شکست عملیات فروغ جاویدان و انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین
انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق و جداشدگان (1)
بهار ایرانی، بیست و چهارم آوریل 2007
منبع: Mojahedin.ws
مولف: بهار ایرانی
مقدمه
این مجموعه مقالات به استناد فاکت های موضوعی که از کتاب نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین نوشته بیژن نیابتی گزینه شده، در پی اثبات این ادعا است که دلایل اعضای جداشده سازمان در موضوعات مختلفی که به تناوب بحث خواهد شد، مورد تائید و اذعان تلویحی و صریح سازمان مجاهدین است. با این تفاوت که موضع سازمان در قبال دلایل جداشدگان با انواع برچسب و اتهامات ریز و درشت تخطئه و پاسخ داده می شود و اما نیابتی از موضع حمایت رهبری سیاسی این دلایل را تئوریزه می کند. مضاف بر آن در پی اثبات این معنا هستیم که به استناد همین فاکت ها، انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان و متعاقبا پروسه فرقه ای شدن را در این راستا ارزیابی کنیم. این مباحث را با موضوع رابطه عملیات فروغ جاویدان با مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک آغاز می کنیم. یکی از دلایلی که اعضای جداشده سازمان به استناد آن رهبری سازمان را مورد نقد و چالش قرار دادند، تصمیم فردی رجوی در رابطه با این عملیات و متعاقبا شکست و تلاشی نیروهای سازمان بود. در تحلیل های این افراد بر این مهم تاکید شده که عملیات فروغ جاویدان در خطوط استراتژیک سازمان محلی از اعراب نداشته و رجوی با علم و اطلاع از عواقب آن و به صرف نداشتن تحلیل از شرایط انقباض دوران آتش بس و بحران استراتژی ناشی از آن، به آن اقدام کرده است. در این رابطه فاکت های متعدد و متنوعی موجود است. نظر به تراکم آنها ترجیح می دهم خواننده را به شماری از این منابع ارجاع بدهم.
1- مرداب نوشته هادی شمس حائری. با عنوان استراتژی دهم: تشکیل ارتش آزادی بخش. از ص 101 به بعد. انتشارات خارج کشور.
2- مجاهدین خلق در آینه تاریخ. نوشته مهندس علی اکبر راستگو. بخش: بال نظامی ارتش آزادی بخش. ص 392 به بعد. انتشارات خارج کشور. و چاپ داخل کشور. ناشر سازمان اسناد.
3- روزهای تاریک بغداد. نوشته محمدحسین سبحانی. جلد اول. بحث طرح انتقادات استراتژیک ص 348. به بعد.
4- فروغ بی دروغ و دروغ بی فروغ. نوشته اعضای جداشده از سازمان و منشعب با عنوان پیروان راه موسی خیابانی.
5- خاطرات یک شورشی. نوشته مسعود بنی صدر. انتشارات خارج از کشور.
6- مکاتبات من با مسعود رجوی. نوشته سعید شاهسوندی.
7- مجموعه مقالات سایت مجاهدین با عنوان آخرين تلاش (1-6)
بعلاوه مقالات و مطالب پراکنده دیگر که به دلیل تراکم از ذکر آنها خودداری می کنیم.
علیرغم همه ادعاهایی که مجاهدین و مشخصا مسعود رجوی درباره موفقیت و دستاوردهای نظامی این عملیات از جمله ادعای تحمیل تلفات 55 هزار نفری به جای گذاشتند، اما نیابتی به صراحت به کذب بودن این ادعا و شکست سنگین سازمان از این بعد تاکید دارد.
با فروغ مجاهدین و انقلاب نوین مردم ایران صدها تن از کیفی ترین سازماندهان انقلاب در راه را، از دست می دهند. عملیات فروغ جاویدان به صراحت یک شکست نظامی بود.ص 82.
