فرشته هدایتی، بازتاب مهارگسیختگی مریم رجوی
هنوز چند روز از حمله سخیف ستاد امنیت فرقه مجاهدین خلق به خانم فرشته هدایتی نگذشته بود که مریم قجرعضدانلو، خشمگین از روشنگری پی در پی اعضای جداشده و منتقد، مهار از کف داد و یورش دوم را آغاز کرد. واضح است که فرشته هدایتی صرفاً یک بهانه است چون سازمان امنیت رجوی در همان اولین حمله هرچه در چنته داشت بیرون ریخت و چیز جدیدی برای گفتن نداشت. در مقاله پیشین هم شرح دادم اکثر اسناد تولیدی و اعتراف نامه های اجباری، بیش از هرچیز برای خود تشکل مافیایی مجاهدین خلق روسیاهی به همراه داشت و جز شقاوت و بی رحمی رهبری مجاهدین خلق را به نمایش نمی گذاشت. در واقع در همان مرحله نخست هم مردم دیدند مجاهدین خلق با اعضای قدیمی خود در صورت منتقد بودن چه می کنند و چطور عمر و جوانی را از آنان می ستانند و به دور می اندازند. در همانجا هم با استناد به مدارک منتشر شده گفتم که چطور رهبری مجاهدین خلق یک دختر تازه جوان را با فریب”آزادی و عدالت” به تشکیلات خود می کشانند و پس از 38 سال بیگاری و از جان گذشتگی شبانه روزی (آنهم بدون حتی یک دلار دستمزد)، او را بدون هیچ پشتوانه”حقوقی، مادی و تأمین اجتماعی” در دنیای آزاد رها می کنند و طلبکار هم می شوند که طی چند ماه چند هزار دلار به وی”صدقه” داده اند. البته همین کار را در مورد هزاران زن و مرد دیگر هم انجام داده و می دهند.
پس از افشاگری و روشنگری منتقدان و جداشدگان، بخش اطلاعات و امنیت مجاهدین خلق چنان به هم ریخت که بدون ذره ای تفکر دست به انتشار چندین سند و مدرک خنده دار و در عین حال رسوا کننده دیگر زد تا به خیال خود هم فرشته هدایتی را بیش از پیش کنف کند و هم منتقدان را زیر ضرب ببرد. کاری که نتیجه ای کاملاً عکس دارد و اگر هموطنان حتی به خود فرصت خواندن چنین گزارشات بی مصرفی بدهند، با خواندن آن انزجار بیشتری از مریم رجوی پیدا خواهند کرد. به عنوان یک شاهد و یک عضو 25 ساله مجاهدین خلق، خیلی خلاصه چند نکته در مورد مدارک مورد ادعای مریم قجرعضدانلو می نویسم تا تروریست های برده دار مدرن تصور نکنند مردم ایران مثل خودشان در غار زندگی می کنند و بفهمند که روشنگران و آگاه کنندگان نسل جوان نیز فراموشکار نیستند.
فیل هوا شده توسط سازمان امنیت فرقه رجوی آنقدر بادکنکی بود که هوا نرفته صدای ترکیدن آن به گوش رسید. واضح است که دفاع گسترده منتقدان (بخصوص برخی از اعضای سابق شورای باسمه ای رجوی) از فرشته، سوزش شدیدی برای مجاهدین خلق به همراه داشته است، بخصوص در سالی که تلاش مفرط آنان برای به نمایش درآوردن یک چهره دمکراتیک و آزادیخواه از مریم، با انتشار کتاب”زخم های بی التیام” بکلی رنگ باخته است. اساس سندسازی های مریم رجوی در دومین یورش، حول اقدام به فرار وی از قرارگاه مخوف اشرف می باشد که به ایشان گوشزد می کنم:
خانم رجوی، هیچ انسانی از”بهشت” فرار نمی کند، جایی که فرشته ها از آن می گریزند،”جهنم، اسارتگاه و یا زندان” مخوفی است که امروز کمتر از”ابوغریب” بدنام و منزجر کننده نیست. همانجا که شما آنرا ترک و به فرانسه گریختید. هزاران بار مخوف تر از زندانی که شما دو هفته هم طاقت نیاوردید و بخاطر رهایی از آن دهها نفر را وادار به خودسوزی کردید و دو زن جوان (صدیقه مجاوری و ندا حسنی) را هم به کشتن دادید. آیا مفتضح تر از این اسناد چیزی برای ارائه نداشتید؟ شما به طرز بسیار رسوا اسناد فرار خانم فرشته هدایتی را برای محکوم کردن وی منتشر کرده اید، آیا دچار پریشانی روح و روان شده اید؟ این سند بی آبرویی خود شماست که یک زن بعد از دهها سال حضور در مناسبات فرقه ای شما، از شدت رنج و درد ناشی از اجبارات برده ساز دست به فرار می زند.
