متن سخنرانی آقای رضا اكبری نسب در مراسم ياسر
بنام خداوند بخشنده ومهربان
با تشکر فراوان ازحضورسبز خانواده های داغداری که فرزندان دلبندشان درقرارگاه اشرف و دراسارت فرقه ی مهجورومرتجع رجوی درعراق گرفتارند وباسپاس ازاعضای انجمن نجات که با تلاش شبانه روزی خود ، سبب نزدیکی و همدلی ما عزیز باختگان شده واین فرصت را فراهم نموده تا سروران حاضر درغم جانکاهی که برخانواده ی ما مستولی شده،شریک گشته ومرهمی برزخم عمیق وکاری ما باشند.
باشد که این نشست ها و چاره اندیشی ها ، چراغی فراراه ما برای آزادی اسیران دربندی گردد که متاسفانه اخبار رسیده حکایت ازرقم خوردن سرنوشت شوم واسفبارتری برای آنها میکند.
این اخبار ناگوار بیانگر توطئه های وحشتناک وبغایت ضد انسانی است. خلاصه ی خبر عبارت ازآن است که دارودسته ی تشنه به قدرت رجوی ، فرزندان مارا بسوی مرگی تلخ یصورت انتحار وآنهم درشکل فجیع خودسوزی رهنمون میگردد تا این خودسوزی ها وسیله ای برای استمرار خودکامگی آنها وطنابی برای خارج شدنشان ازاعماق جهنمی باشد که بانیت پلید خود برای خویشتن تدارک دیده اند.
دارودسته ای که سازمان سابق مجاهدین را به عهد عتیق و دقیانوس برده وجگرگوشگان مارا محروم ازدریافت اطلاعات جاری جهان کرده وتبدیل به بیخبران اصجاب کهف گونه نموده واین بخت برگشتگان تاریخ معاصر ایران راازنعمت بزرگ آگاهی محروم ساخته است.
دراین میان خانواده ی ما که اکبری نسب نامیده میشویم ازقربانیان اولیه ی این ترفندهای شیطانی باند مذکور وآنهم درشکل جنایتکارانه ترین آن بوده وبنابراین اینجانب بعنوان نماینده ی این خانواده ی داغدیده این حق رابخود میدهم که مراتب اعتراض شدید خودرا به این جنایت ونقشه های منحوس متعاقب آن اعلام نموده وازتمامی مراجع ذیصلاح جهانی، رسانه های گروهی، بشریت با وجدان وترقی خواه بخواهم که بدون توجه به ملاحظات سیاسی معمول ، نهایت اعتراض خودرا به تمهیدات پستی که مسئولین قرارگاه اشرف اندیشیده ودرپی وادار کردن فرزندان ما به خودسوزی میباشند ، اعلام دارند.
ما نیز دراینجا وازپشت این تریبون فریاد میزنیم:
1- دست همکاران رجوی ازتشویق وترغیب اعضای رده پائین سازمان سابق محاهدین به خودسوزی کوتاه!
2- فرزندان ما باید درجریانات درست وبدون سانسور اخبار واطلاعات باشند. آنها باید بتوانند بلاواسطه به تمامی رسانه های گروهی داخلی وخارجی دسترسی داشته وارتباط منظم وکنترل نشده ای با اعضای خانواده ها برقرار کنند تا بتوانند رسوبات جمود فکری جبرا بوجودآمده را درخود نابود ساخته وبعنوان یک انسان به زندگی شرافتمندانه بازگردند.
اما اهداف ما ازاین گردهم آئی چیست؟
دروهله ی اول گردآمده ایم تاضمن اعلام اعتراض خود به روند وحشتناکی که درقرارگاه اشرف میگذرد، برپیوند خانواده های اسرای مظلوم این قرارگاه تاکید بیشتری نموده وبدنبال اتخاذ تدابیر وتصمیمات عملی تری برای برون رفت ازاین بحران ملی بوده ومانع تداوم جنایاتی باشیم که دراین قرارگاه شوم اتفاق میافتد. خلاصه اینکه نگذاریم فاجعه ی
یاسراکبری نسب ناکام تکرارشود.
