« توّاب »

« توّاب »
محمد مرادی
این روزها به بهانه‎ی انتشار اعترافات نظامیان متجاوز انگلیسی در ایران، سایت‎های گروه تروریست مجاهدین مملو از تحلیل‎ها، واژه‎ها و نتیجه‎گیری‎های یک‎سان و کلیشه‎ای درباره‎ی صنعت تواب‎سازی شده است.
گویی گردانندگان مجاهدین با توجه به ابراز ناراحتی دولت‎مردان انگلیسی از پخش این اعترافات، فرصتی یافته‎اند که عقده‎ها و حقارت‎های 26 ساله‎ی خود از ناحیه‎ی اعترافات و مصاحبه‎های پی در پی اعضای پشیمان خود را بر سر این موضوع بیرون بریزند و طبق روال و فرهنگ توتالیتریستی حاکم بر این گروه، قلم به‎دستان‎شان به تکرار ِ کلیشه‎ای این عقده‎گشایی پرداخته‎اند.
پخش اعترافات جاسوس‎ها، امری مختص به این زمان و در ایران نیست. بسیاری از کشورهای عربی مثل مصر و سوریه و اردن و… پس از دستگیری جاسوس‎های اسراییل اقدام به پخش اعترافات آنان می‎نمودند تا به‎عنوان سندی مبنی بر دخالت اسراییل در آن کشورها در دسترس مجامع بین‎المللی قرار گیرد.
در دوران جنگ سرد نیز این اتفاق بارها و بارها از طریق رسانه‎ها و مطبوعات کشورهای دو بلوک روی داد.
در همین سال‎های گذشته و پس از تحولات اخیر در خاورمیانه و لشگرکشی‎های امریکا به این منطقه، تلویزیون‎های منطقه بارها و بارها مصاحبه‎ی تروریست‎ها و اعترافات آنها را پخش کرده‎اند و مورد استناد مطبوعات دموکراتیک! کشورهای غربی قرار گرفته است. جالب این که تعدادی از این برنامه‎های تلویزیونی که به‎نوعی ایران را در معرض اتهام قرار می‎داد، شدیداً مورد استقبال دار و دسته‎ی رجوی قرار می‎گرفت و بارها و بارها از ارگان ماهواره‎ای آنها پخش می‎شد. گویی آن وقت موضوعی به‎نام اعتراف‎گیری و حقوق بشر و… وجود نداشت؟
اما موضوع عقده‎گشایی‎های باند رجوی، همانا مستمسک قرار دادن این اعترافات و استفاده از امتناع انگلیس در پذیرش آن، برای فرار از زیر ضرب بودن از ناحیه‎ی افشاگری‎های جداشدگان است.
آنچه در تمام ده‎ها مطلب و موضع‎گیری (که از بالاترین تا پایین‎ترین اعضای این گروه برای بیان آن به صحنه آمده‎اند) به چشم می‎خورد و به عیان مشاهده می‎شود، همان حقارت تاریخی‎ای است که مجاهدین و به‎ویژه شخص رجوی، بر سر موضوعی به‎نام عضو نادم و پشیمان که به آن تواب گفته می‎شود تحمل کرده و با خود حمل می‎کنند.
رجوی بارها در مباحث انقلاب ایدئولوژیک که در آن مبانی اندیشه‎ی فرقه‎ای را تبیین می‎کند، تلاش کرده است تا آن را توجیه کند و نهایتاً آنچه که در توجیه این پدیده بیان می‎کند این است که زندانی‎ها چون از رهبری جدا بوده و در معرض ایدئولوژی آخوندی قرار داشتند، تواب شدند!
اعتراف رجوی تصدیق این گفته‎ی جداشدگان است که از دیدگاه رجوی هر عضو تنها تا زمانی مورد اعتماد است که به رهبری الصاق باشد و در معرض تشعشعات ایدئولوژیکی فرقه قرار داشته باشد و در غیر این صورت تواب خواهد شد. این به‎طریق اولی بیان شمه‎ای از مناسبات فرقه‎ای و ایدئولوژیکی رجوی است.
