در آن شبیخون ممتد متجاوز خونریز، شبهائی که خورشید، چشمانش خون می شد!!!
بازجوئی های شبانه شروع شد، دیگر وقت و بی وقت، نصفه های شب درب سلول باز شده و به اتاق بازجوئی برده می شدم. هر شب که بازجوئی برده می شدم، همه کاخ های آرزویم که از سازمان و شخص رجوی ساخته و پرداخته بودم، بیشتر فرو می ریخت.
آن شب های سیاه، فروغ سنگدل و فاضل که بازجویان مستقیم پرونده من بودند، البته به دستور شخص رجوی، همه انسانیت، همه شرافت و همه ارزشهای متعالی انسانی را با دستان خون آلودشان به قربانگاه می بردند.
مادران، پدران، برادران و خواهران! فرزندان شما را در اشرف امثال فروغ و فاضل شکنجه و زندانی می کنند. اگر خوب به چشمان تک تک بازجویان در مجاهدین نگاه کنید، در عمق چشمان آنها، ذره ای از عاطفه، نشانی از انسانیت، بارقه ای از مهربانی را هرگز نخواهید دید. این محصولات و تولیدات دستگاه فرقه ای مسعود رجوی است! همه نفرات ضد اطلاعات و بازجوها و شکنجه گران ارتش اسارت بخش رجوی این گونه هستند! انسانیت در همه آن ها کشته شده است! رجوی به ذهن همه این ها هم تجاوز کرده است.
فرزندان ما را امثال این بازجویان ساعت ها، شکنجه کرده اند!
بله، زنان شورای رهبری، شکنجه گران و بازجوهای خیلی حرفه ای دارند!
عزیزان ما را در اشرف، تا سرحد جنون و فراتر از طاقت یک انسان به دستور این زن ها شکنجه کرده و کشته اند!
کوروش بچه سنندج به دستور این زن، بعد از ضرب و شتم فراوان، در سلول داخل پتو پیچیده شد و از زندان اسکان، به قربانگاه رفت!
ناصر، بچه خوزستانی دراثر زندان انفرادی طویل المدت در سلول بغلی من، تعادل روانی خود را از دست داد و مدام سرش را به دیوار می کوبید! او هم به دستور این زن برده شد وهرگز کسی اورا ندید!
خیلی ها به دستور این سنگدل ها، ناپدید شدند! آنها از سرنوشت همه گمشده ها، همه زندانیان و همه مخالفان دست اول رجوی خبر دارند. اطمینان دارم روزی فرا خواهد رسید که به تک تک جنایاتشان اعتراف خواهند کرد.
یکی از حرفهای من همیشه این بوده و هست که به چه دلیل باید در اشرف بیشتر از 6 ماه تمام زندانی می شدم؟ به کدام جرم؟ کسانی که در این رابطه در جریان بوده و یا نگهبانان یا بازجویان من بوده اند روزی اگر وجدان داشتند در رابطه با آنچه که بر من در آن 6 ماه انفرادی گذشته، خواهند گفت. من در طی آن 6 ماه سیاه حتی هواخوری هم نداشتم و از آن زندان فقط برای بازجویی بیرون می رفتم، اسم زندان را گذاشته اند تحت مراقبت، تحت برخورد؟؟!!!! زندان زندان است، حبس کردن کسی و در هر محل و یا جایی که باشد و بعد هم شکنجه روحی و روانیش آیا زندان نیست؟!!
مگر شما از میلیشیاهای خونین بال برای ماهایی که به اشرف آمده بودیم تعریف نمی کردید که به ما انگیزه مبارزاتی بدهید؟ مگر نمی گفتید که رژیم جمهوری اسلامی چگونه آنها را یا اعدام می کرد و یا شکنجه روحی و جسمی و یا آنها را زندانی می کرد؟ مگر جز این بود که خود شما هم همین کار را می کردید منتها شما با اعضای خودتان این کار را می کردید. من هرگز آن زجری که در اشرف کشیدم را فراموش نکرده و نمی کنم، زجر و ظلمی که شما در حق من کردید فقط دوران زندانم نبود بلکه بعد از زندانم هم کم به من زجر ندادید! من هرگز و هرگز و هرگز شما را نبخشیده و نخواهم بخشید!!
هنوز داد و بیدادهای فروغ، فاضل، اسداله، نعمت و … را فراموش نکردم، فراموش نکردم که شب اول به خاطر وحشت و ترسی که کرده بودم زبانم مثل یک سنگ شده بود و ساعتها در شوک بودم، فراموش نمی کنم وقتی که اسداله مثنی به من گفت یا این برگه ای که من بهت می گویم بنویس و امضا کن و یا ۲ سال دیگر در همینجا تو را نگه می داریم و بعد هم ۱۰ سال می روی زندان ابوغریب پیش عراقیها و بعد هم اگر زنده ماندی عراقیها تو را با اسرا عوض خواهند کرد!! هنوز داد و بیدادهای فروغ پاکدل یادم نرفته و هرگز نخواهم بخشیدش. امیدوارم که تک تک آنهایی که در آن پروسه، مسئول زندانی کردن من بوده اند این مطلب را بتوانند بخوانند و دلم می خواهد بدانند که هرگز آنها را نخواهم بخشید و همیشه آرزو می کنم که تا آخر عمرشان با تمام سلولهایشان زجر بکشند.
فراموش نکردم و نخواهم کرد وقتی که فروغ پاکدل این زن کوتوله عقده ای با اون عینک بزرگش که آدم از دیدن قیافه اش وحشت می کرد چطوری روی میز می کوبید و تلاش می کرد من را به وحشت بیاندازد. من هیچ کدام از آنها را نمی بخشم!!!
روزگاری من، ماهها در زندان های انفرادی در اشرف محبوس بودم، باهمه خوشحالی و سرور اعلام می کنم و ایمان دارم که دنیا، دنیای کوچکی است و امروز فروغ را که همیشه خود را از دوربین ها مخفی می کرد، سازمان مجبور شده علنی کند و جلوی دوربین دم از سیاست می زند! دادگاهی خواهد شد، حتما یک روز جزو شهادت دهندگان در دادگاهی خواهم بود که امثال این بازجوها را محاکمه خواهد کرد.
ادامه دارد…
محمدرضا مبین، کارشناس ارشد عمران، سازه