با این حال هم مجاهدین و هم نیابتی بر دستاوردهای سیاسی و استراتژیک این عملیات تاکید دارند. به نظر نگارنده این دستاوردها در تمامیت خود چیزی جز بیرونی کردن و تئوریزه کردن تنگ ترین مناسبات درونی در قالب انقلاب ایدئولوژیک به مثابه نخ اتصال (حلقه مفقوده) و توجیه تمامیت بحران استراتژیک مجاهدین نیست. با این حال و صرفنظر از این دیدگاه های اثباتی بر عملیات فروغ، در این مقطع مجاهدین با انفعال، ریزش و پاسیو شدن نیروهای باقیمانده خود مواجه می شوند. رجوی اما قبل از بیرونی شدن این تضادها از موضع طلبکاری از باقیمانده نیروهایش، مرحله تازه ای از انقلاب ایدئولوژیک را به مثابه سپر دفاعی در مواجهه با این بحران طرح کرد. به اختصار دلایل جداشدگان و منتقدین این سرفصل را به صورت جمع بندی اشاره می کنم.
عمده تحلیل های جداشدگان حول این معنا بود:
عملیات فروغ جاویدان نه از درون یک ضرورت استراتژیک که از دل یک بن بست ناگزیر و محتوم سر برآورد. بررسی این عملیات از ابعاد تاکتیکی و سیاسی و حتی نحوه توجیه نیروهای تحت فرمان رجوی حاکی از این حقیقت بود که این اقدام پیش از اینکه به ضرورت وجودی خود وابسته باشد مولود تغییر شرایطی بود که مجاهدین را به لحاظ سیاسی و نظامی در موقعیت آچمز قرار داده بود. سازمانی که همه توان نظامی خود را معطوف به استراتژی جنگ چریکی کرده بود و در طی این پروسه شکست های سنگینی را متحمل شده بود به ناگاه بطرز ناباورانه ای با اتخاذ یک مشی کلاسیک و با احتساب حداقل امکانات و توان ابزاری که وجود تانکهای اصطلاحا جاده بر است با انتخاب مسیر ستونی و از طریق جاده، عملیات خود را شروع می کند. عملیات موسوم به فروغ نه تنها حاصل یک تصمیم استراتژیک نبود که دقیقا از دل یک فرصت طلبی و به زعم نیابتی توهم ریختن ابهت جمهوری اسلامی در مواجهه با شرایط بی ثباتی و نه صلح و نه جنگ ناشی از پذیرش قطعنامه برخاسته بود. بسیاری این عملیات را نوعی خودکشی جمعی تعبیر کرده اند. نیابتی نیز آشکارا رویکرد فرصت طلبانه مجاهدین را اینگونه توجیه می کند:
در فاصله میان پذیرش قطعنامه و استقرار نیروهای حافظ صلح وابسته به سازمان ملل متحد و بسته شدن قطعی مرزها ارتش عراق برای دست بالا پیدا کردن در مذاکرات صلح احتمالی آینده، اقدام به تهاجمات نظامی متعددی در عمق کم و در نقاط مختلف مرزی نموده و ضربات سنگینی را بر ماشین نظامی رژیم وارد می نماید. وضعیت جبهه ها به هم ریخته و رها کردن سلاح و فرار روبه گسترش سربازان ارتش ایران و عناصری از سپاه و نیروهای بسیج اندک اندک از قلب تک نمودها می رود که به جریان تبدیل شود. پذیرش قطعنامه ابهت رژیم را خدشه دار کرده است. ص 78
واقعیت این بود که مجاهدین علیرغم تمامی تاکیدات خود بر آتش بس و صلح اما نه می خواستند و نه حتی فرض چنین شرایطی را محتمل و متصور بودند. نیابتی به استناد اظهارات و تحلیل های رجوی درباره منتفی بودن این فرض می گوید:
