در ادبیات دینی ، جوامع ، گروهها و طرفداران واقعی حقوق بشر خشونت و ترور امری نکوهیده است و هیچ انسان آزاده ای آن را پذیرا نیست و نمی تواند باشد. زیرا در فضاهای آزاد برای گفتگو و رعایت حقوق انسانها و به رسمیت شناختن آزادی اندیشه امکان رشد و تعالی انسان میسر است و در فضای بسته و خفقان حرفی به میان نمی آید که برآیند تفکر و اندیشه باشد و امکان نقد آن وجود ندارد تا سره از ناسره مشخص و لغزشگاههای تفکر و عمل انسان معلوم و اشتباهات فرصت اصلاح یابند و راه کمال و تعالی پیموده شود.
ولی آیا سازمان به چنین باوری عملا پای بند و معتقد است بی تردید این گونه نیست و هنوز امواج رادیو مجاهد با فریادهای حماسی مآبانه در فضا طنین انداز است که چگونه ترور را ترویج، تشویق و تمجید می نمود و آمار ترورها را حتما در بایگانی و آرشیوهای خود به عنوان سند افتخار به یادگار دارند.
پس چگونه می تواند مدافع آزادی اندیشه باشد و دیگران را متهم به خشونت نماید” آنکه عامل نیست چون قائل بود / آن که قاتل گشت کی عادل بود”
و این پارادوکس در شعار و عمل و دو گانه های متضاد سازمان مصداق های فراوانی دارد و مصداق کامل این ضرب المثل ایرانی است که :” تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره”
و دو گانه های: آزادی اندیشه و ترور مخالفان ، آزادی بیان و طرد منتقدین از سازمان، آزادی پوشش و اجبار در پوشش فرم مشخص، آزادی ازدواج و ممنوعیت آن در بین اعضا، آزادی و رعایت حقوق مخالفان و وابسته دانستن مخالفان به رژیم جمهوری اسلامی، استقلال و وابستگی آنان به حمایت های بیگانگان از جمله دو گانه های سازمان است که بر همگان واضح و آشکار است و با چنین پیشینه آیا عملکرد سازمان قابل دفاع کردن است و شعارهای آن را انسان های آزاده می پذیرند و قطعا قضاوت همه ناظرین داخلی و خارجی مستقل و آزاده بر خلاف تصور سازمان است و هر کس با ماهیت واقعی سازمان و برخوردهای پارادوکسیکال آن آشنا گردد. از آنها گریزان خواهد شد و از همین رو جایگاهی در افکار عمومی ایرانیان و جهانیان نداشته و نخواهد داشت.