سریال اشرف، تمام شد

روزگاری در پادگان اشرف درعراق ، هرگز برای ما متصور نبود که جایگزینی برای این اشرف در جهان پیدا شود.هر روز هم بر قداست اشرف تاکید شده و تمام استراتژی مسعود رجوی سوار بود بر سرنگونی از عراق و پادگان اشرف! اما روزگار به ما ثابت کرد که شاید اشرف دومی هم باشد و آن لیبرتی بود! سازمان مجبور شد با فضاحت تمام ، اشرف را تخلیه و به صاحبان اصلی آن یعنی مردم عراق بازگرداند. در قدم بعد نوبت به اخراج از عراق هم رسید و ضربه کاری تر به فرقه رجوی زمانی اتفاق افتاد که قرار شد سازمان از کشور عراق اخراج شود و روزگار، اشرف 2 را هم تعطیل کرد و سازمان در همدستی کامل با آمریکا به یک مستعمره فقیر این کشور در جنوب اروپا منتقل شد. مسعود رجوی در ادامه روند اشرف سازی ، محل جدید را که در یک روستا بود ، اشرف 3 نامگذاری کرد. دیگر برای همگان این مسئله جا افتاد که رجوی دست به یک بازی زده و چون از عدد” هزار”! خوشش می آید ، ما باید تا هزار اشرف صبر کنیم ، بعد رجوی بیاید و در یک روز رویائی ،” رژیم ایران” را سرنگون کرده و بر کرسی رهبری ایران تکیه بزند.
اما این وسط پیرمردی از جیره بگیران رجوی ، جو گیر شده و در صحبت های اخیر خود در اشرف 3 ، مهرپایانی بر قصه طولانی اشرف ها زد. این پیرمرید بازنشسته رجوی ، کسی نبود جز :” جوزف لیبرمن”! او گفت :
” داستان تمام اشرفیها انگیزاننده است. دیدن محلی به چنین زیبائی مثل یک رویا است اما می دانم که رویای اصلی هنوز در راه است.رفتن ما با همدیگر به ایران مستقل و آزاد با رهبری خانم رجوی ومجاهدین. یک روز در اشرف 4 جمع خواهیم شد و آن در تهران خواهد بود”!
چند نکته کوچک در این جملات کوتاه نهفته است :
1- رفتن به تهران یک رویا است ، رویا هم که هرگز به حقیقت نخواهد پیوست.
2- ” ایران مستقل” هم کشک شد چرا که استقلالی که قرار است با همراهی یک آمریکائی باشد ، از همان بهارش پیداست که زمستانش چه خواهد شد.
3- اگر اینقدر تاکید می شود که با رهبری خانم رجوی! پس مسعود رجوی غزل خداحافظی را خیلی وقت است که خوانده و مرده است.
4- اگر تهران همان اشرف 4 خواهد بود ، پس دیگر باید خوشحال باشیم که سریال اشرف سازی به قسمت پایانی خود رسیده است.
5- بر طبق فرموده های جناب جوزف خان ، لشگر پیرمردان باید آماده نبرد سرنگونی باشند ، که بعید می دانم سن و سال اشرف نشینان که دوران بازنشستگی خود را سپری می کنند ، چنین اجازه ای به آنان بدهد.
توهم سرنگونی دیگر رفته رفته برای خود اشرفی های فرقه رجوی هم ، یک رویا شده و شب ها فقط خوابش را می بینند. در کنار مرزها وبا حمایت صدام و نیروهای جوان و توپ و تانک ، قدمی به سوی ایران برداشته نشد ، اکنون در آلبانی بدون آن موارد ، با لشگر پیرمردان و پیرزنان پوشکی ، نمی دانم چه خواهد شد ؟
بنده خدا این جوزف لیبرمن ها ، که توان حاضر ، حاضر گفتن را هم نداشتند و به زور دستشان را بالا می بردند ، مثل همان” مک کین” شاید این بار آخرین بارشان باشد که از این اشرف و از آخور مجاهدین خوردند و می برند! من اگر جای این جوزف لیبرمن بودم سعی می کردم از این آخرین سفر خود ، بیشترین لذت را ببرم ، چرا که ممکن است مثل مک کین ، آرزو به دل بماند و اشرف بعدی را نبیند …
فرید

خروج از نسخه موبایل