بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ و ورود فرقه رجوی به فاز نظامی و نبرد مسلحانه با جمهوری اسلامی ، اقدامات مرحله ای متفاوتی از سوی این جریان تروریستی در قالب انفجارات ، ترورهای خشونت بار خیابانی ، مقابله نظامی در خیابان همانند ۵ مهر سال ۱۳۶۰ و استقرار در کردستان و انجام عملیات ایذایی بوقوع پیوسته است. تابستان خونین ۶۰ اوج وحشیگری این گروه تروریستی با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سپس انفجار دفتر نخست وزیری رقم خورد. مسعود رجوی ادعا کرد انفجار حزب ، انفجار خشم خلق بود!! و سران حکومت در وحشت مطلق سیاسی قرارگرفته اند. او در آن زمان در نشریه مجاهد ادعا نمود «خمینی بالاخره تضاد ما با ارتجاع را به نقطه انفجار کشاند لکن صدای مهیب انفجار در راس ساعت ۲۱ شب یکشنبه ۷ تیر بلند شد. صدایی که در ایران و جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت از فردای آن روز رژیم خمینی دیگر مرده هست».
این درحالی بود که به واسطه خلق و خوی قدرت طلبی رهبری مجاهدین از هر شیوه و ترفند برای ضربه زدن به کشور استفاده شد. آقای سعید شاهسوندی از اعضای جدا شده سازمان در زمینه انفجارات تابستان ۶۰ به موضوع دست یابی مجاهدین به تسلیحات و مواد انفجاری در انبارهای اسلحه رژیم سابق اذعان می کند و می گوید: «واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب و فتح پادگانها و مراکز لجستیکی نظام شاهنشاهی، بسیاری از امکانات در اختیار بسیاری نیروها و از همه مهمتر سازمان مجاهدین که نیروی متشکلی بود قرار گرفت و اینها هیچ کمبودی از لحاظ مواد انفجاری، اعم از نوع پلاستیک و نوعهای پیشرفته آن نداشتند. پادگانها پر از اسلحه و سلاح و مواد منفجره بود. من روزهای اول انقلاب خودم شاهد بودم که بسیاری از اینها را از گوشه و کنار میآوردند و همان بخش را که گفتم بخش و هسته اولیه اطلاعات همان موقع یکی از مسئولیتهایش سازماندهی این کارها و بستهبندی و جادادن آن در جاسازیهای مختلف در گوشه و کنار شهر و حتی در کوه و بیابان بود».
ایجاد بلوا و آشوب های خیابانی و به تعطیلی کشاندن مدارس در دو سه سال اول انقلاب ، زمانیکه امریکاییان مرتبا بر تحریم های اقتصادی و نظامی می افزودند و اتفاقات طبس و نوژه همدان را به اجراء در می آوردند و جاسوسی از همان ابتدا و روزهای اول جنگ توسط بعضی عناصر هوادار سرباز در خطوط جبهه و انتقال آن به دشمن بعثی ، همگی از اقدامات ضد میهنی این جبهه دشمن بودند. گرفتن وقت و انرژی از حاکمیت انقلابی بعد از سرنگونی حکومت شاهی و کسب مولفه های ستون پنجمی برای امریکا و ارتجاع منطقه ، امتیازی بود که مسعود رجوی در کنار پیشبرد مقابله مسلحانه بتدریج و با سرعت کسب می کرد.
هنر دو رویی او در تایید اقدام دانشجویان خط امام در تسخیر سفارت امریکا و فراخوان های مکرر او در همان زمانها از افشاگری های همان دانشجویان همچنان در برگ های چاپ شده نشریه مجاهد به چشم می خورد. ضمن اینکه اسدالله مثنی از مسئولین فعلی سازمان در آلبانی از نفرات نفوذی در دانشجویان خط امام بوده و حتی در یکی از افشاگری ها به هنرنمایی نیز می پردازد. چنین فعل های سیاسی بعد ها در سال ۱۳۸۳ با انعقاد قرارداد ۱۶ ماده ای مجاهدین با نیروهای امریکایی به شکلی عجیب و اختلاف ماهوی ۱۸۰ درجه ای به الزام همکاری های اطلاعاتی آنان با امریکاییان تغییر یافت. زندگی جدای از توده های مردم بتدریج شرایط قرارگرفتن و ایزوله شدن را با انتقال به خاک کشور عراق و مدیحه سرایی برای ارباب جدید، صدام حسین فراهم آورد. به یکباره همان اقدامات تروریستی به شکل تشکیل ارتش ۳۰۰۰ نفره و مسلح شده از سوی ارتش عراق تغییر یافت. حالا اطلاعات ارتش عراق به واسطه اینها برتوانمندی خود در بازجویی بهتر از اسرای ایرانی افزوده بود. بتدریج تبلیغ علیه ایران در اردوگاه اسرای ایرانی و تلاش برای جذب اندک افرادی از آنان برای افزایش نفرات پادگان اشرف شکل می گرفت. عملیات «چلچراغ» و بلافاصله «فروغ جاویدان» از پرونده های سیاه و جابرانه و ظالمانه مسعود و مریم رجوی در مقابله با مردم ایران بشمار می آیند. علیرغم اینکه خیل زیادی از آنان به هلاکت رسیدند ولی چهره منفور خود را بیش از پیش نزد افکار ایرانیان به نجاست آلودند. اینک مطمئنا سازمان تروریستی مجاهدین در یک انزوای سیاسی کامل علیرغم دم تکان دادن های بزک شده و هدایت شده ، قرارداشته و ضمن اینکه تاکنون نتوانسته به نقد رفتارهای خشونت طلبانه گذشته خود بپردازد. آنان همچنان بر طبل حمله امریکای جنایتکار علیه ایران و سرزمین مان می کوبند تا هرچند به امتیازتی در فرومایگی بیشتر خود برسند.
سیامک جم