انجمن نجات يا سفينه نجات نيروهاي سازمان
در اوايل تابستان سال 82 بود که صديقه حسني ، کليه نيروها را جمع کرد و به تعريف و تمجيد از ورود خانواده ها پرداخته و گفت به درياي خلق قهرمان وصل شديم يا چيزهاي از این قبیل که مي بايست براي اينکار شهيد مي داديم و… حالا اين امکان بوجود آمده و حتماً جمهوري اسلامي از اين جريان ضرر خواهد کرد و…
کليه نفرات خوشحال از اينکه بعد از مدتها خانواده خودشان را خواهند ديد ، ولي اين دلهره وجود داشت که از اعضای خانواده چه کسي خواهد آمد.
ولي در پس پرده ماجراي اصلي طور ديگري بود ، در نشست خاص که M قديم به بالا بود ، توجيه شديم که خانواده ها از طرف انجمن نجات خواهند آمد. اگر به ملاقات مي رويد حتماً چند نفره برويد که مبادا عاطفه خانوادگي روي شما تأثير بگذارد و هر چه مي توانيد اطلاعات بگيريد.
ولي سازمان مي دانست که اين حرکت کمر او را خواهد شکست. به همين خاطر به پائيدن نيروها در ملاقات خانواده ، حداقل مدت زمان ملاقات ، معطل کردن خانواده ها ، برخورد تند با آنها و چيزهايي در همين راستا…. پرداخت.
از طرفي در درون سازمان فضا را طوري ساخته بودند که «پدر و مادر دشمن ما هستند» و صحنه هاي زيادي را در رابطه با همین شعار (بدلیل مسئوليت کاري ام) مشاهده کردم. پدر ومادر با قلبي شکسته نزديک به 25 سال فرزندشان را نديده بودند و به این ترتیب به عمق خيانت رجوي پي مي بردند.
در روي ديگر سکه اين ملاقاتها ، وقتي خانواده مسئولين بالاي سازمان مي آمدند با آنها با مهرباني برخورد مي کردند و با اتومبيل به جاي ديگري مي بردند ، و اگر زن بود کسي بالاي سرآنها نبود، دقيقاً يک حرکت دوگانه.
حالا از اينها که بگذريم داستان بعد از رفتن خانواده ها شروع مي شد ، نشست پشت نشست که عملاً تمامش فحش وناسزا بود. ناسزاهایی که شايسته خودشان مي باشد، نثار فردي مي شد که خانواده خودش را ديده و ذره اي عاطفه نسبت به خانواده خودش نشان داده بود.
آري ، اينگونه رجوي عاطفه را از بين برده است ، چون مي دانست اگر ذره اي نيرو به ياد خانواده اش مي افتاد، ديگر خبري از سازمان نبود.
ياد جمله رجوي مي افتم ، که ميگفت «ما براي خلق جانمان را مي دهيم» ، که البته مفهوم خلق فقط به «قدرت» رسيدن خودش بوده است.
به همين دلیل بود که مسئولين فرقه واقعاً از اين حرکت انجمن نجات گزيده شدند و انگار آب در لانه مورچگان افتاده است.
بعد از ملاقات خانواده ها با فرزندان خود در سال 82 مسئولين فرقه اذعان داشتند که دشمن شماره يک ما در حال حاضر « انجمن نجات » ( اعضاء و مسئولين جدا شده سازمان ) مي باشند. آنها معتقد بودند که عملکردها و افشاگريهاي جدا شده ها باعث ريزش بيشتر نيروهاي وارفته و مسئله دار اشرف خواهدشد. بنا براين هرگز تمايل نداشتند که خانواده ها بتوانند با فرزندانشان تماس حاصل نمايند.
انجمن نجات( اعضاء و مسئولين جدا شده سازمان ) افرادي که در آگاهي دادن به خانواده ها و نشان دادن چهره سياه سازمان به مردم از چيزي کوتاهي نمي کنند ، چون خودشان خيانت رجوي را با پوست وگوشت و خون خود لمس کرده اند. در پي همين اقدام ، تعداد زيادي از سازمان جدا شده و هم اکنون در ايران و اروپا در کمال آزادي به زندگي خود ادامه ميدهند و تعداد زيادي هم در کمپ جدا شده ها در انتظار سرنوشت خود هستند.
سازمان بايد بداند که ديگر حناي رجوي براي باقي مانده افرادش رنگي نداشته و منتظر باشد که روزي همين افراد فرار را بر قرار در اشرف ترجيح داده و در پي کار خود بدنبال زندگي و نزد خانواده خود خواهند رفت و… به اميد آنروز.
هادي شباني
مازندران