گزارش کنفرانس خبری پاریس (قسمت پنجم)

گزارش کنفرانس خبری پاریس (قسمت پنجم)
کانون رهایی، سیزدم مارس 2007
قسمت پنجم سوال و جواب کنفرانس خبری پاریس
سوال:
سوال من از اقای حائری است که در سال 2003 حدود 10 نفر از مجاهدین بطور سازمانیافته در خیابانهای پاریس به خاطر اعتراض به بازداشت مریم رجوی خودشان را سوزاندند و مجاهدین تمام خیابان را قرق کرده بودند و تعدادی می سوختند و فریاد می زدند و مسولین مجاهدین که خود سوزی ها را هدایت می کردند ایستاده بودند و تماشا می کردند، فقط بخاطر این که مریم رجوی چند روز یا چند ساعت زودتر از زندان آزاد بشود. رهگذررانی که آنجا بودند این صحنه ها را دیدند. من می خواستم در این رابطه قدری توضیح بدهید که مجاهدین چه هدفی را دنبال می کردند و چه کسی پاسخگوی تأثیرات روانی این وحشیگری روی رهگذرهای فرانسوی اعم از زن و مرد و بخصوص کودکان است که این اقدامات وحشیانه را دیدند و به ضرر آبروی ایرانیان هم تمام شد. سوال دومم این است که آیا فرقه مجاهدین در اروپا چه تهدیداتی می تواند برای جامعه خود اروپائی ها داشته باشد. برای ما ایرانیان که تهدیدش مشخص است سازمان پارس و سایر سازمانها بارها این تهدیدات را مطرح کرده اند و ما هم به عنوان افراد جدا شده و زجر کشیده بارها در موردش صحبت کرده ایم.
جواب:
شمس حائری:
صحبت هائی که من در ابتدا کردم اشاره به همین تهدیدات بود که غرب باید بهای حمایت از فرقه مجاهدین و سایر فرقه های تروریستی را بپردازد. وقتی که فرقه مجاهدین برای آزادی چند ساعت زودتر و یا چند روز زودتر رهبر خود حاضر است اعضای خود را به تعداد 10 نفر در خیابانهای پاریس بسوزاند و رهگذرانی که این صحنه ها را در محدوده 100 متری و شاید هم بیشتر، می بینند وکودکان و بزرگسالان که با این صحنه ها را مواجه می شوندد مسلما دچار شوک روانی می شوند و آثار آن شاید برای کودکان تا آخر عمر باقی بماند و دچار افسردگی خواهند شد. مسولیت ایجاد چنین صحنه هائی متوجه دولت فرانسه است که به یک فرقه تروریستی اجازه داده که در خاک خودش این نوع اعمال را اانجام دهد و خاک خودش را صحنه و جولانگاه این فرقه ترورسیتی قرار بدهد. ببینید، ما وقتی که می گوئیم این سازمان یک سازمان تروریستی هست و در لیست گروه های تروریستی قرار دارد، که شما هم این سند را امضاء کرده اید واتحادیه اروپا هم آن را پذیرفته است که این یک سازمان توریستی هست به چه دلیلی به این سازمان اجازه می دهید که در خاک شما مانور بدهند، تبلیغات بکنند، فعالیت بکنند و امنیت و جان شهروندان شما را به خطر بیندازند؟ آیا شما به گروه های ضد یهودی اجازه فعالیت و ازادی عمل در خاک فرانسه را می دهید؟ به گروه القاعده هم در خاک فرانسه اجازه فعالیت و خود سوزی می دهید؟ آیا چگونه آنها تروریست هستند و این ها نیستند؟ سازمان مجاهدین با سازمان القاعده چه تفاوتی دارد؟ چرا از یک تروریست حمایت می کنید و علیه یک تروریست دیگر موضع گیری و اقدام می کنید؟
ما می خواهیم بگوئیم که امنیت شهروندان غربی واقعا با وجود چنین فرقه ای در درون کشور های اروپائی به خطر خواهد افتاد و در آینده هیچ روشن نیست که این سازمان دست به چه اقدامات ناشناخته و پیش بینی نشده بزند کما این که این ده نفر که خودشان را آتش زدند هیچ شهروند اروپائی و هیچ دولتی نمی توانست پیش بینی کند که یک سازمانی بیاید برای آزادی رهبر خود، در کشور های دمکراتیک غربی که هم دادگاه هست و هم حق گرفتن وکیل و شکایت از مراجع قانونی و پلیس وجود دارد خودش را آتش بزند، خب دولت فرانسه باید از عواقب این کار بترسد و از این نمونه ها عبرت بگیرد، درس بگیرد و اجازه فعالیت و تحرک به چنین سازمانهای تروریستی را ندهد. امیدوارم جواب سوال خود را گرفته باشید.