درمرحله ی دوم مقصد ما اعلام این خبر ناگواراست که یاسر اکبری نسب برادرزاده ی اینجانب رضا اکبری نسب درسحرگاه 17 شهریور 1385 بااقدام به خودسوزی دچار مرگی فجیع وسوزناکی شده است.
در دیده بجای آب خواب است مرا زیرا که بدینت شتاب است مرا
گویند بخواب تا بخوابش بینی ای بیخبران چه جای خواب است مرا
این سوخته ی درآتش قدرت طلبی وجهالت باند رجوی واین مقتول مظلوم ابتدا ساکن آلمان بوده و حدود 10 سال پیش و درسن 16 سالگی با وعده ی حضور سه ماهه درعراق و دیدارپدر وبازگشت مجدد به آلمان ، به قرارگاه اشرف کشیده شده ومتاسفانه این سه ماه اقامت موعود، تبدیل یه 10 سال اقامت اجباری درعراق گشته وسرانجام آن ، جسد جزغاله شده ایست که دورازچشم عزیزان ودردیارغربت درعراق زیر خاک مدفون گشته است.
بیآئید آرزو کنیم که این غم آخر ماباشد و با شیرینی آزادی دیگر عزیزان اسیر خود، تلخی ومرارت مرگ دردناک جوان ناکام ما را کمتر احساس کنیم.
یاسر جان! باقلب خاکستر شده ات ازخدای خود تمنا کن که این آرزوی بزرگ ما برآورده شود!
مرگ تو مارا آنطور داغدیده یمان کرد آنطور که برادر
نه قادرم که بگویم ونه قادرم که بنویسم
گویا که وصیت نامه ای ازاین مرحوم مظلوم باقی نمانده واگرهم مانده ازمضمونی برخوردارنبوده که بدرد تبلیغاتی گروه دغلکاررجوی بخورد.
ما ازسر ناچاری وبرای ارزیابی ماهیت وصحت وسقم قضیه فرضیه سازیهای زیررا انجام داده ایم :
1- این عمل بصورت فوق سری ودرنهایت نیرنگ بازی و باهدایت وخدعه ی فرماندهان ارشد قرارگاه انجام گرفته تابه تبع آن تهدیدی غیرمستقیم برای نیروهای ائتلاف ودولت عراق یاشد که برعلیه این فرقه تصمیماتی مانند اخراج ازآن کشور اتخاذ نشود.
دراینجا یک سئوال مطرح است که چگونه است که رهبران گروه درصدد شهید نمایی وانتشاروسیع خبر برنیآمدند؟
بنظر میرسد که ازفشاراحتمالی خانواده ها وتوسل به این فرضیه که این عمل همسنگ اقدامات تروریستی تلقی میشود واهمه داشته وتنها به تهدید غیر مستقیم حکام داخلی وخارجی عراق بسنده شده والبته حسن کاراین بوده که مدرکی هم بدست نمیدهند.
2- ممکن است خودسوزی این قربانی ناشی ازغلبه ی روحیه ی یاس وسرخوردگی باشد.
همه ی ما میدانیم که این جوانان اسیر و کم اطلاع باین خاطر فریب خورده اند که گویا رجوی – که خود دچار جنون علاج ناپذیری است- بزودی بقدرت رسیده وایران راتبدیل به بهشت موعودی خواهد کرد وآنان متولیان این بهشت خیالی خواهندبود اما وقتی متوجه میشوند که ذره ای موفقیت دراین راه نداشته وبلکه اخیرا تنگناهای موجودشان با قطع آب وسهمیه های غذائی و سوخت وغیره بیشتر میشود ومهمتر اینکه میبینند که صدای همراه مردم ایران وسازمانهای سیاسی دیگر رابهمراه ندارند، دچاریاس شده ودست به این کارهای نابخردانه میزنند.
ایرادی که این فرضیه درمورد اقدام یاسرنگون بخت ما دارد این است که نحوه ی خودکشی او خشنترین شکل ممکن را داشته وموافق نظریات روانشناسان برجسته ای نیست که درمورد اشکال خودکشی افراد افسرده خو ابراز میدارند.