خانم قجرعضدانلو، فرشته قربانی فرقه شماست و این شما هستید که به عنوان مسئول یک تشکل خانمانسوز باید در یک دادگاه بین المللی بگویید با زنان مجاهد خلق چکار می کردید که در سخت ترین شرایط امنیتی دست به فرار می زدند؟ گویا فراموش کردید اقدام به فرار این خانم در زمانی صورت گرفت که شما بزرگترین دادگاه فرمایشی قرن را برای محاکمه جمعی صدها معترض برپا نموده بودید و هزاران عضو مجاهدین خلق در نشست های موسوم به”طعمه” تحت شدیدترین برخوردها و فحاشی ها بودند و شما و شوهرتان آنها را وادار می کردید که به همدیگر فحش و ناسزا بگویند و سوژه ها را کتک بزنند. فحاشی و نعره زدن ها در قرارگاه مخوف”باقرزاده” به حدی بود که افسران عراقی به بخش روابط مجاهدین خلق مراجعه کردند و گفتند در مقر شما چه خبر است که همه روزه صدای دعوا می آید و از آن زمان بود که به مسئولین گوشزد کردید صدای فحاشی را پایین تر بیاورند. بله، فرشته هدایتی در چنین وضعیت دهشتناک، اسفبار و ترسناکی دست به فرار زد و آیا آن محاکمات جمعی کافی نبود که امروز هم شما او را به جای شوهرتان محاکمه می کنید؟
حتماً به یاد دارید که چند ماه پس از این ماجرا، دو عضو قدیمی دیگر فرقه شما (میلاد آریایی و عباس صادقی) با فاصله زمانی دست به فراری شجاعانه زدند و خوشبختانه موفق شدند خود را از عراق به اروپا برسانند و هم اکنون از یک زندگی آزاد برخوردار هستند. ضمناً یادآوری کنم این فرارها در زمانی صورت می گرفت که صدام حسین استخبارات خود را در خدمت شما گذاشته بود و مسعود با اتکا به آن، جداشدگان را تهدید به استفاده از”مشت آهنین” می کرد. آیا فرار یک زن در چنین موقعیتی نشانگر محکومیت یک اسیر مظلوم است یا بر جنایتکاری شما دلالت دارد؟
حتماً به یاد دارید که در همان محاکمات جمعی تابستان 1380، جواد فیروزمند را به این دلیل مورد بازخواست قرار دادید که گفته بود اگر درب قرارگاه اشرف باز شود اکثر نفرات در آنجا نخواهند ماند.
آیا زمانی که شما از عراق فرار کردید و به فرانسه رفتید، این خبر به شما می رسید که هر روز تعدادی از آنجا فرار می کنند و در عرض چند ماه حدود 500 نفر به اسارتگاه نیروهای آمریکایی هجوم بردند و شرایط دشوار آنجا را به بهشت اشرف شما ترجیح دادند؟ آیا به یاد دارید که در میان آنان چند زن مجاهد خلق هم حضور داشتند که با پذیرش بیشترین ریسک، خود را به آب و آتش زدند تا از شهر دمکراتیک شما به نزد آمریکایی ها فرار کنند و چند سال در همان جهنم منتظر آزادی نهایی باشند و بهشت شما را به لقایتان ببخشند؟ راستی چرا جواد فیروزمند دست به فرار زده بود و چرا برای او حکم اخراج صادر نکردید و در عوض با شدت با او برخورد کردید و در یک دادگاه چند هزار نفره زیر ضرب بردید؟
آیا زمانی که خانم بتول سلطانی از شهر دمکراتیک تان (قرارگاه اشرف) فرار کرد و به”تیف” رفت را به یاد دارید؟ آیا می دانید ایشان در چه سالی فرار کرد؟ بله خانم رجوی، ایشان زمانی فرار کرد که طبق این اسناد برای خانم فرشته خلج هدایتی، حکم”اخراج” صادر کرده بودید. شوهرتان با خرمردرندی تمام وقتی متوجه شد که از این پس راه برای فرار زنان شورای رهبری گشوده شده و پته حرمسرا و انبوه عمل های اجباری زنانه بیرون ریخته خواهد شد، بازی”اخراج” را کلید زد تا دست پیش داشته باشد. شما به جای تولید سند، فقط به این سوآل جواب دهید که چرا در زمان صدام حسین از اینگونه حکم های اخراج به کسی نمی دادید و با”مشت آهنین” و ده سال زندانی شدن در زندان بدنام”ابوغریب” به استقبال معترضین می رفتید؟ آیا محمدحسین سبحانی را به یاد دارید که حدود 10 سال زندانی”اشرف و ابوغریب” بود؟ آیا در پاییز 1374 که من (حامد صرافپور) در یک نامه مکتوب به خانم رقیه عباسی (رئیس ستاد مرکز 12) درخواست خروج از سازمان مجاهدین را دادم، این درخواست پذیرفته شد یا در عوض مرا به نشست های مخوف”سالن بهارستان” بردید و در مقابل مسعود رجوی قرار دادید که در آنجا مرا زیر ضرب ببرد و به شما بگوید”چرا رخت چرک های خود را برای من می آورید و خودتان در قرارگاه هایتان محاکمه نمی کنید”؟؟؟ چرا در آنجا حکم اخراج برای من صادر نشد؟
جهت یادآوری به شما که این روزها به دلیل کهولت سن دچار آلزایمر شده اید این نکته را یادآوری می کنم که در تابستان 1381، به دلیل اقدام به فرار تعدادی از اعضای قدیمی سازمان (که پس از شروع نشست های”طعمه” شدت گرفت)، شما و مسعود رجوی تصمیم گرفتید کلیه لوازم شخصی ما را مورد بازرسی ریز و دقیق قرار دهید. لذا تک تک ما می بایست کلیه لوازم موجود در داخل کمد شخصی را بیرون می ریختیم و فرمانده هر یکان جلوی چشم 10- 15 نفر، آن وسایل را دانه به دانه بررسی می کرد تا هیچکس در داخل وسایل شخصی اش وسایل ممنوعه از قبیل”دیسکت، سی دی، کتاب، دستنوشته های درون تشکیلاتی، کاست ویدیو، رادیو” نداشته باشد. آنگاه خود فرمانده یکان نیز جلوی چشم بقیه افراد لوازم خود را در معرض دید نیروهایش قرار می داد که او نیز از فیلتر شما گذشته باشد. پس از این بازرسی های بسیار دقیق، کلیه نفرات از همه قرارگاه ها به قرارگاه مرکزی اشرف منتقل شدند تا زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد. من (حامد صرافپور) نیز در لوازم شخصی خودم یک کاست ویدیو (که در آن زندگینامه مریم رجوی را از سیمای آزادی ضبط کرده بودم) و یک کتابچه چاپی (که گفته های خود مسعود رجوی در مورد”تئوری انقلاب مریم” را نوشته بودم) و یک دیسکت (که در آن جزوات مربوط به کامپیوتر که مربی آن بودم نگهداری می شد) داشتم که هر سه قلم را از من گرفتند و در پاسخ به اصرار جهت نگهداری آنها پیش خودم، گفته شد بعد از اینکه”خواهر رقیه” (رقیه عباسی فرمانده قرارگاه حبیب شطی) آنرا بررسی کرد بازمی گردانیم. اما هیچگاه بازگردانیده نشد. حال از شما می پرسم که بازرسی وسایل هزاران عضو مجاهدین که هر کدام 10 تا 15 سال در عراق با شما بودند و هیچ رابطه ای با بیرون از مناسبات نداشتند، نشانگر چه چیزی بود و از چه در هراس بودید؟ چرا برای ماستمالی و برحق نشان دادن این بازی کثیف، شایع کردید که یک نفر داخل کمدش فشنگ کلت داشته است؟ جزوات دستنویس نشست های عمومی خودتان و جزوات کامپیوتر چه وحشت و خطری برای شما داشت که از من گرفتید؟ آیا با وجود این نشانی ها که می دهم، باز هم روی فرشته هدایتی به عنوان یکی از صدها عضو معترض زوم می کنید؟ نظرتان در مورد بقیه چیست؟
