اسير بيدادگر (قسمت چهارم)
محسن عباسلو، کانون آوا، هجدهم ژوئیه 2007
این سلسله مقالات که درحال حاضر با کمک کانون آوا تنظیم و منتشر می گردد در انتها بصورت کتابی در خواهد آمد که تا تجربه ای باشد برای نسل بعد از ما تا دیگر اسیر شیادان دیگری تحت هر عنوان و بخصوص فرقه مجاهدین نشوند
من تصميم داشتم از اين موقعيت استفاده كنم و همه حرفهايم را بزنم.هر چند كه در درون خويش ميدانستم كه حرفهاي من و ساير منتقدين تأثيري بر نوع مناسبات فرقه نخواهد گذاشت.چون ديگر
كار از اين حرفها گذشته بوداما سكوت نيز جايز نبود بالاخره يكي ميبايست صداي اين اعتراضها و دليل آنرا به گوش مسئولين رده بالا ميرساند.هر چند كه اينقدر موج اعتراضها زياد بود كه آنان به خوبي ميدانسند كه ما چه ميخواهيم. اما براي من اين جلسه نوعي اتمام حجت با فرقه به حساب مي آمد.من تصميم داشتم كه نوع واكنش مستقيم مسئولين رده بالاي فرقه را در برابر انتقاداتمان شخصاً شاهد باشم تا ديگر در مورد نوع عملكردم در آينده نسبت به فرقه،حرفي نباشد و خودم از لحاظ فكري به يقين كامل برسم.بنابراين حرفهايم را باشيوه جذب نيرو در سازمان شروع كردم:من به نفرات حاضر در جلسه گفتم:من با نحوه جذب نيرو در سازمان مخالف هستم.زيرا سازمان اكثر اين نيروها را با حرفها و قولهاي غير واقعي جذب كرده است.شما به اكثر اين نيروها قول داده ايد كه اگر به سازمان بپيوندندسازمان در قبال آن ماهيانه به اين افراد حقوق بالائي پرداخت خواهد كردو همچنين به اين افراد كه هيچ تجربه سياسي و مبارزاتي ندارند گفته ايد كه هر موقع كه نخواستيد در سازمان بمانيد از نظر ما بلا مانع است و سازمان در ازاي پيوستن شما به تشكيلات براي شما زندگي خوبي را در اروپا و يا هر كجا كه دوست داشته باشيد فراهم خواهد كرد.در حالي كه تمامي اين نوع وعده هاي شما غير واقعي و غير منطقي است.چرا شما به اين افراد دروغ گفته ايد و آنان را با وعده هاي غير واقعي به اين جا كشانيده ايد؟!
شما نيروهائي را كه نميخواهند در سازمان باقي بمانند به زور نگه ميداريد.درب هاي اشرف را قفل كرده ايد و از اين افراد ميخواهيد كه بالاجبار در سازمان بمانندو مطابق نظرات سازمان به مبارزه ادامه دهند.مگر ميشود فرد را به اجبار وادار به مبارزه كرد؟!مگر به فرد ميتوان گفت كه تو حتماً بايد با آخوندها مبارزه كني ؟ آن هم فقط با سيستمي كه شما ميگوييد.
عمليات جاري و اصل انتقاد از خود و ديگران كه به اصطلاح در جهت بهبود و ارتقاءكيفيت ايدئولوژيكي و مبارزاتي نيروها تاسيس شده تبديل به ابزاري در جهت سركوب نيروها گشته و شما از اين ابزار در جهت لگدكوب كردن شخصيت ،غرور و هويت فردي نيروها استفاده ميكنيد.رعايت اصول اخلاقي مبارزاتي و احترام به هويت ديگران بايد از اصول ما باشد.اما در سازمان عكس آن عمل ميشود.فرمانده هان در نشستهاي عمليات جاري با بدترين الفاظ لمپني به نيروهاي تحت مسئول خود فحش و ناسزا ميدهند.به عنوان مثال در يگان ما هر كس كه بر عليه وضع موجود كوچكترين اعتراضي كندعليرضاقلجايي،اسماعيل (عليرضا)عبدالي ،سعيدنقاش و محمدرضا موزرمي او را به پشت سالن ورزش ميبرند و كتك ميزنند.همين چند روز پيش بود كه اين افراد،ستار ريگي و سهرا ب را در اين مكان جلو چشم همه مورد ضرب و شتم قرار دادند.يا درنوعي ديگر شما با احساسات تعدادي معدوداز نفراتي كه هنوز خام بوده و به دلايل مختلف مطيع بي چون و چراي شما هستندبازي ميكنيد و آنان را تحريك مينماييد كه افراد منتقد سازمان را كتك بزنند.در همين چند روز گذشته من خود شاهد بودم كه كيومرث، موسي را مورد ضرب و شتم قرار دادو فرمانده دسته ما علي اوسط از او تقدير كرد.
خب ،به جاي اين برخوردهاي خشن و غير انساني چرا به حرفهاي اين افراد گوش نميكنيد ؟چرا يك جواب منطقي به اين افراد كه انتقاداتي نسبت به نوع مناسبات و تشكيلات دارند نميدهيد؟جوابي كه همگان قانع شوند.اما در عوض ، به جاي جواب دادن در مورد عملكرد و نحوه رفتارتان يكسره ما را سركوب ميكنيد.همه چيز در سازمان اجباري شده است.