رهبری مجاهدین خلق که در مقابل یک عمل انجام شده (پذیرش قطعنامه) به سختی غافلگیر شده بود تصمیم به مقابله می گیرد. واقعیت این بود که در کادر استراتژی جنگ آزادی بخش نوین اساسا جایی برای صلح و یا آتش بس وجود نداشت. ص 79
اگر چه در نهایت رجوی مدعی شد این عملیات صرفا جنبه سیاسی داشته و به زعم او یک اقدام عاشوراگونه بوده، اما تعیین اهداف استراتژیک و مرحله ای سازمان بعلاوه استنباط غلط او از شرایط اجتماعی ایران و الگوبرداری غلط از جنگ های منطقه ای و تلقی توهم حرکت بهمن وار نشان می دهد این اقدام اساسا در راستای این شبیه سازی ساده لوحانه بر پایه اصل غافلگیری برای سرنگونی رژیم طراحی شده بود. رجوی پس از قربانی دادن اکثریت نیروهای خود برای برون رفت از موضع پاسخگویی به ناچار عملیات فروغ را سیاسی تعبیر می کند و تلویحا نسبت به شکست محرز آن با تلقی عاشوراگونگی، آن را توجیه می کند. تلقی ای که پیش از این نیز در اتخاذ فاز مسلحانه سی خرداد و استراتژی جنگ چریکی شهری و اما پس از تلاشی هسته های تروریستی اش در داخل ترجیع بند شکست های زنجیره ای او می شود. بدون شک رجوی بعد از انجام عملیات فروغ و تلاشی نیروهایش چاره ای جز متهم کردن آنها به انواع و اقسام گیرهای درونی و بیرونی ندارد. رجوی پارادوکس تعبیر عاشوراگونگی از عملیات فروغ و گیرهای به اصطلاح نفسانی افرادش را با فاز دیگری از انقلاب ایدئولوژیک پاسخ می گوید. مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک درست در همین بزنگاه تاریخی ضمن تغییر سمت و سوی اتهام به سوی رجوی، انگشت اتهام و اهمال را متوجه نیروهای باقیمانده و اندک بازگشته از جنگ می کند و در چنین فضایی به رجوی امکان می دهد تا از موضع طلبکاری از نیروهایش، ادعا کند گیر اصلی را پیدا کرده و قادر است با همین اندک نیروهای باقیمانده معضل سرنگونی را حل کند.
فلسفه وجودی این فاز از انقلاب ایدئولوژیک را دقیقا در همین راستا می توان بررسی و کالبد شکافی کرد. از نقطه ای که پس از آن مجاهدین دیگر قادر به حفظ و کنترل باقیمانده نیروهای عملیات فروغ نیستند. به چند دلیل مجاهدین بایستی بار دیگر با اقدامی غافلگیرکننده خود را از بن بست موجود بیرون بکشند. دلیل اول قطع امید از فاکتور استراتژیک یعنی تست عنصر اجتماعی است. عملیات فروغ از این حیث نیز پاسخ قانع کننده ای به مجاهدین می دهد. نیابتی دستاورد استراتژیک این عملیات را اینگونه جمع بندی می کند:
از اینجا به بعد (بعد از عملیات فروغ) یک تغییر کیفی در درک مجاهدین نسبت به مقوله انقلاب و نقش پیشتاز و رابطه او با خلق را می توان به نظاره نشست. از اینجا به بعد دیگر انقلاب امر توده ها نیست. ص 86.
در تحلیل های مختلف جداشدگان همواره بر فقدان پشتوانه توده ای و مردمی مجاهدین تاکید شده است. دقیقا مریم رجوی در راستای چشم اندازی تا این حد تیره و تار از فقدان حمایت عنصر اجتماعی همه توان و قابلیت های خود را معطوف به باقیمانده نیروهایش نموده و مدعی می شود:
با همین ارتش آزادی بخش می توان و باید رژیم خمینی را سرنگون کرد.
