دلنوشته ای برای ولیرضا اکبری کهنه سری

با تصمیم قاطع وبا یک” نه” بزرگ به رجویها به نزد ما برگرد
برادر عزیز و گرامیم ولیرضا سلام
امیدوارم که سلامت وسرحال بوده باشید وبیشتردرخصوص حال وآینده ات تامل کنید وتصمیم به رهایی خودت ازیک تشکیلات مخرب بی دنباله داشته باشید وبه وطن وجمع بزرگ خانواده ات برگردی.
ما نیزخوبیم وخشنود به اعتبارمحقق شدن چشم انتظاریمان به دیدار و درآغوش کشیدن عضوی عزیز از خانواده مان.
برادر خوبم ولی جان شاید چندمین نامه ای است که برایت ارسال میکنم و روزها و هفته ها وسالها همچنان می گذرد ما هم چشم به انتظار و دریغ از یک تماس تلفنی.
انتظار یک طرفه بسیار دردناک است ، نمی دانم چی فکر می کنید ویا اینکه چرا فکر نمی کنی که خانواده داری.
بی خبر نیستم که دوستانت کم وبیش باخانواده خود در تماس هستند وشما را با گذاشتن در تیم مترجمین و تردد به شهر دل مشغولی دادن وخام کردن! تا امکان تماس با خانواده ونهایتا جدایی ازتشکیلات زندان مانز را از تو بگیرند.
ولی جان برادر خوبم خوب است بدانید که دوری چندین ساله شما هیچ گونه خللی در ابرازعلاقه خانواده ات به شما نگذاشته است و ما همانیم که دوستی وعلاقه ما بیشتر هست و کمتر نشده.
فکر کنم زمان آن فرا رسیده تغییری در رفتارخود داشته باشید وفراغ را پایان دهید تا در کنار هم باشیم. هر چه داریم ونداریم حق شما هم هست و پابرجا.
ولیکن ازاین میترسم تعلل کنید و زمان دیر شود وجبران ناپذیرشود.
بعضی ها که لحظه شماری جهت دیدارت داشتند دیگر نیستند. حداقل بقیه را خوشحال کنید ودیدار را نزدیک و نزدیکتر کنید چون زمان وعمر خیلی زود سپری میشود که گاها خیلی دیراست وافسوس مشکلی را حل نمی کند.
برادر عزیزم ولیرضا جان بدان که گذشت زمان واقعیتهارا آشکار می کند باید قبول کنیم دراین برهه اززمان باید به این نتیجه رسیده باشیم که اتلاف وقت درحصاری که دیگران تدارک دیدند توجیه ندارد.
با وجود تمام دگردیسی وپوست اندازی که سازمان داشته، قاعدتا می بایست شما را به تامل وچاره جویی وادارمیکرد طوریکه بنحو احسن ومطلوب آینده ات را با جدایی ازآنان رقم می زدید کما اینکه بسیاری ازدوستانت چنین کردن وخوشبخت شدن والحمدالله زندگی نوین وشیرینی را دارن دنبال میکنن.
روزی بود و روزگاری که خوب هم بیاد داریم اهداف بزرگ باصطلاح مجاهدین خلق، خدمت به مردم وآزادی وازهمه مهمتر استکبار ستیزی که در راس اموربود، امروزخودش را نشون داد وچهره واقعیش نخ نما شد. وحتی من وخلیل ومجید و..چندین نوبت جهت دیدار شما به اشرف وعراق آمدیم که به ما اجازه ملاقات و دیدار ندادند وآن رفتار توحش گونه نسبت به ما و سایر خانواده های دردمند و چشم انتظار داشتند…..
امروز با انتقال به آلبانی هم دریغ ازیک تماس! من که باورم نشد ولی باچشام دیدم که برادرعزیزم راچگونه دربند گرفته وعطش دیداراوبا برادرانش راخاموش کردند.
برادرما نه تنها سنگدل نبود بلکه بسیاررئوف ومهربان بود وآن بیرحمان چگونه زندگی وعشق وعاطفه را در شما کشتند وازاین بیم داشتند رشته آنها بایک دیدارکوچک پنبه شود.
آیا تکیه کردن به آنها امروز دیگر منطقی و توجیه پذیرخواهد بود که منافع خود وبیگانگان را درتحریم هرچه بیشترایرانیان می بینند؟
ولی جان ماهستیم وآنقدر برای آنها حاضرحاضرگفتن جایز نیست. قدری به ما اطمینان کن. ما برادرت هستیم که سالها با هم بودیم. درددل ما را گوش کن.
ما چه کاری کردیم که ازما روگردانید. ما شما را باتمام وجود دوست داریم وآمدن شمارا لحظه شماری میکنیم.
حال دوست داریم به این فراغ متمادی جانکاه پایان بدهید و برگردی به جمع ما و زادگاهت کهنه سر.
ولی جان بدان که با ورودت به ایران هیچ مشکلی برای شما پیش نمیاد. چون یک سرباز بودید و شرایط بد اسارت شما را وادارکرد که به دام رجویها گرفتارشوید وعمروجوانی خود را به بطالت بگذرانید.
خواهش دارم که با این شماره تماس بگیرید چرا که گفتمان خیلی چیزها را حل می کند.
لابد میدانی که درغیاب شما چقدربه همه ما سخت گذشته! حرفها ودرد دلها زیادست.
خیلی مواظب سلامتی خود باش ما راهم بخاطر بیار، با غرق شدن دردنیای کذایی مجاهدین نکنه فراموش کردی که برادر وخواهروخانواده هم داری.
خوشحال میشم تماس بگیرید، همانطوری که بیشتر دوستان صومعه سرایی با خانواده شان مرتبا درتماسند. انشاالله به دلنوشته ام اهمیت میدید وخوب میخونید.
درپایان همه برادران و خانواده و یگانه خواهرت ودوستانت سلام گرم دارند وشما رابه خدای بزرگ میسپاریم تا با آرامش بتوانی تصمیمی قاطع مبنی برجدایی ازسازمان وبازگشت به وطن وکانون گرم خانواده ات که منتظرت هستند را بگیری.
منتظر هرچه زودتر تماس شما هستیم.
.ماره من ومجید
09113351586–09119853055
ارادتمندشما جلال وهمه خانواده

خروج از نسخه موبایل