رجوی در زمانی که اربابش صدام حاکم بود عربده کشی و خالی بندی او نظیر نداشت. قبل از حمله ائتلاف به عراق رجوی نشستی گذاشت و گفت ای برادران و خواهران خوب گوش کنید اولین موشک که به هر یک از مقرهای ما اصابت کند به سمت ایران حرکت می کنیم و هر کسی که مسئله تشکیلاتی دارد آنها را کنار بگذارید و به آنها بگویید ما می خواهیم به ایران برویم مزاحم ما نشو. ما هم مثل غارنشینان کف می زدیم و روی میزها با دست می کوبیدیم و عربده هایی که روی سن خود رجوی می کشید. این مردک دیوانه بود فکر می کرد ابر قدرت است و هر غلطی دلش می خواهد می تواند بکند. جنگ شروع شد و طولی نکشید که ارباب رجوی سرنگون شد و شاخ قلدری رجوی شکست و خودش را مخفی کرد.
بعد از سرنگونی صدام رجوی ناپدید شد و ما هرگز او را ندیدیم. در پراکندگی و در اوج ناباوری یک روز ما را جمع کردند و گفتند برادر گفته روی تمام سلاح های سنگین بایستی پرچم سفید نصب کنیم و سلاح های سبک را بایستی تحویل آمریکاییها بدهیم. اکثر مقرهای رجوی را آمریکا با موشک زده بود از جمله پادگان اشرف را. نفرات همه متناقض و طلبکار از رجوی دروغگو برای اینکه در بیابانهای عراق نفرات اقدام به فرار نکنند سران فرقه با آمریکاییها هماهنگ کردند که تمام افراد را بدون سلاح به پادگان اشرف منتقل کنند و همین کار انجام شد. در مسیر که به پادگان اشرف می رفتیم چندین تانک و نفربر و چندین خودرو مربوط به فرقه توسط آمریکا بمباران شده بودند و همه از بین رفته بودند با دیدن این صحنه بیشتر در لاک خودمان رفته بودیم. از این ترس داشتیم که مبادا آمریکا با رفتن ما پادگان اشرف را بمباران کند. به پادگان اشرف رسیدیم و مستقر شدیم در مقر کسی حال کار کردن نداشت. سران فرقه جرات نمی کردند با کسی بحث کنند. نفرات اقدام به فرار می کردند. بعد از یکی دو روز در مقر نشست ها شروع شد. نشست پشت سر نشست … نشست های پوشالی و بی محتوا یکی از بحث های سران فرقه با پیامی بود که رجوی داده بود و گفته بود ما سلاح نیاز نداریم ما انقلاب مریم را داریم و با انقلاب مریم سرنگونی را محقق می کنیم این هم یکی از خالی بندی و شارلاتان بازی رجوی!
و اما در آن زمان در نشست ها در پادگان اشرف چه گذشت ؟!
تناقض ما در نشست ها این بود مگر قرار نبود با شلیک اولین موشک به هر یک از مقرها ما به سمت ایران حرکت کنیم پس چی شد؟! چرا پرچم سفید روی سلاحها نصب شد و از طرفی چرا آمریکا سلاح ها را تحویل گرفت. مسئول نشست لال شده بود و جوابی نداشت بدهد ما جواب سئوال را می خواستیم! مسئول مقر برنامه ریزی کار مقر را می گفت و از طرفی ستاد فرماندهی باصطلاح ارتش در زمان جنگ به جای اینکه در عراق کار خودش را انجام دهد در فرانسه چکار می کرد هیچ جوابی داده نمی شد. مریم قجر با شروع جنگ دست ستاد فرماندهی خود را گرفت و به فرانسه گریخت. فضای ما در مقر بهم ریخته بود. در نهایت بحث ها را به عباس داوری و احمد واقف و مژگان محول کردند. در مقر به ما ابلاغ کردند که با این سه شکنجه گر نشست دارید. می خواستند تناقضات را در مقر جمع کنند و هیچ یک از نفرات این تناقض را مطرح نکند. نشست برگزار شد نزدیک به شش ساعت مغز ما را خوردند. مزخرف می گفتند و دروغگویی آنها مرز نداشت جوابی نداشتند بدهند مژگان با یک حالت پر خاشگری گفت به شما هیچ ربطی ندارد که چرا به ایران نرفتیم! چگونه به خودتان اجازه می دهید پیام برادر را زیر علامت سئوال ببرید؟! این تناقضات ذهنی خود را بیندازید دور و دیگه پیگیری نکنید. رجوی بدنبال سرنگونی نبود! توانش را نداشت خودش خوب می دانست کار رجوی سرمایه گذاری در خارج بود حاصل رنج و تلاش مردم عراق را کشید بالا و در خارجه تبدیل به سرمایه کرد در حال حاضر همین روش را مریم قجر با مزدوری و پول گرفتن از دشمنان مردم ایران در خارجه سرمایه گذاری می کند. سرنگونی پوش است! رجوی اگر زمانی از مخفیگاه خود بیرون آید به خیلی از سئوالات بایستی پاسخ دهد سئوالات و تناقضاتی که هیچ وقت نه رجوی و نه سرانش پاسخی نداشتند که بدهند.
فواد بصری