مصرانه و جدی اصرار داشت که ناهار انجا بمانیم تا ظهر خودش برمیگردد اما بدلیل ضیق وقت و قصد دیدار سایر خانواده ها و سیل زدگان نتوانستیم و در میان تعارفات و مهربانی ها از این خانواده خون گرم و مهمان نواز خداحافظی گرفتیم.