3- شق سوم قضیه که باتوجه به حقایق موجود درتشکیلات رجوی منطقی تر مینماید آنست که یاسر اکبری نسب نیز مانند بقیه ی قربانیان این فرقه ، ازجو ارعاب و استبدادی که برعلیه آنها وجود دارد ، به تنگ آمده وباانتخاب این شکل زجرآور انتحار خواسته است که نهایت درماندگی واعتراض خود اززورگوئی وحق کشی ها را اعلام دارد. بخصوص اینکه بخاطر حضور پدر وبرادر، فرار ازاردوگاه برای اومشکل ویا شاید امری غیرممکن بوده است.
سرگذشت شب هجران توگفتم باشمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
اگر به برخورد انفعالی وتاخیر 2روزه ی تشکیلات رجوی وادعای عدم وجود وصیت نامه ومخصوصا فشاروارده برپدر وبرادر یاسر را درنظر بگیریم- که ازآنها خواسته اند که شهادت دهند این کاریاسر خودسرانه وبدون مشورت با سازمان وبمنظور اعتراض به رفتارنیروهای ائتلاف انجام گرفته- توجه دقیق تری داشته باشیم ، آنگاه باید نتیجه بگیریم که خوسوزی یاسر معلول شرایط اختناق ومستبدانه ی حاکم درتشکیلات حسن صباح گونه ی رجوی بوده است.
سئوال من از این آقایان وخانمهای سردمدارآن است که اگر وصیت نامه ای نیست پس شما ازکجا به این یقین رسیده اید که یاسرجان ما دراعنراض به رفتار محدودکننده ی نیروهای آمریکائی دست به این کارزده است؟ ما منطقا باین نتیجه رسیده ایم که مفاد وصیت نامه بنفع شما نبوده است.
باوجود این شرط احتیاط آنست که نباید به سایر فرضیه ها ومخصوصا فرضیه ی اول (تحریک فرماندهان یاسر برای این انتحار) بهای کمی داد. بخصوص اینکه این گروه اگر هنری داشته باشد درعرصه ی دودوزه بازی وحیله گری است واین درس ها راازمرشدهای اعظم خود- گوبلزها وهیتلرها- به خوبی آموخته اند.
دراین مورد اخیرسکوت مشکوک خانم مریم رجوی هم که درس خود در یک کلاغ وچهل کلاغ کردن هارا درمکتب فریب کاری رجوی آموخته ، قابل تامل میباشد.
هرکدام ازفرضیه ها که درست باشد، یک امرروشن است وآن اینکه رهبران این باند قاتلین فرزند مابوده وماازهمینجا درخواست محاکمه ی عادلانه ی آنها را بطور مصرانه ای مطرح میسازیم.
آقایان محمد حیاتی، حسین ابریشمچی وکاظم- که ادعای رفاقت بابرادرم را میکردی- یادتان هست که چند سال پیش چگونه من درمقابل شما زانوزده وساعت ها اشک ریختم تا اجازه ی ملاقات با یاسر وپدروبرادرش را بمن بدهید واماشما باقساوت قلبی خاص گروه خود ازانجام آن طفره رفتید؟
آیا یادتان میآید که بهنگام ترک اردوگاه نفرت انگیز شما ، قول دادم که این تحقیرها را تلافی خواهم کرد؟
حالا این گوی واین میدان!
درست است که شما باقتل یاسر آتش بجان من انداختید اما من هم مصمم شده ام تا باتشکیل این جلسه وجلسات دیگر آب به لانه ی منحوس تان بیاندازم. من باخود عهد بسته ام که آتش برخرمن موجودیت پلیدتان بیاندازم و بزودی مزه ی زهرآگین آن را درکام کثیف تان احساس خواهید کرد.
مرا عهدیست باپاکی که تا جان دربدن دارم کنم پیکاربازشتی!
باید دراین مورد گفت که ای عالبجنابان! اگر خودسوزی خوب است چرا بدن نحس خود ویا نورچشمی ها را نمیسوزانید مگر فرزند رجوی ها هم درکنار یاسرهای ما نیستند؟
حالا این پرسش مطرح است که چرا چنین میشود ، چرا درفرقه ی رجوی روند امور ، سیروقایع ، رفتارها وبرخوردها اینگونه غیرعادیست؟
جواب این است که صرفنظر ازعلل حاشیه ای که درشکل گیری رفتار این فرقه وجود دارد ، پارامتر های اصلی را باید در ماهیت سازمان سابق مجاهدین جستجو کرده وبه سرچشمه وعلل واقعی حواث رسید.
