عملههای بی جیره و مواجب امپریالیسم!

عملههای بی جیره و مواجب امپریالیسم!
ایراندیدبان
« امریکا علاقمند است که تنش بین مسلمانان ادامه داشته باشد. عوامل زیادی وجود دارد که غرب تلاش کند تا رابطهی خود را با مسلمانان سنی افزایش دهد، حتی با آنهایی که تا چندی پیش بهعنوان گروههای تروریستی شناخته میشدند.
دولت آقای بوش مایل است تا هرچه بیشتر روابط خود را با عربستان سعودی گسترش دهد زیرا این امر باعث بالا گرفتن تنش بین سنی و شیعه در منطقه خواهد شد.
ما با تروریستها در لبنان متحد شدیم تنها به این دلیل که آنها دشمن حزبالله بودند. در سویی دیگر ایران قرار دارد و هر کسی که دشمن ایران باشد دوست امریکا خواهد بود حتی اگر این فرد 5 سال پیش هواپیمایی را به برجهای نیویورک زده باشد. » (از سخنرانی سیمور هرش گزارشگر نشریهی نیویورکر در مراسم فارغالتحصیلی دانشجویان دانشگاه امریکایی دبی – نه می).
شاید یکی از مهمترین اتفاقاتی که پس از جنگ سرد روی داده این باشد که امپریالیسم امریکا دیگر هرگز نتوانست هیولایی همچون کمونیست را در برابر دیدگان افکار عمومی بیافریند و افزون طلبیها و سیاستهای مداخله گرانهاش در جهان را به بهانهی مبارزه با آن توجیه نماید.
پس از فروپاشی شوروی و بهخصوص در دوران زمامداری بوش، تلاشهایی صورت گرفت تا از اسلام تابویی همانند کمونیسم ساخته شود، اما این ترفند به سه دلیل ناکام ماند:
1- قطببندی مبتنی بر ساختاری همانند بلوک شرق و بهویژه اتحاد جماهیر شوروی با امریکا، از بین رفته بود.
2- بیداری اسلامی که با انقلاب ایران آغاز گردید، مبتنی بر عدالتخواهی تودههای کشورهای اسلامی بود و خیلی سریع در جهان حقانیت خود را اثبات کرد و افکار عمومی، بهویژه روشنفکران و نیروهای مترقی کشورهای غربی را تحت تأثیر قرار داد.
3- ایدههای سلطه گرانه و توسعه طلبانهی امپریالیسم و فریاد آقایی جهان رسواتر از آن بود که بتوان با دشمن تراشی و تهدیدآفرینی آن را توجیه نمود.
در حالی که روشنفکران و سیاستمداران کشورهای غربی و نیروهای ترقیخواه، بزرگترین جبهه در سالهای اخیر را تحت عناوین ضد جهانیسازی و ضد جنگ، علیه سیاستهای امپریالیستی گشودهاند و حتی نظریه پردازان سرمایه داری بهصراحت از نیات و اهداف امپریالیستی امریکا سخن میگویند، برخی جریانهای عقبماندهی لبنانی، سوری و ایرانی که فقط به آنها میتوان عملههای بی جیره و مواجب امپریالیسم گفت، در همسویی و حمایت از امریکا، گوی سبقت را از دولتمردان ایالات متحده نیز ربودهاند و دایهی مهربانتر از مادر برای امپریالیسم شدهاند.
در میان جریانات ایرانی باید از طیف سلطنت طلب و گروه تروریستی مجاهدین نام برد که حقیقتاً جایی برای فداکاری بیشتر در مسیر تحقق سیطرهی امپریالیسم باقی نگذاشتهاند.
باند خودباخته و ورشکستهی رجوی تا آنجا پیش رفته است که تضاد خود با نیروهای مترقی ضدجنگ و ضد جهانی سازی را علنی کرده و خطر اسلام را به آنان گوشزد مینماید!
اخیراً نیز مجاهدین توافقاتی را با لابی بهائیت برای اتصال بیشتر به اسراییل انجام داده است.
گرچه برخی را اعتقاد بر این است که مجاهدین به ضرورت و برای جان به در بردن از فروپاشی، آویختن به دامان امپریالیسم را مطمح نظر قرار دادهاند و حتی خود نیز بعضاً با چنین توجیهاتی نیروهای مسألهدار را سر پا نگه میدارند، اما این خوشبینانهترین دیدگاه برای خوشخدمتی مجاهدین به امپریالیسم است.
تجربهی تحولات پس از تهاجم نظامی امریکا به عراق نشان داده است که مجاهدین برای همسویی و پیشبرد سیاستهای امریکا در منطقه، برای خود رسالت ایدئولوژیکی قائل هستند و هویت مبارزاتی خود را در تفرقهافکنی بین مسلمانان و شعلهور ساختن جنگ و خونریزی در میان مسلمانان جستوجو میکنند.
برخی از تحلیلگران غربی که شناخت آنها از فرقهی رجوی بسیار سطحی است، اعتقاد دارند که آنها سناریوهایی را ترتیب میدهند تا جلب نظر امریکا برای خارج شدن از لیست گروههای تروریستی را تأمین کنند! لیکن بعید بهنظر میرسد که رهبران مجاهدین این اظهار نظر مقامات پنتاگون که علیالظاهر قائل به استفاده از آنها هستند را نشنیده باشند که گفتهاند نیازی به باز کردن قلاده از گردن مجاهدین نیست، زیرا که آنها چارهای جز همراهی با امریکا ندارند.
واقعیت این است که فرقهی رجوی به بلوغ ایدئولوژیکی خود رسیده است. همانگونه که جریان آدمکش سلفی سالها قبل در برخی مدارس علمیه پا گرفت و ظاهراً یک نحلهی فکری بود و خیلی زود تبدیل به ابزاری در دست امپریالیستها برای پیشبرد مقاصدشان گردید، مجاهدین نیز اکنون به قصد انتقامگیری از مسلمانان که از ابتدا آنها را مرتجع و خود را مترقی میدانستند، فرصت یافته و فاز جدیدی را میآزمایند.
از قضا این هر دو جریان در یک خصلت عمیقاً با هم مشترک هستند و آن نادانی، جمود و درک سطحی آنها از دین است که بهترین فرصت جهت استخدام عملهی بی جیره و مواجب توسط امپریالیسم را فراهم کرده است.

خروج از نسخه موبایل