باز هم مزدبگیران آخور رجوی ، شرایط را به گونه ای رویائی تصور و سرنگونی را در دسترس دیدند!
این بار خانم نکیسا بامداد که در سایت های رسمی مجاهدین و برخی صفحات وبلاگ های شخصی قلم فرسائی می کند ، به میدان آورده شده و نوشته :
” در دورانی که شرایط سیاسی تغییر کرده ، در واقع آخوندها را در سراشیبی سرنگونی قرار داده است”
این خانم نکیسا بامداد در سال 1395 هم دولت ایران را به سقوط و سرنگونی بشارت داده بود :
“واقعیت این است که رژیم زهر خورده و رو به سقوط آخوندی در وحشت از سرنگونی … و راه به سرنگونیاش خواهد برد.”
تا حافظه من یاری می کند ، از سال 1360 که رجوی گفته بود تا شش ماه رژیم را سرنگون می کنیم ، به بعد هر شش ماه یا یکسال ، سال سرنگونی اعلام شده است.
این وعده های سر خرمن تا کی ادامه دارد ؟
این خانم نکیسا ، دل به چه وعده هائی خوش کرده است که اینگونه خود را به آب و آتش می زند تا هر بار به وعده های سرنگونی دل خوش کند؟
می ترسم سرخرمن که رسید ، این خانم دستش به جائی بند نباشد!
می گویند :
«درویشی در مدح اربابی شعری سرود و با آب و تاب خواند. ارباب خوشحال شد و گفت:«فصل درو گندم بیا تا جایزه خوبی به تو بدهم» درویش از این وعده بسیار خوشحال شد. هنگام خرمن که شد درویش نزد ارباب رفت و وعدهاش را یادآوری کرد، ارباب گفت:« آن روز تو یک چیزی گفتی که ما خوشمان اومد، من هم چیزی گفتم که تو خوشت بیاید، این عوض آن. اینکه امروز آمدهای و جایزهای میخواهی انصافا تعجب آور است.» وعده ارباب انجام نشد و درویش دست خالی به خانه برگشت.از اینجا بود که “وعده سر خرمن دادن” معروف و ضرب المثل شد.»
اینکه سرنگونی یک رویای چندین ساله برای مسعود رجوی است و سالها خواب آن را دیده است ، دلیل بر وقوع این کار نیست! این خانم نکیسا هم نمی دانم چه وابستگی به این فرقه دارد و کدامیک از اسیران در آلبانی فامیل اوست ، اما به هر روی ، در خواب های آشفته شتری خود ، زیاد پنبه دانه می بیند!
اگر در دنیای واقعیت ها حرکت کنیم ، منطقا به نتایج ملموس تری هم می رسیم. سازمان رهبر مرده مجاهدین از کشور عراق با تی پا ، اخراج شده است و به نوکری آمریکا تن داده است. صدها نفر درجریان این اخراج و جابجائی ها ، موفق شدند خود را از چنگال اهریمنی این فرقه نجات دهند. افشاگری های مستند صدها جدا شده ، بیشتر نقاط تاریک سالیان این فرقه را روشن ساخته است ، کوس رسوائی سران این فرقه دمیده شده است وامروز هیچ انسان آگاه وبا وجدانی در کنار مجاهدین نایستاده است. روزگاری به ما که رزمنده ارتش آزادیبخش بودیم و مجاهد خلق و عضو سازمان شده بودیم وعده می دادند که ایران بلاد کثیره است و در فردای سرنگونی ، شهردار و فرمانداران زیادی می خواهد ، وزیر می خواهد ، معاونان وزیر می خواهد و افسران ارتش آزادیبخش آنروز هر کدام بر مسندی تکیه زده و مشکلات سالیان خلق قهرمان را حل و فصل خواهند کرد!!! سالها گذشت وما خبری ازتحقق این قول ها ندیدیم ودرعوض، خیانت های سران سازمان بیشتر و بیشتر آشکار شد.
اما هستند کسانی که سر در برف نگه داشته و همچنان به وعده های توخالی سران مجاهدین ، دل خوش ماندن. اما واقعیت این است که ماه تا قیامت پشت ابر نمانده و نخواهد ماند ، جنایت های سالیان رهبران فرقه جهنمی مجاهدین ، یک روزآنها را پای دادگاه عدالت جهانی خواهد کشاند. آنروز این خودفروشان سیاسی و نکیساها ، خجل و سردر گریبان خواهند ایستاد.
این یاران شیطان! باید بدانند که هرکس در کنار جنایتکارانی چون مسعود رجوی و مریم عضدانلو ، بایستد ، به منزله تائید جنایات آن رهبران است ، صدها و هزاران نفر سالها در زندان های مجاهدین جوانی شان را از دست دادند ، الان هم اسارت ، تنها ره آورد رهبران مجاهدین برای اعضای خودشان در آلبانی است و دور نیست که حصارهای این فرقه جهنمی فرو خواهد ریخت …
فرید