کسانی که آشنائی اندکی باتاریخ وعملکرد سازمانهای سیاسی داشته باشند میدانند که عضویت درهرسازمان مفروضی کم و بیش داوطلبانه انجام گرفته وهرعضو معترض یا باصطلاح این آقایان- بریده – باکمال راحتی میتواند صفوف سازمان را ترک گوید وحتی سازمانها خود پیشقدم شده وافراد ناراضی را برای جلوگیری از مسئله سازی ازعضویت خلع مینمایند.
هرعضو حق دارد که به هردلیل شخصی یا ایدئولوژیکی ویاعدم قبول برنامه ی سازمان استعفادهد وازاین بابت کسی متعرض اونشده وزندان وتهدید وشکنجه ای اوراتهدید نمیکند.
اصولا سازمانها حق اعمال تنبیهات قضائی و برخورد کیفری درحق اعضاء رانداشته وانجام این کار درحیطه ی اختیارات دولت هاییست که در انتخابات آزاد موردتایید اکثریت مردم یک کشورقرارگرفته اند.
بزرگترین اختیارات رهبری درمورد یک عضو خاطی، اخراج او ازتشکیلات است ولاغیر.
یک تشکیلات سیاسی اپوزیسیون وغیرحاکم ، حق داشتن بازداشتگاه ، رسیدگی به احوال شخصیه ومسائل مشابه را ندارد وفاقد قوه ی مجریه است.
رسم براین است که افراد سازمانها شغلی غیرازفعالیت سازمانی دارند درجریان زندگی روزانه ، برنامه ها وسیاست های سازمان خودرا درمحل زندگی وکارخود تبلیغ وترویج کرده وگزارش اقدامات خود رابه سازمان متبوع شان ارائه میدهند. این افراد زندگی گروهی وفعالیت دائمی سازمانی ندارند.
درسازمانهای موردبحث انتخاب ازپایین به بالا بوده وکلیه ی ارگانهای رهبری درمقابل کنفرانس ها ویا کنگره های اعضاء پاسخگو محسوب شده وافرادموظف نیستند که درمورد زندگی شخصی خود کوچکترین گزارشی را به رده های بالا بدهند.
رهبریت سازمانها کوچکترین حقی درتعیین همسر وازدواج وطلاق وشیوه ی فرزند داری افراد ندارند.
دیگر اینکه دراساسنامه ی اغلب سازمانها آمده است که منافع ملی کشور برمنافع سازمان ارجحیت دارد واگرعضوی تضادی بین این دو احساس کند ، این تضاد را بنفع مردم وکشورخود وبضررسازمان حل خواهدکرد.
آیااین سازمان مجاهدین نیست که برای شرکت بیمقداردرقدرت ازحضورهرنیروی متخاصم درکشور استقبال میکند؟ آیا آنها منافع ملی کشوررا فدای منافع گروهی خود نمیکنند؟
درتعداد زیادی ازسازمانها اعضاء تشویق میشوند که تا بامراجعه به انواع نوشته ها و رسانه های گروهی ، درارتقای دانش سیاسی وعلمی خود بکوشند.
دیگر اینکه درهیچ جای دنیا دیده ونشنیده ایم که سازمان وحزبی دریک کشور متخاصم اردوزده ونیروی نظامی داشته باشد واگر زمانی میبینیم که حکومتی توسط یک ارتش رهائی بخش سقوط میکند، البته که این ارتش رهائی بخش مختصاتی دارد:
این ارتش رهائی بخش معمولا نمایندگان اکثریت مردمی هستند که برعلیه حکومت خود مبارزه میکنند. بعبارت دیگر این ارتش ها ازمشروعیت وسیع مردمی برخوردارند وصد البته که اراده ، طرزتفکروناموس اعضاء درگرو رهبران نبوده وآنها مجبور نیستند که تنها به رهبران نهضت فکرکنند وبخصوص اینکه این رهبران باشیوه های دموکراتیکی انتخاب میشوند و وظیفه ی افراد زیردست اجرای تاکتیک ها وپیشبرد استراتژیهایی است که دردرجه ی اول بنفع مردم کشورخود بوده و خود درتدوین آنها مستقیم وغیرمستقیم شرکت داشته اند.