البته رجوی – مانند همیشه – می‎کوشد برای پوشاندن خلل‎های ذاتی ایدئولوژی مجاهدین و ضعف‎های سیاسی و شخصیتی خود، ایدئولوژی طرف مقابل را مهیب و عجیب توصیف نماید.
در یک اتفاق تصادفی! دیگر هم در این روزها، در سایت‎های متعددی، کسانی که خود زندانی بوده‎اند و اکنون در خارج از کشور به‎سر می‎برند! درباره‎ی پدیده‎ی تواب مطالبی را منتشر نموده‎اند.
در این نوشته‎ها توصیف مشخصی از تواب شده است و تفاوت آن با فرد بریده و کسی که ضعف و سستی داشته به‎خوبی بیان شده است و حتی در مطلبی نوشته شده بود که جداشدگان در خارج از کشور و کسانی که مستقیم از اشرف به خارج آمده‎اند و اکنون دست به افشاگری علیه مجاهدین می‎زنند را باید به‎عنوان تواب تقسیم‎بندی نمود!
جوهر و اصل حرف آنها این است که تواب، دیگر در ایدئولوژی حزب و گروه و دسته‎اش فکر نمی‎کند و مانند جمهوری اسلامی می‎اندیشد!
این‎گونه نوشتارها، اگر چه یک‎سویه و با هدف خاصی نوشته می‎شود، اما حقایقی را نیز با خود به همراه دارد. لیکن ضعف اساسی آنها این است که بیشتر ناظر به وقایع زندان است و تحلیلی درباره‎ی علت‎العلل جریان توبه ندارد.
بله! این واقعیت که در زندان، بسیاری برای آزادی دست و پا می‎زنند، امری غیرقابل انکار است. یا این که ریا و تظاهر از یک‎سو و ترفند و حیله از دیگرسو، افراد را وادار به نمایش متفاوتی از آنچه می‎اندیشند و هستند، می‎سازد نیز روال معمول در چنین محیط‎هایی است، بر کسی پوشیده نیست.
اما همه (حتی رجوی) اذعان دارند که تواب بر اساس آنچه می‎اندیشد و به آن رسیده است، رفتار می‎کند، اگر چه در دستگاه ارزشی آنان بار منفی به خود می‎گیرد.
به همین دلیل باید دید چرا عضو مجاهدین تواب شد و چرا تواب رسالت خود را در آن دید که در مقابل این جریان بایستد؟
مهم‎ترین عامل به‎وجود آمدن تواّب، مواضع نابه‎جا، غلط و خائنانه‎ی سیاسی مجاهدین بوده است که به‎تدریج به نقد انحرافات ایدئولوژیکی از سوی عنصر مسأله‎دار نیز راه برد. بخشی از این افراد، بر حسب انگیزه‎های ابتدایی و ملاء فرهنگی و اجتماعی خود، از مسیر نقد ایدئولوژی مجاهدین، اسلام را جایگزین و برخی نیز سکولاریسم را جایگزین نموده‎اند، اما به هر حال نقد سیاسی، در این باره اولویت و مدخلیت داشته است.
علاوه بر اتفاقات و تحولات متعدد، سه سرفصل مهم باعث گسترش و شتاب این نقد جدی به مجاهدین شده است و شاید بتوان گفت که سایر انتقادات نیز در ذیل آنها معنا و مفهوم پیدا می‎کند:
1- ورود به فاز عملیات‎های تروریستی از 30 خرداد
2- جریان ازدواج مریم و مسعود رجوی و ماجراهای انقلاب ایدئولوژیک که به تغییر ساختار و انحرافات شدید تشکیلاتی منجر شد.
3- رفتن رجوی به عراق و هم‎دستی با صدام در جنگ.
