نامه به یکی از اعضاء فرقه رجوی

نامه به یکی از اعضاء فرقه رجوی

خانم فرزانه کُرد پناه شاهی،عضو شورای رهبری

سلام اميدوارم که حال شما خوب باشد ودر حصار بسته اردوگاه اشرف مشکلی نداشته باشيد. من از وطنم ايران برای شما اين نامه را می نويسم وطنی که بيش از 18 سال از آن به دور بودم ودر فضای سکت اشرف بهترين دوران زندگی بر باد رفت و طی اين چند سال صدايم به هيچ کس و هيچ جا نرسيد.
هدف از نوشتن اين نامه اين بود که هم يک احوال پرسی با شما بکنم وهم تناقضاتم را تخليه کنم چرا که به قول شما حمل تناقض مرز سرخ است.

اولين تناقض من اين است که هميشه در نشست ها می گفتيد اگر انقلاب مريم نبود همه ما از بين می رفتيم ، فی لواقع سئوال من از شما اين است؛ اين همه دم از انقلاب مريم می زنيد وادعا می کنيد که تمامی نفرات حاضر در اردوگاه اشرف انقلاب کرده اند پس دليل اين همه ريزش نيرو بعد از سرنگونی صدام چه بوده و هست ؟؟ آيا مگر با فريب می توان نيروی انقلابی ساخت ، يک روز بند الف ، يک روز بند ب ، يک روز بند ج ، و الا آخر. آيا زمان آن نرسيده است که واقعيت ها را جلوی نفرات روی ميز بگذاريد که سازمان مجاهدين دلش به حال مردم ايران نسوخته ، سازمان شما فقط به فکر منافع خودش می باشد و هر چه در توان دارد در خارجه سرمايه گزاری می کند که بقای خودش را حفظ کند راستی شما چگونه ادعا می کنيد دل به حال مردم عراق می سوزانيد در حالی که در سال 91 در جريان جنگ آمريکا با عراق بعد از اينکه امريکا از عراق عقب نشينی کرد شما تمام امکانات پادگانها و خانه روستائي ها را به تصرف خودتان آورديد وهمه را به اردوگاه اشرف منتقل کرديد سال 2003 که صدام سرنگون شد مگر شما به فيلق 2 و فيلق های ديگر عراق رحم کرديد؟! حتی به ماشين های مردم عادی که از ترس بمباران هوايی ماشين های خودشان را مخفی کرده بودند رحم نکردید و همه را جمع کرديد و به اردوگاه اشرف منتقل کرديد بعد از مدتی ماشين ها را رنگ کرديد و در معرض فروش گذاشتيد و با کمال وقاحت می گفتيد اين امکانات به ما تعلق دارد ونه به مردم عراق، ما تا به حال خيلی کارها برای مردم عراق انجام داديم وبايستی قدر ما را بدانند.

تناقض دوم : رهبر فرقه شما بارها در نشست تاکيد می کرد که ما يک دوست داريم آن هم صدام است هيچ کس اين همه امکانات نظامی ورفاهی را به ما نمی دهد پس شما را چه شد که بعد از سقوط ديکتاتور عراق تلاش می کنيد خود را از صدام مبرا جلوه داده و به امريکائيها وانمود کنيد در عراق مستقل بوده ايد. اگر مستقل بوديد اين همه هزينه هايی که در دوران صدام صرف ساختن قرارگاه ها و ادوات نظامی کردید از کجا می آمد آيا جز اين بود که صدام بابت مزدوری به شما می داد ؟! لابد می خواهيد بگوئيد در خارجه کارهای مالی اجتماعی می کرديد و از داخله هم کلی هوادار يا سمپات داريد که برایتان پول های هنگفت می فرستند ، الان که در ايران هستم می بينم چقدر مردم ايران منتظر شما هستند بخصوص زنان که منتظر مريم خانم هستند تا نشست انقلاب برای آنان برگزار کند تا رها شوند ( شتر در خواب بيند پنبه دانه ).

تناقض سوم : رهبر فرقه شما در همه نشست ها که برگزار می کرد دم از آزادی مردم ايران می زد رهبر فرقه شما با شکنجه واذيت و آزار به شدت مخالفت می ورزيد پس چگونه کسی که با خط وخطوط شما مخالفت می کرد آن را به کتيبه های خواهران که تبديل به زندان کرده بوديد منتقل می کرديد و آنها را مورد شکنجه قرار می داديد و چندين نفر را بدون اينکه صدايش را در بياوريد به جايی!!! فرستاديد که ديگر هرگز کسی آنها را نديد.
تناقضات ذکر شده و هزاران تناقض ديگر را در همان زمانی هم که اسير فرقه شما بودم نيز با خود حمل می کردم اما از ترس جان خود جرات ابراز حتی يک مورد از آنها را نداشتم که البته اين مسئله به صورت اپيدمی در وجود همه اشرفيان وجود دارد و غده چرکينی است که روزی سر باز خواهد نمود.

فواد بصری – خرداد 86
اراک

خروج از نسخه موبایل