ارتش های رهائی بخش معمولا ایدئولوژیک نیستند ورهبران آنها جرات وحق مداخله درچگونه زیستن افراد راندارند وآنها ناچاربه انتخاب این یا آن همسر ویاطلاق آنها وشیوه ی حصانت فرزندان با نظر رهبران نیستند.
درارتش آزادیبخش نیز اعضاء ازبرقراری رابطه با اعضای خانواده ودوستان خود منع نمیشوند وقس علیهذا.
با شرحی که فوقا رفت آیا میتوان سازمان سابق مجاهدین خلق را یک سازمان سیاسی ویا یک ارتش رهائی بخش قلمداد کرد؟
مسلما جواب منفی است.
همگی میدانیم که شرایط عضویت ونحوه ی مناسبات دراین جریان مخوف درتضاد آشتی ناپذیر بااصول وپرنسیب های سازمانهای سیاسی است که شمه ای ازآن بیان شد.
درطول 25 سال گذشته این رجوی بوده که درانتخاب همسر ویا ردآن ونحوه ی زندگی شخصی افراد دخالت خشن وتام وتمامی کرده واین دخالت ها آنقدر شکل شنیعی بخود گرفته که ازافرادخواسته میشود که خواب های شبانه ی خودرابازگو کرده وازدیدن این رویاها – که ازنظر آنها این خواب دیدنها دوری ازرهبری تلقی میشود ، توبه کنند.
شما درکجای جهان شنیده اید که خواب دیدن جرم باشد وتعریف آن اجباری؟
رجوی ،این پدیده ی ملعون قرن حاضر بدینوسیله میخواهد که رمق شخصیتی افراد راگرفته وآنهارا تبدیل یه پیچ ومهره های بی اراده ای کند که تنها درادوات ایدئولوژیکی خود واربابش که زمانی صدام وحالا لابد اسرائیل است – کاربرد داشته باشند. این کار شاید زیبنده ی بردگانی هم نباشد که درقرون توحش بشریت زندگی میکردند.
بنابراین اطلاق نام فرقه ی منحط به سازمان مجاهدین کاریست منطقی و پرواضح است که فرقه های جنایتکار نمیتوانند ازامتیازات آن نوع حقوق بشری برخوردارباشند که این حقوق ازطرف قوانین موضوعی کشورها ومراجع جهانی برای فعالین سیاسی به رسمیت شناخته شده است.
این گروه ، افرادخود را زندانی، شکنجه ویا تهدید به مرگ کرده و مجبور بخودسوزی وترورفکری میکند وکارش درمشابهت کامل با گروههای مافیایی وبلکه خشن ترازآن بوده وما بطور طبیعی، حق پناهندگی سیاسی برای مافیا سانان قایل نبوده ودرهمینجا با صدای بلند این لاحقی فرقه ی رجوی را اعلام کرده وازدولتهای مقتدر وموثر جهان درخواست میکنیم که همکار وهمگام ما باشند. بخصوص اینکه این پناهندگی نمیتواند شکل فرقه ای وپادگانی داشته باشد.
ما خطاب به سران این دولتها فریاد میزنیم که ای سران کشورها دوراندیش باشید وبنای یک بدعت خطرناک را که همانا ارفاق واغماض درحق یک فرقه ی تبهکار است ، بنا نگذارید. این شتر ممکن روزی در خانه ی شما هم بخوابد.
ای بعضی از دولتمردان خارجی که صدای حقوق بشری تان دنیا را به لرزه انداخته ودرمواردی آن را دست آویزی برای اعزام نیروهای نظامی به دیگران قرامیدهید. اگرریگی برکفش ندارید حقوق بشری ما خانواده ی عزیز ازدست داده را هم رعایت کنید آخر این چه نوع عدالتی است رجوی حق داشته باشد 25 سال یرگوش فرزندان ما بخواند وما چند روزی این حق رانداشته باشیم که فرزندان اسیر خودرا با واقعیات آشنا سازیم؟
معمولا جواب شما درمورد این درخواست ابتدائی ومنطقی ما آن بوده که افرادقرارگاه اشرف بالغ ورشید اند وحق انتخاب هرتفکری – ازجمله تفکرات بیمارگونه ی رجوی را دارند وگویا که شما این حق را ندارید که به اجبار به این درماندگان ما توصیه کنید که دیداری آزادانه با اعضای خانواده های خود داشته وحرف آنها راگوش کنند.