خانم رجوی، نظرتان در مورد فرار پر ریسک خانم زهرا میرباقری از قرارگاه اشرف چه بود؟ در مورد فرار خانم مریم سنجابی چه نظری دارید؟ از فرار خانم نسرین ابراهیمی چه اطلاعاتی دارید؟ آیا برای آنها هم حکم اخراج صادر کرده بودید؟ آیا بهتر نیست به کسانی که در رأس سازمان امنیت مخوف خود قرار داده اید بگویید به جای لعن و هتاکی به فرشته هدایتی، کمی در مورد چندین زن زندانی شده در بخش”مجموعه اسکان” بگویید که سال 1373 شکنجه شدند؟ آیا بهتر نیست در مورد سرنوشت چند زن و دختر جوان (آلان محمدی، مهری موسوی، مینو فتحعلی، مرجان اکبری، معصومه غیبی پور، نسرین احمدی، زهرا نوری، سمانه بزرگانفرد) که در قرارگاه اشرف ظاهرا خودکشی کردند و یا مفقود شدند بگویید؟ آیا بهتر نیست از وضعیت بانوان در دو”قرارگاه زنان” در دوران صدام بگویید که حصار در در دل حصار زندانی بودند؟ راستی چرا در اسناد منتشر شده، فرشته برای خودش حکم اعدام صادر کرده است؟
چرا در سالهای 1389 تا 1392 فرشته مجبور شده به تعریف و تمجید صوری از مسعود رجوی و سازمان بپردازد؟ چرا در سال 1380 با وجود پشتیبانی صدام حسین از مسعود رجوی بی مهابانه اقدام به فرار کرد اما 5 سال بعد از سقوط صدام، با وجود کشیده شدن نیش رجوی،”حکم اخراج” را نمی پذیرد و چهار سال بعد از آن هم که داستان خروج از عراق پیش می آید، به تعریف و تمجید از شما می پردازد؟ و چرا با اینهمه 6 سال بعد دوباره منتقد شدید شما و نویسنده کتابی افشاگرانه می شود؟ مگر به قول خودتان از سال 67 تا 85 چند بار حکم اخراج نگرفته است؟ آیا همه اینها دال بر این واقعیت تلخ نیست که ایشان در فاصله سالهای سقوط صدام تا قبل از خروج از عراق، نگران کشته شدن خود توسط شما بوده و با چنین نامه هایی تلاش داشته خود را حفظ کند تا به دنیای آزاد برسد؟
خانم رجوی، این سوآل هم برایم پیش آمده که چرا همه این اسناد و مدارک علیه جداشدگان منتقد را در یک دادگاه بین المللی ارائه نمی دهید و از آنان شکایت نمی کنید و از آنان دعوت به عمل نمی آورید که به دادگاه بیایند و پاسخگو باشند؟ مگر شما صدها وکیل و لابی بین المللی ندارید، پس از چه چیزی می ترسید؟
خانم رجوی، می بینید که تمامی این اسناد (به قول خودتان افشا شده)، چیزی جز ننگ و رسوایی خودتان نیست. بخوبی می دانید که اکثر این دستنوشته ها را شما به اجبار از نفرات می گرفتید. بخصوص بعد از قضایای سال 1373 و زندانی کردن صدها تن از معترضین که منجر به کشته شدن چند نفر شد، به صورت دوره ای پروژه های گزارش نویسی و نامه نویسی می گذاشتید تا ما اجبارنامه های خودمان را به صورت داستان جنایی بنویسم و نادانسته به شما بدهیم که شما بعدها بتوانید آن داستانها را علیه خودمان بکار گیرید. اگر فراموش نکرده اید، تابستان 1380 که خانم هدایتی تصمیم به فرار داشت، به مدت 4 ماه در حال تولید همین مدارک و اسناد بودید و تک تک افراد هم موظف به نوشتن چنین دستنوشته هایی بودند. یادتان هست یکبار مسعود رجوی با دو ساک پر از سند از سالن اجتماعات بیرون رفت و هنگام رفتن هم بسیار شور و نشاط داشت و با اسناد شوخی می کرد و می گفت یکروز همه اینها را برای بچه های جنوب شهر تهران خواهید خواند؟
حرف و مطلب بسیار زیاد است و خودتان هم می دانید که دستتان بسیار خالی است و برای همین از محاکمه و حتی شکایت مشخص و قانونی از جداشدگان می ترسید. لذا یادتان باشد با دسته ابلهان سر و کار ندارید، با کسانی مواجه هستید که خودشان بارها از شما خواهش کرده اند علیه شان شکایت کنید و خودتان نیز در دادگاه حاضر باشید. اجازه نخواهیم داد که شما براحتی و با دست باز به قربانیان خود حمله کنید و بی پاسخ در کاخ خود به عیش و نوش مشغول شوید.
حامد صرافپور