نیابتی موضع تازه مریم رجوی درباره شرایط آتی انقلاب مورد نظرش را با تکیه صرف بر توان ارتش آزادی بخش اینگونه ترسیم می کند:
با این جمله معروف که از زبان مریم رجوی و در آستانه قرار گرفتن او در جایگاه مسئول اول مجاهدین اعلام می شود رسما و علنا رسالت سرنگونی رژیم بر عهده پیشتاز گذاشته می شود. کارکرد ارتشی که قرار بود طلسم اختناق را شکسته و راه قیام شهری را بگشاید با همین جمله به پایان رسیده و رسالت سرنگونی بر عهده اش گذاشته می شود.ص 86
به زعم نیابتی، دلیل دوم انقلاب ایدئولوژیک سلب احساس اعتماد روحی و فکری باقیمانده نیروها و ضرورت ایجاد دستگاه نوینی است که بتوان به اتکای آن سازه های دستگاه ارزشی تازه خود یعنی انقلاب ایدئولوژیک را بنا کند. مجاهدین حالا باید با درک تازه ای از مقوله استراتژی راه بندان خود را به سوی سرنگونی باز کنند. به زعم مجاهدین این نیروها حاصل و برایند دوران مشخصی هستند که با انجام عملیات فروغ و تلاشی آنها، سازمان دیگر نه قادر به بازسازی آنها هست و نه اساسا در روند راهی که قرار است باز شود، این نحوه سازماندهی و تنظیم رابطه در درون جواب قانع کننده ای به آن می دهد. نیابتی در لفافه به این مهم اشاره می کند که اساسا این نیروها در ادامه حیات سازمان کارایی لازم را برای دستگاه ارزشی مجاهدین نخواهند داشت. او اگر نه به صراحت اما به اشاره این معنا را مورد تاکید می دهد و می نویسد:
نیروهایی را که ما در فروغ از دست دادیم دیگر برای یک دوران قابل جایگزینی در ابعاد کلان نبودند. چرا که این نیرو برایند شرایط انقلابی بوجود آمده به دنبال قیام بهمن بودند.ص 81.
به زعم نیابتی پاسخ به صورت مسئله تازه مجاهدین به این غرقاب، دو راه حل است یا تغییر استراتژی و یا ایدئولوژیک کردن نیروهای موجود، به زعم او:
شرایط جدید مجاهدین را در مقابل یک انتخاب جدید قرار می دهد، ادامه وضع موجود با تاکید بر نقش محوری ارتش آزادی بخش که دیگر نه صلاح است و نه امکان پذیر که ملی بماند و باید که ایدئولوژیک گردد و یا تغییر استراتژی و کنار گذاشتن خط جنگ آزادی بخش نوین…ص 86.
به زعم مجاهدین رویکرد به چنین ضرورتی از دل منقبض کردن مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق می گذرد. تکمله این بخش را باز به استناد نوشته های نیابتی در باب انقباض سازمان که شاخصه فرقه ای شدن آن محسوب می شود به اتمام می رسانیم:
به این ترتیب مجاهدین خلق پس از عملیات فروغ جاویدان یکبار دیگر سیاست انبساط را به کناری گذاشته و منقبض می شوند. یکبار دیگر تشکیلات مجاهدین وارد مرحله دیگری از انقلاب ایدئولوژیک درونی خود می گردد.ص 87.
در نهایت انقلاب ایدئولوژیک سال 63 که به منزله پایان دادن به عمر رهبری شورایی و اتخاذ رهبری بلامنازع رجوی نقش و چشم انداز نهایی خود را نهادینه کرده بود، پس از شکست عملیات فروغ، گستره این به اصطلاح تحول و دستگاه ارزشی را به پنهانی ترین لایه های درونی مناسبات سازمان مجاهدین تعمیم می دهد. نیابتی در این خصوص می نویسد:
بدیهی است که به دلیل نقش بنیادین این دستگاه ارزشی در ایدئولوژی به طور عام، دامنه تغییر و تحول در آن شامل تمامی کنش و واکنش ها و در ایدئولوژی تنظیم رابطه های فرد و سازمان در پهنه های گسترده سیاسی و اجتماعی می گردد. ص 23.
خیل جداشدگان از سازمان مجاهدین دلایلی همسو و معادل این اعترافات در باب رابطه مرحله دوم انقلاب ایدئولوژیک و شکست عملیات فروغ جاویدان و بالطبع آن تبدیل سازمان به یک گروه و فرقه ارائه می دهند. مطالعه منابع مورد اشاره از جداشدگان بر این شباهت های ناگزیر مهر تائید می گذارد.
* کلیه رفرنسها از کتاب نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین اندکی از درون، اندکی از برون نوشته بیژن نیابتی اخذ شده است.