ما اما این منطق آرائی شمارا نپذرفته وادعاداریم که فرزندان ما ایزوله وتجرید شده ودچار مغزشوئی گردیده وموقعیتی شبیه افرادمهجور ودیوانه هارا پیدا کرده ولاجرم اختیاج به سرپرست دارند.
ایا فرقه ی رجوی میتواند درسرپرستی این مهجوران صلاحیت بیشتری نسبت بما داشته باشد؟ ما تاکنون ازرفتارشما این نتیجه را گرفته ایم که دردعوای ما بااین باند مخوف،متاسفانه شما طرف رجوی ها را گرفته وما را بیاد این جمله ی معروف آن شخص گرفتار میاندازید که ((سگ را باز گذاشته اید وسنگ را بسته!)).
موضوع مهم دیگر ملاقات افرادخانواده ی اسرا درقرارگاه اشرف است.
همه ی ما وهمه ی دست اندرکاران میدانند که درمراجعه به این اردوگاه چه شکنجه های روحی را متحمل میشویم واین حقوق ابتدائی ما تاچه اندازه موردتضییع واقع میشود.
ما دراین ملاقاتها ساعتها مورد بازجوئی وتفتیش بدنی واعتقادی قرارمیگیریم وآخر سر هم اگر ملاقاتی وجود داشته باشد این باصطلاح ملاقات درکنار چندین جاسوس انجام گرفته وما نمیتوانیم رابطه ی طبیعی وعاطفی باعزیزان اسیرمان برقرارکنیم.
این کارروبه صفتان کم تعداد رجوی نشان میدهد که فرزندان ما نه عضو یک سازمان سیاسی که زندانی وگروگانهایی بیش نیستند. بدینجهت فریاد میزنیم که ای فرماندهان نظامی کشور بزرگ آمریکا که امورعراق ومنجمله سرنوشت فرزندان ما ، درید قدرت شماست ، ای مسئولان زحمتکش صلیب سرخ جهانی وای عالیجنابان حاکم برعراق به داد ما برسید داد ما برسید وفرزندان ماراازاسارت رهائی بخشید. ما گوشمان ازفریادهای حقوق شری قدرتهای بزرگ پرشده وبنابراین ظرفیت حق خواهی مان بالا رفته وتوقع مان ازشا زیاد ترگشته است!!
عوامفریبی دیگری که رهبران این فرقه ضاله میکنند درحق مسائل اتمی ایران و مخصوصا تغییر باصطلاح دموکراتیک نظام حاکم برکشورماست. این ادعهای آنهاچیزی جز گربه رقصانی نیست.
آنها اطلاعات گوناگونی را درموضوعی که دخالت ایران درامورعراق وخطرآن برای صلح جهانی نامگذاری اش کرده اند، منتشر میسازند تا دولت ایران رامتهم به تروریسم وناقض صلح جهانی نموده تا به حمله ی نظامی احتمالی آمریکا به ایران مشروعیت بخشیده وخود نیز دررکاب آنها به نان نوائی برسند.
اولا فرقه کجا وصلح جهانی ومنطقه ای کجا. رابطه ی این دومقوله مانند اجتماع نقیضین بوده ومحال است.
ثانیا ازشما سئوال میشود که اشغال نظامی یک کشورتوسط بیگانگان چه رابطه و سنخیتی با تغییر دموکراتیک میتواند داشته باشد. آیا خارجیان نمایندگان مردم کشور ماهستند تا حضور آنها بتواند بمعنای برقراری دموکراسی- که رکن رکین آن اعمال اراده ی آزادانه ی مردم است – باشد. ویانه این دموکراسی را گروهی برای ما برای ما برقرار خواهد کرد که دوستان خودرا به صلابه کشیده ووادار به خودسوزی میکند؟
البته که درقاموس رجوی ها دموکراسی میتواند چنین هم باشد.