از نظر مواضع سياسي و برنامه هاي سازمان در آينده نيز كه همه چيز در خفا صورت ميگيردو براي ما نيروها هيچ نقشي جز فرمانبرداري محض قائل نيستيد.معلوم نيست كه داريد چكار ميكنيدو در آينده چكار ميخواهيد انجام دهيد؟!در نشست هاي سياسي فقط شرايط موجود را توجيه ميكنيدو هر رزو ميگوييد كه رژيم در ته دره و در سراشيبي سقوط قرار داردو سازمان در نوك قله تحولات سياسي ايران قرار دارد. اين در حالي است ما كه در درون سازمان هستيم هيچ نشانه مادي از آنرا نميبينيم.شما ادعا داريد كه اعضاي سازمان از آگاهترين اقشار جامعه هستنداين در حالي است كه معلومات ما در مورد ايران فقط همان معلوماتي است كه زماني در ايران بوديم بدست آورده ايم.در اين جا ما حق دسترسي به هيچ رسانه آزادي را نداريم.نه حق درايم راديو داشته باشيم نه حق داريم به هيچ كانال و شبكه تلويزيوني جز شبكه كانال تلويزيوني خود سازمان دسترسي داشته باشيم.وقتي كه ما ميگوييم چرا اجازه نميدهيد ما به راديو گوش كنيم جواب ميدهيد ما خودمان اخبار را از طريق بولتن هاي خبري و تلويزيون سازمان به گوش شما ميرسانيم.در همين حد براي شما كافي است.اگر بيشتر از اين باشد شما دچار ولگردي سياسي شده و در نتيجه از مبارزه دور ميگرديد.
خودتان قضاوت كنيد آيا اين يك جواب منطقي است يا نشان از پنهان كاري دارد؟ اگر راست ميگوييد كه شما چيزي را از ما مخفي نميكنيد اجازه دهيد ما لااقل بتوانيم به يك راديو دسترسي داشته باشيم.
خب با اين شرايط شما چه انتظاري از ما داريد؟وقتي كه شما با ما كه خود جزء نيروهاي سازمان هستيم روراست نيستيدو نشانه اي از صداقت هم ما در سازمان نميبينيم.برخورد شما با ما مثل برخورد با بردگان و آدم آهني است.وقتي كه شما هيچ ارزشي به عقايد و نظرات ما قائل نبوده و به خواسته هاي بر حق ما اهميت نميدهيد آنموقع چطورانتظارداريد كه من و ديگران مطيع محض سازمان باشيم؟!
نه خواهر من چشم و گوش بسته به اين جا نيامده ام كه بخواهم چشم و گوش بسته مطيع همه چيز و همه كس باشم. شما در سازمان فقط زور و اجبار را به رسميت ميشناسيد.آيا غير از اين است؟من زير بار حرف زور نميرم……..در مورد انقلاب ايدئولوژيك هم كه من باتماميت آن مخالف هستم. از نظر من اين يك مبحث ساختگي است و هيچ ربطي به مبارزه با جمهوري اسلامي ندارد. من ميدانم كه هدف از اين مباحث ايدئولوژيك مطيع مطلق و بي چون و چرا ساختن نيروها است در نتيجه از ديدگاه من ارزشي هم ندارد كه در مورد آن بحث كنيم.
نفرات حاضر در جلسه همه ساكت بودند و به حرفهاي من گوش ميكردند.من پيش خودم باور داشتم ودارم كه اگر ذره اي وجدان انساني در درون آنان وجود داشت آنان همه حرفهاي مرا كه حرف اكثر نيروهاي دروني فرقه بودتأييد ميكردنداما دريغا…….
بله واقعيت آن بود كه آنان در برابر اين حرفها هيچ جوابي نداشتندكه بدهند.اين حرفها برآمده از يكسري از واقعيات بود كه در فرقه ميگذشت.فرقه مجاهدين ديگر به انتهاي خط انحرافي خود كشيده شده بودو به هيچ ارزشي پايبند نبود.آخه ديكتاتورها زماني كه به منتهااليه راه خويش ميرسندبه هر كاري دست ميزنندو تنها ابزار آنان براي رسيدن به اميال و خواسته هاي شومشان زور و سركوب است.جز اين راهي براي ادامه حيات استبدادپيشه گان متصور نيست.بلي فرقه مجاهدين خلق در چنين وضعيتي قرار داشت.ديگر وعده هاي توخالي و تحليلهاي آبكي مسئولين فرقه مبني بر اينكه امروز رژيم سرنگون ميشود يا فردا براي اكثر نيروهاي دروني فرقه هيچ ارزشي نداشت.دست رهبر و مسئولين فرقه براي همگان رو شده بودو فقط يك عده خاص كه تعداد آنان به سختي به صد نفر ميرسيدبا توسل به انواع اهرمهاي غير انساني ،جهت كسب منافع شخصي خودشان سعي در حفظ تشكيلات فرقه داشته و براي رسيدن به اين امر دست به هر كاري ميزدند.
در اين جلسه پس از اتمام حرفهاي من تك تك نفرات حاضر در جلسه به نوبت شروع به حرف زدن كردند.وجه مشترك همه حرفهاي آنان اين بود كه همگي منكر واقعيات و حوادثي بودندكه هر روزه در سازمان اتفاق مي افتاد.آنان همه افراد ناراضي را مزدور رژيم ايران و يا بريده از مبارزه توصيف ميكردند.
ادامه دارد……..