مسیحیت در خمره فرصت طلبی منافقین!
« وقتی میرزا بنویس رسوا، مسیحی می شود!»
میترا یوسفی
02.05.2007
در افسانه ی هزار و یک شب، زنی در حرمسرای خلیفه یی برای سرگرم نگهداشتن سرورش، جهت گریز از حکم اعدام برای هزارویک شب قصه می سازد و گویا چون از حوالی کویر می آید، ارثیه ی شومش را به «مشرک ملعونی» با نام وارونه ی« توحیدی » بخشیده و اما برای طرف به هزارها شب رسیده و همراه رهبری اش به هزارها شب لرزیده تا به مجازات شایسته ی کردار و اعمالش برسد.
لقب« مشرک » و « ملعون »، هر دو را ازفیض رهبری معلوم الحال و لنگه اش، یافته است. اولی را به جهت ستایش انسانی ناتوان و دومی، لقبی که همراه و همطراز دیگر برادران مجاهد، بجای سردوشی در « کارزار» های تروریستی از دست نامبارک و تجاوزکار رهبری- به سوی ضلالت- گرفته است!
باری، ما که می دانیم طرف چکاره است! کلمات و جملات! خرچنگ غورباغه اش داد می زند که میزرا بنویس در حمله ناجوانمردانه یی دیگری کپی اراجیف مرسومش را با عوض کردن اسم آدم ها و تحت امضاهای جعلی بیرون می دهد و در آن وانفسای فرقه یی شاید هرازگاهی در محفل تروریستی باید اعتراف کند که « استعداد شگرف نویسندگی اش به صورت فردیتی مهیب، حایل عشق او به رهبری گشته » و دو سه تایی برسرخودش بزند و از جمعیت کف برلب هم فحش بخورد.
طبیعتا نامه های پر از گاف وگوفی از جانب همسر اسیر و بینوای من، پدر محنت زده و محروم از محبت به فرزندانمان، صادر کرده است. ابلهانه ی کپی جملاتی از « زمزمه های زیر درختان زیزفون » را به عنوان علاقه و احترام نویسنده به « مجاهد»! می آورد. احترامی که چون دیگر فریب خوردگان فرقه، از شهامت « مهدی رضایی » و برادران شهیدش و شخصیت اعجاب آور « محمد صفری لنگرودی » یافته و گمشده در هیجانات پاک قلبی به اراذل و رجاله های « اور- سور- اوآز » تعمیم داده و مکافات این اشتباه را هم به بهای عشق و جوانی کشیدم. آخر ای کوته نظریاوه نویس جدا از آن افکار در آغاز و سرچشمه، که بقول رجوی ها مزدوری بیش نمی شدم.
قصه گوی در جهنم هم چنین واژه ی « شهبانو » را که برای تجلیل بانوان دامن کش و رسته از فرقه، بکار می برم به خود من هم تعمیم داده است. اگرنویسنده براستی همسرم بود خوب بیزاری از خودستایی را در من می شناسد و بقیه رجاله های رجوی هم بدانند که من جنون خودستایی گستاخانه را فقط شایسته رهبری ناشایست می دانم وبس!
متاسفانه کمی از سرآغاز وعنوان این عریضه به حضورملتم منحرف شده ام، اگرچه هنوز صحبت از « میرزا بنویس » مورد بحث است. در امضای جعلی جدید به جای مسیحی ایرانی، اولین غلط فاحش را در همان عنوان کذایی مرتکب می شود: « شام آخر»! در « غیاب عیسی »! آشکارا طرف آنقدر از مرحله پرت است که نمی داند در آیین مسیحیت، حضرت عیسی، غایب محسوب نمی شود و در حضور خداوند حی و حاضر است که ما مسلمانان هم معتقدیم که پیامبر گرامی حتی مصلوب نشده به بهشت اعلی عروج فرمود. « نان و شراب » هم هر یکشنبه در کلیسا تقسیم می شود. ظاهرا « آرمیک جاسمیان » اگر شخصیت حقیقی باشد! آنقدر از مسیحیت می داند که به هرهری مذهبان منافق، اجازه استفاده از نامش را در قبال منافعی می دهد.
در این باره پیش تر و بیش تر همرهانم در« نگاه نو» طی مطلب نغزی به « مسیحی غنی شده » در لامذهبی رجوی ها، پرداخته اند و همچنین همراه دلاورم مسیحی باایمان و ایرانی میهن دوست « ادوارد ترمادو » که رجوی ها را در هر دو مورد بزانو درآورد.