دموکراسی ازنظر آنها عبارت ازحاکم کردن رجوی بعنوان یک رهبر مقتدر غیرپاسخگوی دیوانه ورئیس جمهورمصلوب الاختیاری مانند همسر باصطلاح مشروعش بوده که شحصیتی بعنوان پیشکار ساده ی اوومخصوصا وسیله ی عوامفریبی وزن فریبی اوبشمار میآید. افرادی که مردم ایران درتعیین آنها کوچکترین نقشی نداشته وصحبت دموکراسی محلی ازاعراب نمیتواند داشته باشد.
جای آنست که که خون موج زند بردل لعل زین تعابن که خزف میشکند بازارش
افتخار دیگررهبران فرقه ، ادعای برابری زنان درمناسبات فرقه وفردای قدرت گیری آن درساسر ایران است که گویا باانتخاب رئیس جمهور وتعیین مسئولان اول زن وفاداری عملی خود به آن را نشان داده اند.
ما با کمال صراحت میگوئیم:
این عمل رجوی هم فریبی درزمره ی فریب های 25 ساله ی او وشاید مطالعه شده ترین وناجوانمردانه ترین آنها باشد. چرا که اولا اختیارات تفویض شده به رئیس جهمور پیشنهادی زن ، به درد عمه جان رجوی میخورد چون میدانیم که برنامه های مصوب این فرقه ، اختیارات اصلی حکومت را دراختیاررهبرکه مرد نامردی مانند رجوی است، قرارداده است.
ثانیا رجوی این خانم های مفلوک را به این خاطر انتخاب کرده که رقبای احتمالی خودرا که سابقه ی آنها هم عرض حنیف نژاد هاست ، سرکوب، تحقیر وحاشیه نشین کرده باشد.
فرماندهان زن برای آن انتخاب شده اند که جاسوس ومطیع رجوی اند. میگویند سطح سواد ومعلومات سیاسی آنها بسیارنازل است وگویا که همشهری ما خانم فهیمه اروانی (مسئول اول اسبق سازمان) ، دیپلم خودرا با تجدیدها وتبصره های زیاد دریافت کرده است.
درتشریح اوضاع واحوال فعلی اعضای مهم وقدیمی سازمان که حاصل انقلاب مفتضح ایدئولوژیک معروف است ، بیان یک لطیفه ی حکیمانه خالی ازفایده نیست:
میگویند صاحب کاروانی درشرف مرگ بوده وخواسته که ازدیگران وازجمله شتر پیر خود حلالیت خواسته وراحت تربمیرد که شتر مذکور گفته ، ترا بخاطر تمامی بارهای سنگینی که برمن گذاشتی وبی آب وعلف گذشتن هایت میبخشم ولی درجریان یکی ازسفرها کره خری را جلوداروراهنمای راه ما قرار داده و بی حرمتی زیادی برمن روا داشتی ومن این تحقیر شدن را – پذیرفتن قافله سالاری کره خر را هرگز فراموش نکرده وبخاطر آن ترا نخواهم بخشید
متاسفانه مناسبات درون سازمانی رجوی هم شباهت عجیبی به سرگذشت آن شتروآن کره خر وآن کاروان دارد. او هم این نوع قافله سالاران برای همکاران همردیف خود تعیین کرده است وای کاش این اعضای باسابقه ی سازمان هم عقل ودرایتی به اندازه ی آن شترداشته واین بی احترامی را به رجوی نبخشیده وازفرقه خارج میشدند. اما دریغ از یک جو غیرت!
بدین ترتیب درفراسوی گرد وغبار تبلیغات آنچنانی درمورد تکریم مقام زن درسازمان سابق مجاهدین ، چهره ی کریه سوء استفاده ازاین موجودیت مقدس نهان ترشده است.
شاید تشایهاتی میان آزادی زنان درتشکیلات فرقه ی رجوی با اختیارات زنان متعدد دربارهای هارون الرشید ویا ناصرالدین شاه وجود داشته باشد والبته این هم امتیازکمی برای این جاسوسه های مفلوک نیست.
ازحوصله ی جلسه بخاطرتحمل سخنان طولانی ام سپاسگزارم.