سوال :
من یک سوال از اقای قشقاوی داشتم، لطفا توضیح بدهید که منابع مالی سازمان که وقتی یک تظاهرات در اصل به نفع امریکا برگزار می کنند مثل سال گذشته که 300 نفر را با هواپیما از کشورهای مختلف جمع کردند و به امریکا بردند و بمدت 10 روز در بهترین و گرانترین هتل ها از آنها پذیرائی کردند از چه طریقی تأمین می شود؟
جواب:
آقای قشقاوی
ما در این رابطه اسناد بسیار معتبری داریم که خیلی گویا هست که سازمان مجاهدین مسئله مالی شان را چگونه تامین می کنند. از جمله این که در این مدتی که سازمان مجاهدین بهر حال بعد از این که در داخل ایران و آن فضای متلاطم سیاسی روز های بعد از انقلاب نمی تواند دوام بیاورد به عراق سرازیر می شود. خب کاملا در خدمت نیروهای عراقی و صدام حسین قرار گرفته بود،خب طبعا دولت صدام هم در آن زمان یکی از ثروتمند ترین کشورهای دنیا بود و درآمد سرانه ملی بالائی داشت که مجاهدین از انجائیکه خطوط صدام را پیش می بردند و جزئی از بدنه خود سیستم حزب بعث و ارتش عراق تبدیل شده بودند کاملا همه جانبه بلحاظ مالی، سیاسی، نظامی کمک می شدند خیلی ها آن روز ها نمی توانستند به این قاطعیت بگویند که سازمان مجاهدین از طرف حزب بعث و صدام حمایت مالی می شد. ولی بعد از این که صدام سرنگون شد عملا ما خیلی از اسناد تصویری و فیلم و سند های نوشته شده و ملاقات های مخفی که رهبران سازمان با رهبران حزب بعث داشتند بدست شبکه های خبری مثل الجزیره، فاکس نیوز و انگلیس افتاد که این اسناد از تلویزیون های سراسریشان پخش شد و همه این روابط پنهانی را دیدند و فهمیدند. منتهی سازمان همان موقع، صنا برق زاهدی،سخنگوی سازمان مجاهدین این عمل را یعنی کشف اسناد را به رژیم نسبت داد و گفت کار رژیم است، که حتی من یادم هست که خبرنگار الجزیره به صنا برق زاهدی گفته بود که بابا این اسناد کاملا معتبر و واقعی است، صنا برق باز گفت این مال عوامل رژیم است در حالیکه اولین بار این تصاویر، یعنی تصاویر دسته ها و صندوق های دلاری که تحویل نمایندگان مجاهدین می دادند خود شبکه های ضد رژیم که طرفدار عربها هم بود پخش شد و بعدش هم این اسناد را تلویزیون اسکای نیوز پخش کرده بود. این ها سند های خیلی واضحی بود که مجاهدین از کجا تأمین مالی می شوند.
ببینید الان ما یک بحثی داشتیم که چرا یک مهره سوخته را می خواهند زنده کنند. خب سازمان مجاهدین در تمام طول حیاتش بازیچه دست دولتها و قدرت ها بوده و از طرف آنها حمایت مالی می شد، حمایت سیاسی و تبلیغاتی می شد، در جاهائی که به آن نیاز داشتند که به عنوان یک برگ با آن بازی کنند. مثلا امریکا می اید خیلی از اطلاعات و عکس های ماهواره ای خودش را از کانال این ها بیرون می دهد و می گوید این تصاویر مراکز اتمی رژیم را مجاهدین دارند افشاء می کنند در صورتی که همه ما در سازمان بودیم و سازمان را می شناسیم که همچون قدرت و توانائی ندارد. پس نشان می دهد که دولت اسرائیل و امریکا فقط بخاطر اینکه اینها را به بازی بگیرند اطلاعاتش را از طریق این ها بیرون می دهند که آنها را بزرگ کنند. بهر حال منابع مالی اش را سازمان از این کانال ها تامین می کرد. سوال دیگری دارید در خدمتتان هستم.
سوال:
من می خواستم از آقای سبحانی سوال کنم که البته هر یک از اعضای سابق هم می توانند به سوال من جواب بدهند، روز اولی که به عضویت این سازمان درامدید چه چیزی شما را به این سازمان جذب کرد؟
آقای سبجانی:
اگردوستان اجازه بدهند من به این سوال جواب می دهم.
من فعالیت های سیاسی خودم را از سال 1356 آغاز کردم خب من در یک سن و سالی بودم 17- 18 ساله، در اوج شور و احساس بودم و با مطالعه کتابهای دکتر علی شریعتی وارد فعالیت های سیاسی شدم و از آن طریق هم با افرادی که شهدای سازمان نام داشتند آشنا شدم که در مبارزه با رژیم شاه خودشان را فدای ان ارمانهائی که داشتند کردند. انگیزه های فعالیت سیاسی من را تشکیل می دادد.