آنقدر که هر کدام از این مواضع و رویکردها به ریزش نیرو و پشیمانی اعضا کمک کرد، هیچ موعظه، نقد ایدئولوژیک، تضییق و فشار نتوانست نیروها را در هم بریزد و وادار به نقد گذشته‎ی خود و بالمآل مواضع و ایدئولوژی مجاهدین بنماید!
از این منظر افرادی مانند محمدرضا سعادتی، پرویز یعقوبی، منیره ربیعی، حسن محرابی، مهدی تقوایی، سعید شاهسوندی، ابراهیم آل‎اسحاق و… از جمله‎ی توابین‎اند.
شاید بتوان گفت که اول تواب محمدرضا سعادتی بود آنجا که گفت:
« برادران! من در شرایطی به‎سوی مرگ گام برمی‎دارم که نتوانستم مواضع جدید سازمان را درک کنم و نسبت به آن اقناع نشدم… ، ما با مواضع جدید مرزهای سیاسی – استراتژیک خودمان را با تمایلات بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه از یک‎طرف و مواضع اپورتونیسم چپ از طرف دیگر کاملاً مخدوش کرده‎ایم، همان مرزهایی که ضامن حفظ و بقای سازمانی در ابعاد توحیدی‎اش بود.
برادران! من هرچه که این جبهه و قطب‎بندی را جست‎وجو کردم، برای آن عمق طبقاتی نیافتم. برای آن نتوانستم مرز بین خلق و امپریالیسم را ترسیم کنم. برادران! در ویتنام، در کامبوج، در الجزایر، در کوبا و… در نیکاراگوئه، نیروهای انقلابی با اتکا به تمامی خلق در یک‎طرف قرار داشتند و امپریالیست‎ها، سرمایه‎داران وابسته به فئودالیسم و اشراف، و مزدوران داخلی در طرف دیگر واقع شده بودند، ولی برادران، در این صحنه چه قطب‎بندی‎ای را در روبه‎روی خود داریم؟ و با چه منطقی خود را راضی کنیم؟ من هرچه فکر کردم نتوانستم خودم را راضی کنم که عمق این صحنه‎ی نبرد بین خلق و امپریالیسم را نشان می‎دهد… »
از این منظر، آنچه باید گفت آن است که جریان مترقی، انقلابی و اصول‎گرای نقد مجاهدین، که همواره تلاش شده با انواع و اقسام لجن‎پراکنی‎ها – چه از موضع رجوی برای سرپوش گذاشتن بر ضعف‎های استراتژیکی، خطی و ایدئولوژیک و به‎خصوص شخصی‎اش، و چه از موضع شبه روشنفکرانه و از سر ِ مددرسانی به مجاهدین و وارونه نشان دادن انحرافات اپوزیسیون – به آن تهاجم شود، جریانی زاییده‎ی بلافصل انحرافات سیاسی مجاهدین است.
جریانی که با توجه به استقلال، اراده و اختیار و به‎خصوص صداقت افرادی که از ابتدا آرمان‎گرایانه و به‎خاطر رسیدن به اهداف عدالت‎خواهانه و برابری‎جویانه به این گروه پیوستند، چیزی جز این قامت برافراشتن در برابر انحرافات و خیانت‎های باند رجوی را نمی‎توان از آن انتظار داشت.
حال بگذار تا دار و دسته‎ی تا فرق فرو رفته در گنداب خیانت به میهن و استمالت از امپریالیسم، با هزار ترفند انگلیسی، به مصاف آن بیاید. حقیقت 26 ساله‎ی گذشته که از تلاش مجاهدین برای نادیده انگاشتن این جریان تا تولید روزانه ده‎ها مطلب درباره‎ی مختصات آن را نشان می‎دهد، بیان‎گر آن است که حقانیت نهفته در ذات این جریان، اعتلا یابنده و اصیل بوده است وگرنه در همان دورانی که بساط مجاهدین از ایران جمع شد آن نیز به‎پایان می‎رسید.

خروج از نسخه موبایل