نگاهي به شعار” نه مماشات نه جنگ” مجاهدين
مهندس علی اکبر راستگو، کانون آوا، یازدهم سپتامبر 2007
http://www.iran-aawa.com/b046.htm
سايت اصلي اينترنتي مجاهدين بنام”همبستگي ملي” از مدتها پيش خبرهای مورد علاقه مجاهدين را از روزنامه ها و رسانه های غربي دست چين کرده و به اين ترتيب علائق قلبي خود را نسبت به شعار” نه مماشات نه جنگ” نشان داده است.
به نمونه های زير توجه کنيد:
“پنتاگون طرح آتش باران سه روزه ايران را دارد”
همبستگي 12 شهريور 86
“طرح سه روزه حمله پنتاگون به ايران”
همبستگي 11 شهريور 86
” دست بازبرای آمريکا در تحريم و حملات هوايي”
همبستگي 5 شهريور 86
” بوش بدون حل مسئله رژيم ايران سمت خودرا ترک نخواهد کرد.”
همبستگي 25 تير 86
“5 نکته جنگ با ايران، دستورالعمل آموزشي”
همبستگي 16 تير 86
” همين روزهاست که جرقه جنگي زده شود”
همبستگي 16 تير 86
مقاله حاضر به ويژگي ها و تناقضات شعار بالا مي پردازد.
شعار”نه مماشات نه جنگ” در دستگاه ديپلماسي مجاهدين به تاکتيک اصلي اين دستگاه تبديل شده واعضای سازمان در تماس با سياستمداران غربي بکرات ازاين تاکتيک استفاده مي کنند. نقطه اشتراک دررابطه با اين شعار مابين مجاهدين و دوستان پارلماني اش در نگاه آنها به موضوع برنامه هسته ای غيرنظامي ايران برمي گردد. آنها موضوع برنامه هسته ای را به تغيير و ياسرنگوني رژيم ايران وصل نموده و موذيانه خط خودشان را به سياستمداران غربي جا مي اندازند.
فرمول مجاهدين عبارت است از:
دررابطه با رژيم جمهوری اسلامي غرب بايد از شعار” نه مماشات نه جنگ” پيروی کرده و تنها راه حل مسئله ايران را” راه حل سوم” يعني” تغيير رژيم” در ايران به رهبری مجاهدين بداند.
کلمه مماشات (Appeasement) يک کلمه تاريخي مي باشد که به سياستي که در مقابل متجاوز اتخاذ مي شود تا جلوی دعوا و منازعه گرفته شود، اطلاق مي گردد.
اين کلمه ابتدا برروی تاکتيک چمبرلين نخست وزير وقت انگليس نهاده شد، که در سال 1938 به اشغال بخشي از چکسلواکي توسط هيتلر تن داد تا جلوی جنگ در اروپا گرفته شود. در دهه 70 ميلادی نيز اتهام (Appeasement) از طرف نئو محافظه کاران آمريکايي بر عليه سياست ضد تشنج با روسيه شوروی بکارگرفته شد. مجاهدين اين کلمه را امروزه در رابطه با هرگونه امکان تفاهم سياسي مربوط به منازعه اتمي با ايران بکارمي برند. آنها درخواست متوقف کردن فوری هرمذاکره ای با ايران، محکوم کردن آن توسط شورای امنيت و تصويب تحريم های همه جانبه عليه اين کشورمي باشند. علاوه برآن خواستار اخراج ايران از سازمان ملل و برسميت شناختن مجاهدين بجای آن هستند. مريم رجوی ترديدی بخود راه نمي دهد که درخواست های بالا را بعنوان”اراده ملت ايران” جابزند. هرچه باشد وی بخودش”رئيس جمهورمنتخب” ايران لقب داده است.
مجاهدين در اين ترديد ندارند که اولا آنها پيشاهنگ و پيشقراول ملت ايران هستند. ثانيا رژيم در انتهای فاز سرنگوني بسرمي برد وثالثا مقداری حمايت از طرف آمريکا و اتحاديه اروپا کافي است که آنها قدرت را در تهران بدست بياورند.
اين توهمات برای اين فرقه سياسي هميشه وجود داشته است. بجز مجاهدين و دوستان دوروبرآن همه کارشناسان سياسي در غرب بر اين عقيده اند که ثبات در ايران وجوددارد و مجاهدين از زماني که در خدمت صدام حسين قرارگرفته بودند، سمپاتي خودشان را از دست داده اند.
حلا چه اتفاقي مي افتد اگر” راه حل سوم” در آينده نزديک چشم اندازی نداشته باشد. مجاهدين دست به هرکاری مي زنند تا وضعيت را کاملا آشفته نشان بدهند. مثلا سازمان دائما ادعا دارد که زمان برای جلوگيری از دسترسي رژيم ايران به بمب اتمي کم کم ازدست مي رود. سخنگوی مجاهدين در آمريکا عليرضا جعفرزاده که با 50000 دلارحقوق در ماه کارمند تلويزيون آمريکايي”فاکس نيوز” وابسته به نئومحافظه کاران مي باشد، درسال 2004 اعلام کرد که از منابع معتبری شنيده که ايران اواسط 2005 به اولين بمب اتمي خود دست پيداخواهدکرد. اکنون ما در اواخر سال 2007 هستيم وهنوز خبری از بمب اتمي ايران نيست. و يا مريم رجوی در ميتنيگ 7 نوامبر 2005 در بروکسل اعلام کرد که” ملاها بدليل بحران عميقي که در آن دست وپامي زنند و ضعف رژيم در يک فراربجلو به جامعه جهاني اعلام جنگ کرده اند.”
فرمول”نه مماشات نه جنگ” ارائه شده توسط مجاهدين در حقيقت نيرنگي بيش نيست. با وجود تکرارروزانه اين شعار در زرادخانه عظيم تبليغاتي آنان، هيچگونه فعاليتي از طرف مجاهدين عليه خطر روزافزون حمله نظامي آمريکا واسرائيل به ايران به چشم نمي خورد. بالعکس با مبارزه عليه هرگونه راه حل ديپلماتيک و انجام تبليغات محرک به نحو تحريک آميزی جو جنگ عليه ايران را تشديد مي کنند. در اين رابطه حمايت کامل نئومحافظه کاران آمريکايي را که بعد از افغانستان وعراق چشم به ثروت سرزمين مادری ما دوخته اند، دارند. حالا اگر در اثر حمله آمريکا هزاران نفر مردم عادی جان خودرا از دست بدهند، تمامي ساختار مانوماکتور کشور از بين برود،چه باک. مهم اين است که رجوی ها به قدرت برسند. ولي آيا آمريکايي ها بجز نگاه مزدوری نگاه ديگری هم به مجاهدين دارند؟
علي اکبرراستگو
کلن – 11 سپتامبر 2007