بنام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید
قبل از هر چیز خداوند بزرگ را سپاس و شکر که بعد از گذشت 25 سال هجر و فراق، اعضای محترم انجمن نجات ، حداقل حیات شما را در عالم هستی به خانواده چشم انتظار ما ابلاغ نموده اند که جا دارد به سهم خود و با زبانی الکن از این عزیزان که هدفشان رساندن خانواده های چشم انتظار به جگر گوشه هایشان که به هر دلیلی اسیر چرخش روزگار بودند مراتب تشکر و قدردانی را اعلام دارم.
اما گپی خودمانی و درد دلی برادرانه، خیلی می خواهم بگویم و بنویسم و حرف بزنم ولی از کجا ، از چه، مگر میشود فراق 25 ساله را در چند صفحه نوشت. هنگام تحریر باور کن هرکدام از حرفها و کلمه ها سعی می کنند از همدیگر سبقت گرفته و زودتر خود را روی دفتر حک نمایند. خاطرات گذشته ام با هم بودن، روی ایوان خانه خوابیدن، فوتبال بازی کردن، توپ پاره کردن، یا نه دعوای برادر و خواهری، یکی به دو کردن، کتک خودردن از تو که بزرگ همه بودی و کلمه (اَبَی) برادر خطاب کردنت ورد زبان تمام برادران و خواهران کوچکترت و حتی دختر خاله ها و پسر خاله هایت بود.
واقعاً افتخار ایرانی بودن و آریایی بودن برازنده ایرانیان است که من در خانواده خودم می بینم که بعد از گذشت 25 سال دوری از شما هنوز هم تمام اعضا خانواده وقتی دور هم می نشینند خاطرات با شما بودن را زمزمه می کنند. حتی هستند در این بین کسانی که حتی تصویری از شما در ذهن ندارند. مثل بچه های من که یک پسر و یک دختر دارم سهیل و سپیده همه مشتاق دیدن تو هستند شاید بدانی که من با چه کسی ازدواج کرده ام یا شاید برایت جالب باشد که بدانی من با زهرا ازدواج کرده ام و زندگی بسیار خوبی را پشت سر می گذاریم. و در کمال آرامش زندگی می کنیم. سایر بچه ها نیز مشغول زندگی هستند همه خوب و سر حال و قبراق به جز برادرت مراد که در اثر بیماری خونی در سال 68 جان به جان آفرین تسلیم کرد فکر می کنم آن موقع از بیماری وی با خبر بودی. البته این نیز رسم دنیای فانی است (کل نفس ذائقه الموت) بگذریم این درد دل کوتاه را از طرف خود و خانواده به رشته تحریر در آوردم، باشد که از طرف عزیزان مستقر در انجمن نجات بدستت برسد و حداقل جوابی هر چند کوتاه برای ما ارسال دارای تا ما نیز از در قید حیات بودنت اطمینان حاصل کنیم. به امید آنکه بتوانی به کشور عزیزمان ایران که قدمت و عظمت آن بر جهان طنین انداز است برگردی و محفل ما را گرم و گرمتر نمایی.
به امید دیدار
برادرت فرامرز