سخنی با حمید اسدیان

قسمت اول
باند رجوی مدتی بود که به خانواده ها وجدا شده ها درداخل حمله نمی کرد. فکر میکرد با آمدن به آلبانی ازفشار خانواده های گرفتار درامان مانده ویا به قول مریم تهران را فتح کردند! منظور ایشان خزیدن به قلعه ای درآلبانی که با کمک قاتلان ملت ویتنام مثل جان مک کین ملعون ، جان بولتون و… انجام گرفت، بوده است.
اما محاسباتش غلط ازآب درآمد وزمانی که فعالیت های بی وقفه ی انجمن نجات آذربایجان شرقی که از اسفند ماه با همایش خانواده ها ،همایش جدا شده ، برپائی نمایشگاه دردانشگاه تبریز ،آن مقاله ها وبیانیه پایانی همایش ها که اکنون نیز دراشکال مختلف ادامه دارد ، سختی کار خود درمواجهه با خانواده ها وجداشدگان را احساس نموده ، فحاشی های خود را ازسر گرفت.

آنها با آوردن حمید اسدیان با نام مستعار (کاظم مصطفوی ) مقاله ی” قارقارهای یک کلاغ دریده وزارتی” را درسایت های خود منتشر کرد وتا توانست علیه خانواده ها- جزئا وکلا- فحاشی کند تا برای ازبین بردن این دمل چرکین که احتیاج به چاقوی جراحی داشت ، با نیشتر بشکافد و بوی تعفن مناسبات موجود در تشکیلات رجوی را بیشتر منتشر کرده و وضع را بدتر ازآنچه که هست، بکند.
آقای حمید اسدیان (کاظم مصطفوی)، اگر یادتان باشد شما با آقای هزارخانی درباقرزاده دیدار داشتید وشما درآن موقع کمی از تناقضات خود درباره نوشتن شعر به ایشان بیان نموده وایشان هم شاید قول های داده بود که از شعر های شما درنشریه های آن زمان سازمان استفاده شود.
بهمین خاطر مسعودخان رنجیده ازاین پرروئی، به شما گفت که آقای اسدیان هرموقع احساس کردید یک شاعر هستید همان نقطه فساد شما هست.
اینگونه بود که درهمان جلسه ، شاعری را از شما گرفتند.
چون درآن نقطه شما پاسیو حساب میشدید وبه داشته خود افتخار می کردید وآن سلاح را از دست شما درآوردند.
حالا چرا شما را برای این کار پیش قدم کردند؟
به نظر میرسد درنقطه پاسیو بودید واین به نوشتن وادارکردن شما ازاین بابت بوده است.
درآلبانی شما را زندانی نمی کنند ومی توانی از همان هزار خانی استفاده کرده ومجوزپناهندگی خود را دریک کشور دریافت کنید.
من بعنوان یک جدا شده از شخص شما ناراحت نیستم ومی دانم از روی فشار شما را آوردن تا سخنان ضد خانوادگی مسعودخان را بیان کنید!
آقای اسدیان خواهشاً خودت را بیشتر از این آلوده نکن و بدان که این انجمن نجات صدای خانواده است و خانواده شما هم جزئی از این انجمن نجات است. پس خود را فدای جاه طلبی های مریم خانم نکن!!
آقای اسدیان، شما درآن مقاله درجایی بیان کردید:
” خانواده های وزارتی در آذربایجان را به عنوان بازوی مالکی و قاسم سلیمانی راهی پشت درب اشرف در عراق می کرد. رسوایی ننگ آلود بلندگوهای اشرف و فحاشی ها و تهدیدهای آنها علیه مجاهدین استوار در اشرف را بارها شنیده ایم.”
کدام خانواده به فرزندان خود فحاشی کرد شما یک نمونه بیاورید ، درمقابل اما ، خروارها بد وبیراه وبدستور سازمان نثار خانواده ها شد!
منظور شما از”مجاهدین استوار” مرحوم مسعودخان است ،آری خانواده ها خیلی وقت است به خاطر فریب ، به کشتن دادن فرزندان آنها واسیر کردن شان او را لعن ونفرین می کنند.
انجمن نجات استان اذربایجان شرقی در19 بهمن 97 با نجات یافتگان مراسم برپا کرد!

آیا حیف نیست که به خاطر مسعودخان که برای حفظ قدرت خود درسازمان یک روز موسی واشرف را به کشتن می دهد و روز دیگر در عراق با نام فروغ جاویدان نفرات را به قتلگاه می فرستد و روز دیگر برای حفظ اشرف نزدیک به صد نفر را همینطور و آخر هم دو دستی اشرف را تقدیم و تسلیم کرد ، قلم خود را بکار بیاندازی؟!
آقای اسدیان، شما درمورد اعضای یکی ازخانواده ها گفته اید :
“تبریک گفتن شهادت سردار خیابانی و اشرف رجوی به مدار جدیدی از دنائت رسیده است”
تو ازکجا میدانی که آقای اکبری نسب چنین حرفی زد؟! اصلا اورا دیده ای یا اقلا درمورد صحت وسقم این گفتار ازبرادرش که بعد از مرگ موسی بارها اورا دیده است ، تحقیق کرده ای؟
فردی که بعنوان عضو ارشد یکی از ستم دیده ترین خانواده ها با سابقه ی دستگیری های چند در دوران ستم شاهی ، اگر به مقام ومقام خواهی التفاتی داشت ، حالا وضع زندگی اش بارها بهتر بود که نداشت وبه کوچکترین ها قناعت نمود و بطور شرافتمندانه به زندگی پرقناعت خود ادامه میدهد.
شما با توهین به او، دراصل دشمنی خودرا – شاید هم اجبارا- با خانواده ها به اوج رسانده اید!
ادامه دارد
سیروس غضنفری

خروج از نسخه موبایل