هرچند که من اعتقاد دارم که استراتژی آنها که مبارزه مسلحانه بود یک استراتژی نادرستی بود و لی در هر صورت به شخصیت انها احترام می گذارم و من تحت تأثیر فداکاری ها یا جانفشانی هائی که در واقع می شود عنوان کرد قرار گرفتم و در سال 1357 جذب سازمان مجاهدین شدم. در آن مقطع اگر یادتان باشد که البته شاید شما سن و سالتان اجازه ندهد ولی فعالیت هائی که سازمان مجاهدین انجام می داد یک نوع برداشتی از اسلام را ارائه می داد که بخاطر اینکه من یک تیپ مذهبی بودم در آن مقطع زمانی از بقیه برداشت هایی که دیگران و روحانیون و رژیم جمهوری اسلامی ارائه می دادند برداشتهای نوین و مترقی و خوبی بود، نسبت به زن، نسبت به آزادی و مسائل مختلف که در واقع من تحت تأثیر این شعار ها وارد سازمان مجاهدین شدم ولی اگر بخواهم دقیق تر بگویم من در آن مقطع یکپارچه شور و احساس بودیم در صورتی که انسان قبل از اینکه دچار شور واحساس باشد باید شعور وعقل و آگاهی را سر لوحه کار خودش قرار بدهد که بدلیل سن و سال و جوان بودن ما چنین تجربه ای را نداشتیم و وقتی هم که جذب سازمان مجاهدین شدم به دلیل همان ساختار فرقه ای که سازمان مجاهدین داشت و یک محیط بسته ای بود، شما همیشه با یک طرز تفکر خاص برخورد داری و شام دسته جمعی می خوری با همه آنها نهار میخوری و می خوابی و بلند می شوی واز رسانه های دیگر بدور بودیم، در واقع در یک حصار ذهنی قرار داشتیم حالا آن حصار فیزیکی در مقطع سال 1357 البته کمتر بود ولی وقتی که سازمان مجاهدین به عراق رفت و تحت قلمرو صدام حسین فعالیت خود را ادامه داد این حصار فیزیکی هم بر آن حصار ذهنی اضافه شد بنا بر این ما، اگر حتی کسی به ذهنش می رسید، آن ارمان اولیه ای که من در سال 57 داشتم، بخاطر آن دختر خانمی که جناح های خشونت طلب جلو دانشگاه تهران مو هایش را کشیدند و کشاندن روی زمین و در واقع تحت تأثیر این واقعه جذب سازمان مجاهدین شدم، دیدم که آن ارمانها دارد از دست می رود و مثلا همان زن در درون روابط مجاهدین تحت استعمار بیشتری قرار می گیرد. شما اگر دقت بکنید الآن بررسی آماری که انجام می دهید می بینید که زنها در سازمان مجاهدین استثمار بسیار بسیار بیشتری می شوند. الآن یکی از دوستان عزیزم سرگذشتی را از خانم افسانه طاهریان که همسر بنده بود و با همدیگر رفته بودیم در سازمان، الآن این خانم را برده اند در یک جمعی بازخواست کردند و گفتند که پشت میز بنشین و مثل یک مصاحبه اجباری او را واردار کرده اند که بگوید چرا همسرت از سازمان بیرون رفته و اعتراف کن که او مزدور است و موارد دیگری که وجود دارد نشان می دهد که چگونه زنها را به کار های نا خواسته وادار می کنند.
همه می دانیم که زندان ابوغریب یکی از زندانهای مخوف و وحشتناک عراق است، زندانی که زندانبانهایش بسیار خشن و شکنجه گر بودند که تعداد زیادی از ناراضیان را مسعود رجوی به این زندان فرستاد و بسیاری از زنها که می خواستند از سازمان جدا بشوند ( با عرض معذرت از حضار محترم) خانم مهوش سپهری که تحت مسولیت خانم مریم رجوی بود به آنها می گفت که دلت مرد عراقی می خواهد؟ و زن را در این فضای ذهنی قرار می دادند و می ترساندند که تو اگر از سازمان خارج شوی به تو تجاوز می شود و لذا آن زن عقب نشینی می کرد و از خواسته خود دست بر می داشت. بنا بر این اگر بخواهم پاسخ شما را بدهم، باید بگویم که من یکدنیا شور بودم ولی شعور کافی را برای انتخاب درست نداشتم.
یکی از حضار از میان جمعیت خطاب به اقای سبحانی اظهار داشت:
در ادامه صحبت های شما که چون خودم هم چنین شور و احساسی را که شما داشتید داشتم، می خواستم یک مطلبی را به صحبت های شما اضافه کنم. انسان وقتی در یک چنین فضای پر شوری قرار می گیرد، به اصطلاح همه چیز و همه فاکتور ها رویش تأثیر گذار است و بدون این که خودش خواسته باشد تصمیم گیری بکند کار هائی می کند و حرفهائی می زند که در حالت عادی هرگز چنین چیزهائی نمی کوید و نمی کند. من فکر می کنم که فضای سال 57 فضای خیلی پر شوری بود، فضای التهاب بود، فضای شورش بود، از یکطرف پاسدارها می رفتند روی مین و از یکطرف ما با تمام وجودمان می جنگیدیم، سیانور زیر زبانمان و نارنجک در دستمان، فضای شعور نبود و همانطور که شما اشاره کردید فضای شور بود. این فضا همینطور می آید جلو.
ادامه دارد.

خروج از نسخه موبایل